بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


آبان 1396
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • نجمه همتيان
  • sam mif
  • زهرا بانوی ایرانی






  • آمار

  • امروز: 669
  • دیروز: 657
  • 7 روز قبل: 1969
  • 1 ماه قبل: 8003
  • کل بازدیدها: 365085





  • وبلاگ های من





    رتبه





      ساکن بر در خانه خدا   ...

    ? چه جوری همش در خونۀ خدا باشیم؟
    ● هر کاری می کنیم، به این قصد این باشه که در خونۀ خدا رو بزنیم. ▫️خدایا! نماز خوندن من، روزه گرفتنم، قرآن خوندنم، در زدنه.
    ▫️بچه‌داریم و محبّت به همسر، در زدنه.
    ▫️تر و تمیز کردن خونه و دنبال روزی زن و بچه‌ رفتنم در زدنه.
    من از این دفه همۀ این کارا رو می‌کنم برای این که تو دوست داری انجام بدم.

    این طوری که باشه انسان دائم در حال در زدنه.

    ?«‌وَ بابَکَ عَلى الدَّوامِ یَطرُقونَ» محشره. یه مقداری روش متمرکز بشید.
    چقدر دل می‌بره!

    ?«‌وَ بابَکَ عَلى الدَّوامِ یَطرُقونَ» چه‌قدر شیرینه!
    یعنی ما هم می‌تونیم این طوری بشیم؟

    ?اگه این طوری بشیم که دیگه هیچ مشکلی توی زندگی نخواهیم داشت.
    هیچ چیزی نمی تونه روی دوشمون سنگینی کنه.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [سه شنبه 1396-08-30] [ 11:22:00 ب.ظ ]





      اهل مسابقه   ...

    ?گفتیم اهل جامعه‌ای که بر اساس دین تربیت می‌شه
    توی بندگی خدا اهل مسابقه می‌شن.

    ▫️توی این جامعه هیچ کس دوست نداره توی بندگی از بقیه عقب باشه.

    ? یکی از اثرایی که اهل مسابقه شدن داره اینه که
    شما همیشه دنبال کسایی می‌گردین که جلوتر از خودتون باشن.

    ▫️این اثر خیلی زندگی رو قشنگ می‌کنه،
    •اوّلاً باعث می‌شه شما توی زندگی‌تون آدمای خوب رو پیدا کنید
    •ثانیا ًباعث می‌شه صفات خوب بقیه، براتون جلوه داشته باشه.

    ▫️اهالی این جامعه، دیگه اهل عیب‌جویی نیست

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 08:05:00 ب.ظ ]





      جنگ با فاصله ها   ...

    ‍ ?چرا به جنگ همه چیز می‌رویم
    جز جنگ با فاصله‌‌ها؟
    فاصله‌ها بزرگ‌ترین دشمن انسان‌اند.
    چرا ما انس گرفته‌ایم با این دشمن‌ها؟

    ?فاصله‌ها متّحدند با هم.
    وقتی کنار هم صف می‌کشند
    زورشان چندبرابر می‌شود.
    هر فاصله‌ای که می‌آید
    با خودش فاصله‌ها می‌آورد.
    پذیرش فاصلۀ اول با ماست
    اما وقتی که آمد
    معلوم نیست
    چقدر فاصله می‌آید پس از آن.

    ?یک قدم فاصله هم زیاد است.
    حتّی یک وجب فاصله را نباید برتافت.
    بند انگشتی فاصله
    کهکشان کهکشان فاصله است.
    پس چرا ما این همه فاصله را پذیرفته‌ایم؟
    کارمان دارد به کجا می‌کشد آقا؟!

    ?کار فاصله‌ها
    سنگ کردن دل‌هاست.
    هر چقدر فاصله‌ها بیشتر
    دل‌ها سنگ‌تر.
    دل‌های سنگ شده با فاصله‌ها
    با هر پتکی نمی‌شکنند.
    پتک‌هایی که بر سر این دل‌ها کوبیده می‌شود
    خودشان می‌شکنند
    اما حتّی تَرَکی روی این دل نمی‌اندازند.
    باید از فاصله‌ها ترسید.
    چرا ما دوست شده‌ایم با فاصله‌ها؟
    کارمان دارد به کجا می‌کشد آقا؟!

    ?فاصله پشت فاصله
    فاصله روی فاصله
    فاصله در فاصله
    هر روز بیشتر از دیروز فاصله
    ماییم و یک دنیا فاصله
    نفسمان تنگ شده در میان این همه فاصله
    ولی داریم با همین نفس تنگ
    زندگی را خوش می‌گذرانیم
    بی آن‌که حتی نَفَسی گلایه کنیم از فاصله.
    ما با فاصله‌ها خو گرفته‌ایم
    گویی زندگی بی‌فاصله طی نمی‌شود برایمان
    کارمان دارد به کجا می‌کشد آقا؟!

    ?فاصله گرفتن از تو
    فاصله گرفتن از هستی است.
    ما از هستی فاصله گرفته‌ایم
    و دست در گردن نیستی انداخته‌ایم.
    فاصله از تو، تفسیر دقیق مرگ است.
    ما با مرگ انس گرفته‌ایم و خیال زندگی داریم.
    به اندازۀ فاصله‌ای که از تو داریم
    مرگمان طولانی است.
    چقدر خوشیم با این مرگ‌های طولانی!
    کارمان دارد به کجا می‌کشد آقا؟!

    ?از وقتی با فاصله‌ها انس گرفته‌ایم
    به کارهایی که میان ما و تو فاصله می‌اندازد
    عادت کرده‌ایم.
    کسی که فاصله از تو او را نمی‌کُشد
    از کارهای فاصله‌انداز بدش نمی‌آید.
    کار بد می‌کنیم
    فاصله‌مان زیاد می‌شود
    به فاصله‌ها نگاه می‌کنیم
    و کَکِمان هم نمی‌گَزد.
    وای بر ما
    کارمان دارد به کجا می‌کشد آقا؟!

    ?اگر فاصلۀ میان ما و تو نبود
    جهنّم را به هیچ معنایی نمی‌شد حواله داد
    و دوزخ، واژۀ بی‌معنایی می‌شد
    که در هیچ زبانی،‌ قابل ترجمه نبود.
    این فاصلۀ میان ما و توست
    که به هر صاحبِ جانی
    می‌چشانَد معنی جهنّم را.
    چقدر بد شده‌ایم
    که در میان جهنّم فاصله‌ها
    خودمان را در بهشت خیال می‌کنیم
    و حتّی گاهی سردمان هم می‌شود
    و به دنبال آتش می‌گردیم.
    از این بدتر هم مگر می‌شود آیا؟!
    کارمان دارد به کجا می‌کشد آقا؟!

    ?هر روز باید قربان دیروز رفت.
    این تصاعد فاصله‌ها
    خیال ایستادن ندارد.
    اصلاً شاید دیگر نشود آنچه را میان ما و توست
    فاصله نامید.
    ما در قعر زمین فرو رفته‌ایم
    و تو در خال آسمان خانه کرده‌ای.
    بیا روی آنچه میان ما و توست
    نامی بگذار که گویای فاجعه‌ای باشد
    که این فاصله‌ها پدید آورده‌اند.
    کارمان دارد به کجا می‌کشد آقا؟!

    ?در میان این جهنّم سوزان و مرگ طولانی
    دلم خوش است به این که
    قاعدۀ فاصله‌ها میان ما و تو
    زمین تا آسمان فرق می‌کند
    با قاعدۀ فاصله‌های دیگر.
    ما هر اندازه از دیگران دور می‌شویم
    آنها هم فاصله‌شان از ما بیشتر می‌شود
    ولی می‌شود کسی از تو فاصله بگیرد
    امّا تو به او نزدیک باشی.
    اگر این قاعده نبود
    سخت‌جان هم اگر بودیم
    تیغ تیز یأس،‌ حنجرمان را می‌بُرید.

    ?هر گاه خیال می‌کنم
    که به درک محبّتت نائل شده‌ام
    پرده‌ای از محبّت خویش را
    کنار می‌زنی تا بدانم
    آنچه از محبّت تو فهمیده بودم
    قطره در برابر دریا هم نبود.
    چقدر مهربانی آقا!

    ?ما در اوج فاصله‌ها
    بوی تو را احساس می‌کنیم
    و صدای نفست را می‌شنویم.
    چقدر به ما نزدیکی!
    حتّی از رگ گردن به ما نزدیک‌تر.

    ?راستش با همۀ این نزدیکی که تو به ما داری
    باز هم دلمان در تب و تاب است.
    نکند روزی تو هم
    فاصله‌ات را زیاد کنی با ما!
    هر گاه خواستی فاصله را زیاد کنی
    راه بند آوردن نفس را
    بی آن‌که نامش خودکشی باشد
    یادمان بده.
    باشد؟

    ?تو هم امید داشته باش به ما
    هر اندازه فاصله‌مان زیاد
    روزی بازمی‌گردیم به سوی تو.
    آن روز هم یقین بدان
    که پیش از مرگمان خواهد بود
    حتی اگر لحظه‌ای پیش از آن.

    ?ما برای جان سپردن در آغوش تو
    حساب‌ها باز کرده‌ایم
    و خواب‌ها دیده‌ایم.
    ناامید نشو از ما آقا!

    ?ما هر روز تصمیم می‌گیریم
    فاصله‌مان را از تو کم کنیم.
    چه کار کنیم که اول صبح عزم می‌کنیم
    اما آخر شب فاصله‌مان بیشتر می‌شود از تو؟
    همین قدر که عزم کم کردن فاصله را داریم خوب است.
    نیست؟
    ناامید نشو از ما آقا!

    ?قاعده آن است
    که ما منتظر تو بنشینیم.
    این خواسته را به حسابِ بی‌حیایی‌مان ننویس!
    به مهربانی‌ات سوگند می‌دهیم
    منتظرمان بنشین
    ما برمی‌گردیم.
    ناامید نشو از ما آقا!

    #درس
    #بهانه_بودن

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 07:03:00 ب.ظ ]





      ضامن اجابت دعا   ...

    ???
    امام حسن (علیه السلام) :
    کسى که در قلبش جز رضا و خشنودى خدا خطور نکند، چون خدا را بخواند، من ضامن اجابت دعاى او هستم

    1511274264k_pic_30492a30-cf4a-4ba6-9edf-0da33953988b.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 06:51:00 ب.ظ ]





      ضرورت اصلاح در روحانیت   ...

    ✅ نظر صریح شهید مطهری درباره تز «اسلام منهای روحانیت» و ضرورت اصلاح در روحانیت
    ?روحانیت را از لحاظ هسته اصلى زنده‌ترین دستگاه‌ها مى‌دانم. عقیده دارم فقط غُل و زنجیرهایى به دست و پاى این موجود زنده و فعال بسته شده و باید او را از قیدها و زنجیرها آزاد کرد. همواره گفته و مى‌گویم که روحانیت ما درخت اصیل و با ارزش و زنده آفت‌زده است که خودش را باید حفظ کرد و با آفاتش مبارزه نمود. نظریه افرادى که آن را درخت خشک و پوسیده‌اى مى‌دانند که باید ریشه‌کن شود، صددرصد مردود و زیانبار مى‌دانم.

    ?تز «اسلام منهاى روحانیت» را همواره یک تز استعمارى دانسته و مى‌دانم. معتقدم هیچ چیز نمى‌تواند جانشین روحانیت ما بشود. حاملان فرهنگ اصیل و عمیق و ذى‌قیمت اسلامى تنها در میان این گروه یافت مى‌شوند. آن تقواها، ایمان‌ها، معنویت‌ها، اخلاص‌ها، و آن جوشش‌ها و جنبش‌ها و فداکاری‌ها که رمز اصلى بقاى ملت ماست تنها در این سرزمین مقدس سرمى‌زند.

    ?بنابراین نه تنها اصلاح این دستگاه را واجب و لازم مى‌شمارم و عملا آن را مستبعد نمى‌دانم، بلکه کاملا نزدیک و قریب‌الوقوع مى‌دانم.

    ? استاد مطهری، ده گفتار، ص317-316

    #گزیده_کتاب

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 06:49:00 ب.ظ ]





      رزق و روزی اخر الزمان   ...

    #رزق_و_روزی
    ?چرا کسانی که در #آخر_الزمان زندگی می کنند رزق و روزیشان تنگ است❓

    مردی به خدمت امام صادق(علیه السلام) آمد و عرضه داشت: من مرتکب گناهی شده ام.?امام صادق(علیه السلام) فرمودند: خدا می بخشه

    آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگ است.
    امام فرمودند: اگر به اندازه ی کوه باشد #خدا می بخشد.آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگتر است

    امام فرمودند: مگر چه گناهی مرتکب شده ای؟
    و آن شخص به شرح ماجرا پرداخت. پس از اتمام سخن امام صادق(علیه السلام) رو به آن مرد کرد وفرمودند: خدا می بخشد، من ترسیدم که #نمازصبح را قضا کرده باشی

    ?از #امام_جعفر_صادق (علیه السلام) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر_زمان زندگی می کنند رزق و روزیشان تنگ است؟
    فرمودند: به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا است…

    ?کتاب رزق و روزی از دیدگاه قرآن و حدیث
    ✨✨✨بهترین هدیه به #امام_زمان_ارواحنافداه
    ترک گناه است.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 06:48:00 ب.ظ ]





      شرط رسیدن به کمال   ...

    #تفسیر_موضوعی
    #مراحل_اخلاق_در_قرآن

    ?شرط رسیدن به کمال و خدابینی

    1511276550k_pic_2e62f0b9-d4f1-4ab3-a75a-b1d2b450838b.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 06:45:00 ب.ظ ]





      طب اسلامي   ...

    طب اسلامی در محضر حضرت رسول اکرم صل الله علیه و اله و سلم

    ? خواص مسواک زدن با چوب اراک و زیتون

    ❇️ مسواک کردن پیروی از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله است.

    ❇️ پاک کننده دهان از میکروب است.

    ❇️ تقویت کننده و جلا دهنده چشم است.

    ❇️ خوشنود کننده خدای مهربان است.

    ❇️ سفید کننده دندان است.

    ❇️ خوشبو کننده دهان است.

    ❇️ رطوبت و سردی را از بدن دفع میکند.

    ❇️ حافظه را افزایش می دهد.

    ❇️ زمینه افزایش حسنات انسان را فراهم میکند.

    ❇️ زمینه خوشحالی فرشتگان را فراهم می شود.

    ❇️ زمینه افزایش اشتهای به غذا را فراهم می نماید.

    ❇️ لثه را محکم مى کند

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:37:00 ب.ظ ]





      بستن شیر اب   ...

    ??
    بستن شیر آب:

    ? بعضی از مردم موقع #وضو گرفتن شیر #آب رو باز میذارن و فکر می کنن اگه دست به شیر خیس بزنن وضوشون باطل میشه. در حالی که بستن شیر آب حتی اگر خیس هم باشه تا قبل از اینکه شستن دست چپ تموم بشه، اشکالی ندارد. ?

    (استفتائات امام خمینی، ج 1، ص 34، س 34)

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [دوشنبه 1396-08-29] [ 09:16:00 ب.ظ ]





      در پناه خدا   ...

    ?
    امام باقر (علیه السلام):
    ‌هر گاه #خداوند متعال بداند کسى حسن نیّت دارد، او را در پناه خود حفظ میکند.

    بحارالأنوار: 78/188/41

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 09:15:00 ب.ظ ]





      ایمنى یافتگان   ...

    ?
    خداوند در زمین بندگانى دارد که براى برآوردن نیازهاى مردم مى کوشند؛ اینان ایمنى یافتگان روز #قیامت اند.

    #امام_کاظم (علیه السلام) ❤

    الکافى ، ج 2، ص 197

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 09:15:00 ب.ظ ]





      خانه پدربزرگ   ...

    خانه پدربزرگ را دوست دارم
    ظهرکه می شد بوی غذا تمام اتاق را پر میکرد
    آفتاب روی سفره ی مادربزرگ پهن میشد وطعم غذا را دلچسب تر میکرد
    کاش آنوقتها هیچ وقت تمام نمیشد اما پدربزرگ رفت و مادربزرگ پاى ایستادن ندارد?

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 09:13:00 ب.ظ ]





      درمحضر قرآن   ...

    ? #در_محضر_قرآن | بقره 152

    ?فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ ؛ پس به یاد من باشید تا به یاد شما باشم؛ و شکر مرا گویید و (در برابر نعمتهایم) کفران نکنید.

    1511198147k_pic_4a629fa1-8711-4826-8b24-05e25cfb74c1.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 09:12:00 ب.ظ ]





      گل رز   ...

    در مجله باغبانى خواندم، پائيز بهترين فصل حرس بوته گل رز است، تا ريشه اش قوى شود. نماد عشق در فصل عشاق تن به تيغ مى دهد، تا دوباره جان بگيرد، عشق را تقويت نمايدو نغمه عاشقى ساز کند.
    يکى را شاد و ديگرى را غمگين کند، جايى همراه با اشک پرپر شود وديگر جا به خاطر يادبود خشکيده باقى بماند، اين است سرنوشت گلى زيبا و چه زيبا سرنوشتيست.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 07:31:00 ب.ظ ]





      #کتاب_پایـی_که_جا_مانـد   ...

    « قسمت سیزدهم »
    ما را به یکی از سنگرهای بتونی بردند. سنگری که شب قبل، محل استراحت شهید جان محمد کریمی، ابراهیم نویدی‌پور و تعدادی از بچه‌های گروهان قاسم‌بن‌الحسن بود. اکنون، استخوان‌های سوخته‌ی آن‌ها در فاصله ده، دوازده‌متری‌مان مهمان خاک‌های پد خندق بودند و ما با دست‌های بسته در اسارت بعثی‌ها.
    شش نفر مانده بودیم. تعدادی ازنیروهای گروهک منافقین در پد خندق بودند. از خود عراقی‌ها فهمیدم یکی از گروهان‌های سازمان منافقان در پاتک امروز، عراقی‌ها را همراهی می‌کردند.
    زمانی خستگی و دردم کمتر شد که افسر عراقی گفت : «من حقیقت رو می‌پذیرم حتی اگر بر خلاف میلم باشه، ما در شناخت قدرت واقعی شما بسیجی‌ها زیاد اشتباه کردیم، ما اطلاهات دقیقی از امکانات و تجهیزات نظامی‌تون داشتیم،اما از روحیاتتون شناخت کافی نداشتیم».
    دلم گرفته بود.خاطره‌ای برایم تداعی شد. خاطره‌ای که وقتی به آن فکر می‌کردم، حرصم درمی‌آمد و دلم می‌خواست تفاوت برخورد ما و عراقی‌ها با اسرای جنگی را به آن‌ها میفهماندم.خاطره‌ای از شهید عبدالله میثمی یادم آمد. حرف‌هایم را یکی از اعضای گروهک منافقان برای درجه‌دار عراقی ترجمه کرد. به درجه‌دار عراقی که با دقت به حرف‌هایم گوش می‌داد، گفتم : «روزی روحانی شهید عبدالله میثمی، دو بسیجی رو دیده بود که دو اسیر عراقی گرفته‌اند. اون دو اسیر عراقی پابرهنه بودند،وقتی دو اسیر شما می‌خواستند از روی پل‌های فلزی خیبری رد شوند، بسیحی‌های ما دلشون ب حال اون دو اسیر سوخته بود و کفش‌هاشون رو به اون دو اسیر داده بودند، از بس پل‌های فلزی داغ بود که پاهای دو بسیجی ما سوخته و تاول زده بود.بسیجی‌های ما کفش‌هاشون رو در می‌آوردند و می‌دادند به اسرای شما، اون وقت شما با اسرای ایرانی این‌طوری برخورد می‌کنید؟! واقعا بی‌رحمید!
    این را که گفتم،مات و مبهوت نگاهم می‌کرد و به فکر فرو رفته بود، فکر می‌کنم چون از ته دل این مطلب را گفته بود،خدا هم اثرش را به دل درجه‌دار عراقی گذاشت. از نگاهش فهمیدم که حرفم را باور کرده است.
    « قسمت چهاردهم »

    صبح زود، دست‌هایمان را باز کردند. از بس کلافه بودم، به سرباز عراقی گفتم :«قراره تا کی اینجا بمونیم. اگه می‌خواهید ما رو بکشید، زودتر خلاصمون کنید!» فکر می‌کنم فهمید چه می‌گویم. سرباز عراقی که آدم بدی به نظر نمی‌رسید، با تکرار الیوم العماره، امروز العماره، به ما فهماند امروز ما را به شهر العماره خواهند برد.
    زخم‌های پنج نفرمان بو گرفته بود. پای سید محمد را از قسمت ران، همان‌جایی که تیر خورده بود، نمی‌شد بست. استخوان پایش از قسمت ران خُرد شده بود. بچه‌ها پایش را از زانو و ساق پا با آتل بسته بودند.وضعیت من بدتر از دیگران بود.بچه‌ها پایم را از پاشنه به زانویم بستند، هرچند درد زیادی کشیدم. سید محمد گفت: «باید خودتو جمع و جور کنی، هر چقدر به بغداد و صدام نزدیک‌تر بشیم، بیشتر اذیت می‌شیم».
    غروب ،یکی از فرماندهان عراقی دستور داد مارا به پشت خط منتقل کنند.ما را از سنگر بیرون آوردند. چهار نظامی عراقی که اسلحه کلاش دستشان بود، شوخی‌شان گرفته بود. شاید هم می‌خواستند ببینند چقدر از مرگ می‌ترسیم. چهار نفرشان رو‌به‌رویمان ایستادند. یکی از آن‌ها فرمان داد: «مستعد،آماده.» گلنگدن کشیدند، درجه‌دار که سعی می‌کرد، دستورات و فرمانش را جدی صادر کند، گفت : «فلح، آماده شلیک»، اسلحه‌هاشان را به طرفمان نشانه رفتند. در مرحله آخر درجه‌دار گفت : «اطلق النار،آتش»! هر چهار نظامی با هم شروع به تیراندازی کردند. در یک لحظه احساس کردم کارمان تمام شد. گلوله‌ها به سمت راست و چپ و بالای ما اصابت کرد. یکی از بچه‌ها به نام خداخواست به عراقی‌ای که فرمان آتش می‌داد،گفت :«ما گرگ باران دیده‌ایم، مارو از مرگ نترسونید» سید محمد هم جوابشان را با جمله‌ای از شهید محراب آیت‌الله اشرفی اصفهانی داد: «ماهی را از آب می‌ترسانید و ما را از شهادت»
    شب شد. عراقی‌ها جشن گرفته بودند. آسمان صحنه شلیک تیرهای رسام و منور بود. صدای هلهله و شادی عراقی‌ها بلند بود. ساعت حدود نُه و یا ده شب بود، بچه‌ها ‌را سوار قایق کردند. آن‌ها بدون اینکه مراعات شرایط جسمی بچه‌ها را کنند، آن چهارنفر را سوار قایق کردند. دو نفرشان آمدند مرا سوار قایق کنند، چند متری مرا به طرف اسلکه و نوک خاک‌ریز روی زمین کشیدند، از شدت درد ناله‌ام درآمد.
    مرا با قایق دیگربردند. ده دقیقه بعد از شروع حرکت، قایق کنار جاده‌ای که در دو طرف آن آب بود، پهلو گرفت. دو نظامی مرا از قایق پیاده کردندو برگشتند.در آن جاده خاکی به دنبال بچه‌ها بودم، آن‌ها را ندیدم، نمی‌دانم کجا بودند، تنهای تنها بودم.
    در شانه‌ی جاده نشسته بودم. از بین خودروهایی که کنارم رد می‌شدند، جیپ نظامی که سقف نداشت، ده متری سمت راستم توقف کرد. راننده جیپ به همراه یکی از سرنشینانش پیاده شدند و به طرفم آمدند.یکی از آن‌ها خطاب به افسری که سوار ماشین بود و او را سرهنگ صدا می‌زد، گفت: «سیدی!هذا اسیر ایرانی، معوق. قربان این اسیر ایرانیه، مجروحه».
    نور ماشین روی صورتم می‌تابید. نگاهم به جیپ بود،در یک لحظه جیپ فرماندهی با بکس و باد و گرد و خاک زیاد سرعت گرفت.به طرفم که آمد فهمیدم قصد دارد مرا زیر بگیرد. باورم نمی‌شد، همه چیز برایم غیر منتظره بود، جیپ به سرعت به من نزدیک می‌شد . .

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [جمعه 1396-08-26] [ 03:55:00 ب.ظ ]





      جامه سبز جامه سرخ   ...

    ‍ ?جامۀ سبز، جامۀ سرخ
    ️ همانا #فاطمه سلام الله علیها، روز قیامت به عرصۀ قیامت درآید؛ جامۀ #سبز بر دستى و جامۀ #سرخ بر دستى، فریاد برآورد که:
    «حکم کن میان من و کشندگان فرزندم که ایشان را به چه دلیل کشتند؛ یکى را به #زهر و دیگرى را به #شمشیر .»
    ? کامل بهائی، عماد الدین طبری، ص518.
    ? #امام_حسین #امام‌_حسن_مجتبی #روایت

    1510906457k_pic_050c1efd-5acf-4667-b380-b66887980097.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:40:00 ب.ظ ]





      جهاد با نفس   ...

    ‍ ✅ آیت‌الله #بهجت قدس‌سره:
    «هر روز سعی کنید یک حدیث از کتاب #جهاد_با_نفس را مطالعه کنید و سعی نمایید به آن عمل کنید؛ بعد از یک سال خواهید دید که حتماً عوض شده‌اید؛ مانند دارویی که انسان مصرف کند و بعد از مدتی احساس بهبودی می‌کند».

    ? گزیده‌ای از روایات جهادبانفس
    امام صادق علیه‌السلام:
    یَا إِسْحَاقُ خَفِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ وَ إِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ تَرَى أَنَّهُ لَا یَرَاکَ فَقَدْ کَفَرْتَ وَ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمْ أَنَّهُ یَرَاکَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِیَةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِینَ عَلَیْک‏.

    ? ای اسحاق! از خدا آن‌گونه بترس که گویا او را می‌بینی. و اگر تو او را نمی‌بینی، او تو را می‌بیند. اگر بپنداری که او تو را نمی‌بیند، پس کافر شده‌ای. و اگر بدانی که او تو را می‌بیند، سپس رو به گناه نمایی، به‌حقیقت او را از پست‌ترین نظرکنندگان بر خودت قرار داده‌ای.

    ? (وسائل‌الشیعه، ج15، ص220)

    1510906873k_pic_d097986f-8292-482f-acd5-f4d54950eb56.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:39:00 ب.ظ ]





      تبعیت از حبیب   ...

    تبعیت از پیامبر (صل الله علیه واله وسلم)
    رهبر انقلاب: ««خدای متعال به ما مسلمانان دستور داده است که از #پیامبر (صل الله علیه واله وسلم) تبعیت کنیم. این #تبعیت، در همه چیز زندگی است.» 1369/01/22

    ? 28 صفر سالروز رحلت پیامبر اعظم

    1510906965k_pic_69d90f71-ad42-48d6-a8eb-307a9202e93d.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:39:00 ب.ظ ]





      همه کار کنند   ...

    ‌‌‌‌?همه مسلمانان عالم روی شخصیت و زندگی پیامبر(صل الله علیه واله وسلم) کار کنند
    رهبرانقلاب: ابعاد شخصیت نبىّ اکرم را هیچ انسانی قادر نیست به نحو کامل بیان کند و تصویر نزدیک به واقعی از شخصیت آن بزرگوار ارایه نماید.
    ?آنچه ما از برگزیده‌ی پروردگار عالم و سرور پیامبرانِ سراسر تاریخ شناخته و دانسته‌ایم، سایه و شبحی از وجود معنوی و باطنی و حقیقی آن بزرگوار است؛ اما همین مقدار معرفت هم برای مسلمانان کافی است تا اولاً، حرکت آنها را به سمت کمال تضمین کند و قله‌ی انسانیت و اوج تکامل بشری را در مقابل چشم آنان قرار بدهد و ثانیاً، آنها را به #وحدت اسلامی و تجمع حول آن محور تشویق کند.
    ?بنابراین، توصیه‌ی ما به همه‌ی مسلمانان عالم این است که روی ابعاد شخصیت پیامبر و زندگی و سیره و #اخلاق آن حضرت و تعالیمی که از آن بزرگوار مأثور و منصوص است، کار زیادی بشود.
    1368/07/24

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:38:00 ب.ظ ]





      اینگونه باش   ...

    #پندانه
    اینگونه باش
    ?شب باش : در پوشیدن خطای دیگران
    ?زمین باش : در فروتنی
    ?خورشیدباش : در مهر و دوستی
    ?کوه باش : در هنگام خشم و غضب
    ?رودباش : در سخاوت و یاری به دیگران
    ?دریاباش : در کنار آمدن با دیگران
    ?خودت باش : همانگونه که می نمایی…

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:38:00 ب.ظ ]





      زبان حال بانو   ...

    ‍ ? زبان حال #حضرت_زهرا(س):
    ? #ملک_الموت مزن شعله به زخم جگرم 
    وای من گر تو مدارا نکنی با پدرم
    صبـر کـن سیر ببینم رخ بابایم را 
    چه کنم سدّ نگاهم شده اشک بصرم


    ?قسمت این بود که بالای سرش بنشینم 
    چشم بگشایم و جان دادن او را نگرم

    وقت جان دادن خود گفت: مقدر این است 
    دو مـه و نیم دگر فاطمه را هم ببرم


    ?ای پدر! مادر مظلومه من یار تو بود 
    من پس از رفتن تو جان #على را سپرم

    با تن خسته و بازوی کبود از مسجد 
    قول دادم که على را به سوى #خانه برم

    ?دست از دامن #حیدر نکشم یک لحظه 
    گر بریزند همه اهل #مدینه بـه سرم

    قسمت این بود که بعد از تو بمانم بابا 
    تا که با دادن جان، #جان_علی را بخرم


    ?به فدای سر یک موی على باد پدر
    گـر میـان در و دیـوار دهد جان، پسرم

    جگرت سوخت به هر بیت که گفتی «میثم» 
    اجـر ایـن سـوختنت بـا احـدِ دادگرم

    1510907352k_pic_4f22f00d-dd8a-4c94-97d1-b98fcbf32924.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:37:00 ب.ظ ]





      موفقیت و چالش ها   ...

    #موفقیت

    ✅ برای موفق شدن باید همه چالش‌هایی که بر سر راهت است را بپذیری، نه فقط آن‌هایی را که دوست داری!

    1510907438k_pic_49accc23-6c38-48b6-b915-26b22b16e34c.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:37:00 ب.ظ ]





      بوذرجمهر حکیم   ...

    بوذرجمهر حکیم

    آورده اند که ابوذرجمهر حکیم را گفتند که چرا در دنیا غمگین نشوی بدانچه از دست برود و شاد نگردی بدان چه از مال دنیا بدست آید گفت فوت شده را بدلتنگی و غمخوردن تلافی نتوان کرد و حاصل عمر خود را بشادی مال دنیا صرف نتوان نمود پس چرا بآن چیزی که غم و اندوه آنرا باز نیاورد محزون شوم و بمالی که بمن وفا نخواهد کرد شاد شوم
    جامع التمثیل محمد جبله رودی ص 10

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:36:00 ب.ظ ]





      معاشرت نیکو با مردم   ...

    هر روز با نهج البلاغه
    معاشرت نیکو با مردم
    ?از مصادیق معاشرت نیکو، معاشرت با راستگویان و پرهیزگاران است.

    ?امیرالمومنین (علیه السلام) به مالک اشتر چنین فرمودند:

    ✨«تا می‏توانی با پرهیزگاران و راستگویان بپیوند، و آنان را چنان پرورش ده که تو را فراوان نستایند، و تو را اعمال زشتی که انجام نداده ‏ای تشویق نکنند؛ چراکه ستایش بی‏اندازه، خودپسندی می‏آورد، و انسان را به سرکشی وامی‏دارد.»✨

    ?نهج البلاغه، نامه 53.

    ?امام صادق(علیه السلام) دربارة معاشرت با دیگران این‌گونه می‌فرمایند:

    ✨ «تا می‏توانی با کسانی معاشرت کن که نفعت به آنها می‌رسد؛
    زیرا گاهی بنده در عبادت کوتاهی می‏کند، ولی اخلاقش نیکوست و خدا به سبب حسن خلقش، او را به درجة روزه ‏دار شب زنده‏ دار می‏رساند.»✨
    ? نظام الحکم و الاداره الاسلام ص238.

    #در_محضر_نهج_البلاغه

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:35:00 ب.ظ ]





      انواع شفاعت از منظر علامه مجلسی   ...

    ?انواع شفاعت از نگاه علامه مجلسی

    علامه مجلسی بر اساس کسانی که مورد شفاعت قرار می‌گیرند، شفاعت را به 5 دسته تقسیم کرده است:

    اوّل‌ آن‌ مختصّ است‌ به‌ رسول‌ الله‌ ص: و آن‌ عبارت‌ است‌ از دور کردن‌ اهوال‌ موقف‌ قیامت‌، و تعجیل‌ دادن‌ در حساب‌.

    دوّم‌: در داخل‌ کردن‌ گروهی‌ را بدون‌ حساب‌ در بهشت‌، و این‌ نیز دربارۀ رسول‌ الله‌ ص وارد است‌.

    سوّم‌: شفاعت‌ دربارۀ کسانی‌ که‌ آتش‌ بر آنها واجب‌ شده‌ است‌؛ و دربارۀ این‌ افراد، رسول‌ الله‌ ص و هر کس‌ دیگر را که‌ خداوند بخواهد شفاعت‌ می‌کنند.

    چهارم‌: دربارۀ مؤمنینی‌ که‌ داخل‌ در آتش‌ شده‌اند؛ و دربارۀ آنان‌ نیز احادیثی‌ وارد شده‌ است‌، که‌ به‌ شفاعت‌ رسول‌ الله‌ ص و فرشتگان‌ و برادران‌ مؤمنشان‌ خارج‌ می‌شوند و پس‌ از آن‌ هر کسی‌ که‌ گویندۀ لا إلَهَ إلاّ اللَهُ است‌ خداوند او را خارج‌ میکند، و همانطور که‌ در حدیث‌ آمده‌ است‌، در آتش‌ باقی‌ نمی‌مانند مگر کافران‌.
    پنجم‌: شفاعت‌ برای‌ ازدیاد درجات‌ مردم‌ بهشتی‌؛

    ?بحار الانوار طبع‌ حروفی‌، ج‌ 8، ص‌ 62 و 63

    #نکات_بین_الصلاتین

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:34:00 ب.ظ ]





      کتاب نیایش و زندگی   ...

    صحیفه کتاب نیایش و زندگی
    خداوندا
    بر محمد و خاندانش درود فرست
    ✨و مرا رهایی بخش از وامی که چهره‌ام را افسرده و غمگین سازد،
    ✨و اندیشه‌ام را بیاشوبد، و فکرم را پریشان گرداند،
    ✨و روزگاری دراز مرا به کوشش وا دارد.

    #درمحضرصحیفه_سجادیه

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:34:00 ب.ظ ]





      ما در هیچ حال   ...

    ما، در هیچ حال، قلب هایمان خالی از غم نخواهد شد؛
    چرا که غم، ودیعه یی ست طبیعی که ما را پاک نگه می دارد .
    انسان های بی اندوه،
    به معنای متعالی کلمه،
    هرگز ” انسان ” نبوده اند و نخواهند بود.
    از این صافی انسان ساز نترس…

    #نادر_ابراهیمی

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:33:00 ب.ظ ]





      حفظ ابروی افراد   ...

    چرا طوری حرف می‌زنید که آبروی کسی برود؟!..
    #آیت_الله_جوادی_آملی
    نماز, هزار حکم #واجب دارد، سه هزار حکم #مستحب. مرحوم شهید یک الفیه آن هزار حکم واجب را و آن سه هزار حکم مستحب را نوشت. در بین این چهار هزار، شاید سه, چهار حکم آن در قرآن باشد؛

    ? امّا ادب, رعایت عاطفه, رعایت گفتار و رفتار اینها #اصرار قرآن کریم است، به #پیغمبر فرمود:

    ?به مردم بگو؛ اگر قلم دست شما است مواظب رفتار خود باشید، شما که می‌توانید #دو نحوه بنویسید،
    ♦️چرا طوری حرف می‌زنید که آبروی کسی برود,
    ♦️ چرا طوری حرف می‌زنید که کسی متّهم شود؟
    ♦️شما که می‌توانید دو نحوه حرف بزنید، چرا طوری حرف می‌زنید که کسی را برنجانید؟
    ♦️مگر رنجاندن, کرامت است،
    ♦️ مگر آبرو بردن فضیلت است: ﴿قُلْ لِعِبادی یَقُولُوا الَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ﴾

    ? نه تنها حرفِ خوب بزنید, نه تنها نوشته خوب داشته باشید؛ بلکه نوشته خوب‌تر, حرف خوب‌تر ﴿یَقُولُوا الَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ﴾، نه «یقول التی هی حسن»

    ? فرمود: این کار را بکنید، چون #شیطان در کمین است. بخش وسیعی از آبرویزی‌ها و استرس‌ها و زد و خوردها در همین مواظب نبودن گفتار و رفتار است.


    ………………………………….

    ? رحلت ‍پیامبر اکرم صلی الله تسلیت باد?
    ?درس اخلاق 27 آذر 1393


    #آیت_الله_جوادی_آملی
    #رحلت_پیامبر صل الله علیه و آله و سلم

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:32:00 ب.ظ ]





      مردانه انتقاد کنید   ...

    مردانه انتقاد کنید
    علی علیه‌السلام می‌گوید:
    ? با من همان‏طور که با دیگران حرف می‏‌زنید، صحبت کنید… اگر دیدید احیانا من عصبانی و ناراحت شدم، حرف تندی زدم، خودتان را نبازید، مردانه انتقاد خودتان را به من بگویید…

    ❗️هرگز با من به شکل سازش‌کارها معاشرت نکنید…

    ‼️ گمان نکنید که اگر حقی را در مقابل من بگویید، یعنی اگر علیه من کلمه‌‏ای بگویید که #حق است، بر من سنگین خواهد آمد.

    ?بحق از من #انتقاد کنید، ابدا بر من سنگین و دشوار نخواهد بود، با کمال خوشرویی از شما می‏‌پذیرم.

    ? #شهید_مطهری، آزادی معنوی، ص21

    #اصول_انقلاب

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:32:00 ب.ظ ]





      بر بالین مومنان   ...

    حالاتی که پیامبر اکرم(صل الله علیه واله وسلم) بر بالین مومنان حاضر می شود
    ? آیت الله العظمى نورى همدانى
    به فرموده پیامبر اکرم(صل الله علیه واله وسلم)، ایشان در هنگام مرگ مومنان و کسانی که در راه خیر و نیکی گام بردارند بر بالین شان حاضر می شود.

    مسأله مرگ بسیار مهم است و به معنای فنا و نیستی نبوده بلکه معنای انتقال از این عالم به عالم دیگر را می دهد.

    در قرآن کریم در سه آیه این مطلب آمده است که کل نفس ذائقة الموت و اینکه هر انسانی بالاخره مرگ را می چشد؛ در نهج البلاغه نیز حضرت علی(علیه السلام) می فرماید اگر کسی می توانست با مرگ مبارزه کند و آن را دفع کند و به آن تن ندهد، سلیمان بن داوود این کار را انجام می داد.

    حضرت سلیمان(علیه السلام) بر انس و جن مسلط بود ، با این حال زمانی که نصیب خود را به طور کامل از دنیا دریافت کرد، مرگ او را در بر گرفت و دیگران به جای او نشستند.

    به فرموده حضرت علی(علیه السلام) انسان باید از حالات گذشتگان عبرت بگیرد و سرنوشت آنها را بخواند و بداند که امروز خبری از شاهان و شاهزادگان، فرعون ها و سایر فرمانروایان نیست.


    انسان باید از کسانی که در گذشته زندگی کرده اند چه نیکان و چه بدان عبرت بگیرد و بداند که سرانجام کار خیر، ماندگاری و جاودانگی همیشگی است.
    زمانی که انسان نیکوکار باشد مرگ مسأله بدی برایش نخواهد بود؛ خوبان مرگ را امری مبارک می دانند ولی کسانی که راه انحراف و خلاف در پیش گرفته باشند مرگ شدت عذاب خواهد بود.

    مرگ دارای حالاتی است که برای بدان و گنهکاران بسیار سخت خواهد بود،اگر انسان به دنیا دل بسته باشد دل کندن از آن هم برایش سخت خواهد بود؛ به فرموده امام صادق(علیه السلام) کسانی که می خواهند سکرات مرگ برایشان آسان شود باید با خویشاوندان خود ارتباط خوبی داشته باشد و دید و بازدید از اقوام یعنی صله رحم را حتما مورد توجه قرار دهد دیگر اینکه هرچه انسان با پدر و مادرش خوشرفتارتر و در مقابل آنها متواضع تر باشد مرگ آسان تری هم خواهد داشت.
    وقتی مومنان به حالت احتضار می افتند پیامبر اکرم(صل الله علیه واله وسلم) و اهل بیت(علیهم السلام) بر بالین آنها حاضر می شوند؛ پیامبر اسلام(صل الله علیه واله وسلم) می فرمایند هر کس در راه هدایت گام بردارد و آنچه وظیفه الهی اش است انجام دهد و در هنگام مرگ به بالینش می آیم، وقتی از پل صراط می گذرد نزدش حاضر می شوم.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:31:00 ب.ظ ]





      خاتم النبیین   ...

    ‌?عِلم‌ُالکل، کلُ‌العلم، خاتم ‌النبیین است!
    ?خُلق‌الکل، کلُ‌الخُلق، خاتم النبیین است!

    #⃣ #کلام_فقیه #تصویر #رسول_خدا

    1510833614435821827_215422.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1396-08-25] [ 04:04:00 ب.ظ ]





      دست فقیر را کافر هم می گیرد   ...

    #فقر
    #درس_اخلاق
    ⚫️ دست فقیر را که کافر هم می گیرد…

    1510834346k_pic_39e580a9-b2db-45c6-a7dd-1faf32e19242.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 04:03:00 ب.ظ ]





      صوت امام رضا علیه السلام   ...

    امام رضا قربون کبوترات
    یه نگاهی ام بکن به زیر پات?

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 04:01:00 ب.ظ ]





      ‍ عظمت پیامبر صلی الله علیه و آله در علم و خلق   ...

      #پیغمبر_خاتم کسی است  که در دو امر به جایی رسید که خدا او را به عظمت یاد می کند، او به منتهی الآمال رسیده است؛ آن دو مطلب: #علم و #خلق است.

    ? اما علم:
    وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللهِ عَلَیْکَ عَظیماً.
    این بیان خداست در علم او.

    ? اما خُلق:
    وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ.

    ⁉️دنیا چیست؟
    ? وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ.
    دنیا سعه‌اش این قدر است که تمام این کواکب با کهکشان‌ها در آسمانِ این دنیاست. این است سعۀ این دنیا؛ آن هم نه ابتدایش معلوم است و نه انتهایش.

    ⁉️ از کِی بوده، تا کِی هست؟ ‌چه اندازه هست؟!
    ? خداوند در کتابش این دنیا را با این سعه‌اش، قلیل دانسته.
    مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ؛
    با این وجود، همه از عهدۀ احصائش عاجز هستند.

    ? اما دربارۀ خُلق او گفته:
    وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ.

    این #پیغمبر_خاتم است!
    او کسی است که اخلاقش از تمام عالم دنیا و ما فیها اوسع است. همان طوری که در خُلق فرمود «عظیم»، در علم هم فرمود «عظیم».
     
    ⁉️ نتیجه چه شد؟
    ✔️ نتیجه این است: علم الکل، کل العلم، خاتم النبیین است!
     ✔️ نتیجه این شد: عقل الکل، کل العقل، خاتم النبیین است!
     ✔️ نتیجه این شد: خُلق الکل، کل الخُلق، خاتم النبیین است!

    ? آیت الله العظمی وحید خراسانی
    ? ٨/خرداد/13٨6
    #⃣ #کلام_فقیه #معارف #رسول_خدا

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 02:43:00 ب.ظ ]





      دستان خدا   ...

    ◾️این روزها را باید یوم اللّه نامید!

    روزهایی که دستان خدا،
    ازآستین هر بنده اش،بیرون می آید؛
    تا به هزار زحمت
    لبخندی،بر لبان ترک خورده و بغض آلودی بنشاند.

    ?قلبتان،هرروز دریاتر از دیروز

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 02:06:00 ب.ظ ]





      شدید ترین گناه   ...

    ✅ هیچ گناهی از جهت مخالفت با دستور پروردگار کوچک نیست.

    1510742522k_pic_7455b662-fe70-4594-99a5-0a3ac3e04298.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:33:00 ق.ظ ]





      لبو سرشار از ....   ...

    لبو سرشار از آنتی اکسیدان است ، رنگدانه‌های بی‌همتای آن از بدن در برابر بیماری‌های قلبی عروقی محافظت کرده و سطح کلسترول خون را پایین می‌آورند و خاصیت ضدپیری دارند.

    1510744032k_pic_7476d921-8355-45ff-9ff0-480a7d7f1326.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:32:00 ق.ظ ]





      اثار اجتماعی وقف   ...

    ?کتاب ، نگاهی نو به آثار اجتماعی وقف

    ✅ویژه دهه وقف

    ☘بخش ها:
    •نقش وقف در نهاد خانواده
    •نقش وقف در نهادهای آموزشی-تربیتی
    •نقش وقف در نهاد دین
    •نقش وقف در نهادهای بهداشتی و درمانی

    1510758093asar_ejtemaei_vaghf.pdf

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:31:00 ق.ظ ]





      با زبانت در صبحگاه و شامگاه زمزمه حق داشته باش   ...

    ?با زبانت در صبحگاه و شامگاه زمزمه حقّ داشته باش..
    ? امیرمؤمنان(علیه‌السلام) می‏فرماید: «یا أیها الإنسان… أم لیس من نوْمتک یَقظَةٌ»؛[1] ای انسان تا کی خوابی؟ آیا نباید دنبال این خواب تو، بیداری باشد؟

    ✅برای آنکه در حرم دل، جایی برای #اهرمن نباشد و هیچ گوشه تاریکی نماند تا وسوسه #شیطان از همان ضلع تاریک صورت پذیرد، چنین دستور داده شد: «واذْکر ربّک فی نفْسک تضرّعاً وخیفة ودون الجهر من القول بالغدوّ والاصال ولاتکن من الغافلین»[2]؛

    ✅یاد خدا را در جان زنده بدار، بگذار یاد حق در جانت ظهور کند. #یاد_حق در دل، درجه والای #ذکر است و نام حقّ بر #زبان، درجه پایین آن. با ضراعت و ناله، با هراس و خوف در دل و جانت، ذاکر خداوند باش که مبادا #غفلت تو را فراگیرد و در این حالت از شیطان آسیب ببینی.

    ?درباره #زبان هم چنین دستور داده شد: (دون الجهر من القول)؛ با زبانت در #صبحگاه و #شامگاه زمزمه حقّ داشته باش، نه خیلی بلند و نه خیلی کوتاه؛

    ? در #طلیعه روز به نام خدا حرکت کن که روزت با یاد خدا از خطر شیطان ایمن باشد و در آغاز #شب به نام خدا لحظات را بگذران تا شبت از وسوسه او در امان بماند.

    ✅#ذکر صبح و شام کنایه از استمرار آن در شبانه روز است؛ یعنی هماره در این حال باش و هرگز به معنای رخصتِ غفلت در نیمروز نیست. زیرا در ذیل آیه آمده است: (ولا تکن من الغافلین). به همان اندازه که غافل باشید، شیطان در شما وسوسه می‏کند.

    ✅ اگر انسان بر اثر غفلت از خدا مسیری را ندید، شیطان از همان مسیر وسوسه‏اش می‏کند، اگر چیزی را بررسی نکرد و سود و زیانش را نسنجید و درباره آن فکر نکرد، از همان راه آسیب می‏بیند.


    #اجتماعی
    #هدایت_در_قرآن
    #تفسیر_موضوعی

    ?حضرت آیت الله جوادی آملی مدظله العالی
    ?هدایت در قرآن - صفحه 393

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:30:00 ق.ظ ]





      فیلم تحصن امروز   ...

    #سیاسی ???احمدی‌نژاد امروز در شاه عبدالعظیم شمشیر را از رو بست!
    ما با خانواده لاریجانی مخالفیم، مگر مخالف شما بودن جرم است…

    1510778087a062f5f8137f953ab6845606c89b2539.mp4

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:27:00 ق.ظ ]





      ما انقدر....   ...

    ما آنقدر خوب هستیم که ببخشیم
    و‌ آنقدر بد که بگریانیم،
    حرفم این است
    هیچ موجودی
    جاندار و‌ بی‌جان
    در هیچ صفتی مطلق نیست
    ما همه
    خوب‌های گاهاً بد
    و‌ بد‌های گاهاً خوب هستیم
    نه بیش
    و ‌نه کم!

    #مژده_خردمندان

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:20:00 ق.ظ ]





      صبر کاری عادی نیست....   ...

    ♦️صبر، کاری عادی نیست تا انسان بتواند بدون تصمیم صبر کند…
    ?(وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ)?
    ? خدای سبحان در دنیا بسیاری از نعمتها و نیز فضایل فراوان و ملکات فاضله را ـ که البته بخشی از آنها به آخرت مربوط است ـ به عنوان #بشارت، به #صابران عطا می‌کند. راز این نکته آن است که صبر جزء #عزم_الأمور است: (وَاصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزِمِ الأُمُورِ)[1].

    ?توضیح اینکه، هیچ کاری بدون #تصمیم و #عزم و #اراده حاصل نمی‌شود و هر کار ارادی، هر چند ساده باشد مسبوق به اراده است؛ لیکن برخی کارها جزء عزم الأمور؛

    ? اراده‌ای که به اندک حادثه‌ای دگرگون می‌شود #صمیم و درون‌پُر نیست و تا محدوده اراده، درون‌پر نباشد آن را #تصمیم نمی‌گویند زیرا «صمیم»، شیء درون‌پُر است، از این رو سنگ مستحکمی را که در آن رخنه و شکاف نیست «صخره صمّاء» می‌گویند و دوستی را که در دوستی او خللی نیست «دوست صمیمی» می‌نامند و انسان ناشنوایی را که گوش او پر است و راه برای نفوذ آهنگ در آن نیست «اَصمّ» گویند.

    ? #صبر، کاری عادی نیست تا انسان بتواند بدون تصمیم صبر کند؛ زیرا هر لحظه باید زمام #نفس را بکَشَد تا مبادا تردید و #کراهت و مانند آن، مرکز تصمیم‌گیری وی را موهون کند و آن را به جَزَع وادارد،

    ?بنابراین، انسان #صابر، با صبر خود یکی از عزم الأمور؛ یعنی امور معزومه را محقق کرده است. البته به کسی «#صابر» گفته می‌شود که در همه حوادث دارای ملکه صبر بوده، این صفت برای او ثابت و مستمر باشد و به همین لحاظ، «صابر» صفت مُشْبِهه است؛

    ? اگر کسی تنها در یک حادثه صبر و تحمل کند او را صابر یا «#صبور» نمی‌نامند، بلکه درباره او می‌گویند: «صَبَرَ»، یا اگر در یک حادثه بی‌تابی کرد او را به صورت وصف «#جزوع» نمی‌نامند، بلکه به صورت فعل می‌گویند: «جَزَعَ».

    ?به هر تقدیر، به کسی بشارت نعمتهای الهی، اعم از دنیوی و اخروی، داده می‌شود که دارای «#ملکه_صبر» باشد، و«صابران» که از بشارت الهی برخوردارند صاحبان ملکه و وصف مستقرند؛ نه وصف حال.

    ?[1] . سوره لقمان، آیه 17.

    ?اسلام و محیط زیستْ - صفحه 215
    ?حضرت آیت الله جوادی آملی مدظله العالی

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1396-08-24] [ 11:31:00 ب.ظ ]





      رابطه بلاياي طبيعي با امتحان الهي   ...

    ? يكي از عوامل حوادث طبيعي و مرگبار چون #زلزله، #سيل، #طوفان، #تسونامي، #ريزش_كوه، #رانش_زمين و ديگر حوادث ناگواري كه موجب خسارتهاي جاني و مالي مي‌شود #امتحان الهي است.

    ?قرآن كريم اين مسئله را مطرح و توصيه به #صبر در برابر ناملايمات مي‌كند: (وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الخَوْفِ وَالجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمْوَالِ وَالأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَه قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَبِّهِمْ وَرَحْمَه وَأُولئِكَ هُمُ المُهْتَدُون)1،

    ?راز اين آزمون و گونه‌گوني آن، اين است كه انسانها با استعدادهاي گوناگون آفريده شده‌اند و عامل شكوفايي اين استعداد امتحانهاي متنوع است.

    ?#صبر و #شكر از كمالهاي انسان است و اين كمال، بدون آزمونهاي گونه‌گون از قوه به فعليت نمي‌رسد، از اين رو خداي سبحان، گاه انسان را به #نعمت و #منحت و #عزت و گاهي با #نقمت و #محنت و #مهنت مي‌آزمايد، تا شكر و صبر دروني او روشن شود.

    ?[1] ـ سوره بقره، آیات 155 تا 157

    ?اسلام و محيط زيستْ - صفحه 211
    ?حضرت آيت الله جوادی آملی مدظله العالی

    #اسلام_و_محیط_زیست

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 11:22:00 ب.ظ ]





      زمزمه حق   ...

    ?با زبانت در صبحگاه و شامگاه زمزمه حقّ داشته باش..
    ? امیرمؤمنان(علیه‌السلام) می‏فرماید: «یا أیها الإنسان… أم لیس من نوْمتک یَقظَةٌ»؛[1] ای انسان تا کی خوابی؟ آیا نباید دنبال این خواب تو، بیداری باشد؟

    ✅برای آنکه در حرم دل، جایی برای #اهرمن نباشد و هیچ گوشه تاریکی نماند تا وسوسه #شیطان از همان ضلع تاریک صورت پذیرد، چنین دستور داده شد: «واذْکر ربّک فی نفْسک تضرّعاً وخیفة ودون الجهر من القول بالغدوّ والاصال ولاتکن من الغافلین»[2]؛

    ✅یاد خدا را در جان زنده بدار، بگذار یاد حق در جانت ظهور کند. #یاد_حق در دل، درجه والای #ذکر است و نام حقّ بر #زبان، درجه پایین آن. با ضراعت و ناله، با هراس و خوف در دل و جانت، ذاکر خداوند باش که مبادا #غفلت تو را فراگیرد و در این حالت از شیطان آسیب ببینی.

    ?درباره #زبان هم چنین دستور داده شد: (دون الجهر من القول)؛ با زبانت در #صبحگاه و #شامگاه زمزمه حقّ داشته باش، نه خیلی بلند و نه خیلی کوتاه؛

    ? در #طلیعه روز به نام خدا حرکت کن که روزت با یاد خدا از خطر شیطان ایمن باشد و در آغاز #شب به نام خدا لحظات را بگذران تا شبت از وسوسه او در امان بماند.

    ✅#ذکر صبح و شام کنایه از استمرار آن در شبانه روز است؛ یعنی هماره در این حال باش و هرگز به معنای رخصتِ غفلت در نیمروز نیست. زیرا در ذیل آیه آمده است: (ولا تکن من الغافلین). به همان اندازه که غافل باشید، شیطان در شما وسوسه می‏کند.

    ✅ اگر انسان بر اثر غفلت از خدا مسیری را ندید، شیطان از همان مسیر وسوسه‏اش می‏کند، اگر چیزی را بررسی نکرد و سود و زیانش را نسنجید و درباره آن فکر نکرد، از همان راه آسیب می‏بیند.

    #اجتماعی
    #هدایت_در_قرآن
    #تفسیر_موضوعی

    ?حضرت آیت الله جوادی آملی مدظله العالی
    ?هدایت در قرآن - صفحه 393

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 11:03:00 ب.ظ ]





      سیلی می‎زنند تا از خواب بپری   ...

    می‎خواهی بچه‎ات را که از هوش رفته، بیدار کنی، او را می‎بوسی یا #نیشگون می‎گیری؟
    چرا برای #زلزله نماز آیات می‎خوانیم؟ زیرا زلزله آیه‎ای است که برای بیدار شدن ما، از جانب خدای حکیم صادر شده است. زمینی که این‎قدر رام و آرام است، اگر یک لحظه آرامش از او گرفته شود، چنین ویرانی به‎بار می‎آورد. پس این نعمت و این سکون را فراموش نکن!

    زلزله مثل #سیلی‎ای است که بر صورت کسی می‎زنند تا خوابش نبرد. #دنیا یخ‎بندان غفلت است، در #یخ‎بندان، اگر بخوابی، یخ می‎زنی، لابد دیده‎اید که کسانی که در برف راه گم می‎کنند به‎صورت هم سیلی می‎زنند تا مبادا خوابشان ببرد، زلزله یک سیلی است که بر صورت جامعه نواخته می‎شود تا در یخ‎بندان غفلت دنیا، جامعه #خوابش نبرد.

    شما می‎گویید «من غفلت می‎کنم، به بقیه سیلی می‎زنند؟» از نظر آن کسی که مربّی همه انسان‎هاست، همه‎ی ما از یک #پیکریم. بنی آدم را اعضای یک پیکر می‎داند، از این جهت، به یک‎جا می‎زند تا جای دیگر درد بگیرد. وقتی بچّه‎ات را تنبیه می‎کنی، یا اینکه با دستش خطا کرده به کف پایش می‎زنی، ‎با زبانش بد گفته، اما پشت دستش را می‎زنی، چون زبان و دست، اعضای یک پیکرند
    ?آیت‌الله حائری شیرازی?

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 10:55:00 ب.ظ ]





      #مهمان_امام_رضا_علیه_السلام   ...

    یا ایها السطان ابالحسن
    سلام باز در به در شب شدم اقا نیازم هوای حرمت می باشد پیاده قدم برمی دارم به مقصد بست نواب صفوی خاطره انگیزترین مسیر تا رسیدن به تو…..
    طعم دونات تازه که خوردنش عادت هر باره شده هر چه که نام تو بگیرد شیرین است.
    دارم میرسم نزدیک شدم ورودی خواهران پرده را کنار میزنم لبخند دلنشین خادمت که میگوید بفرمایید التماس دعا
    با اذن دخول اجازه دادی وارد شوم .
    من مهمان منتظر حضور صاحب خانه ام . مسیر را بلدم رواق دار الحجه باب ورود صحن انقلاب را با سرعت قدم بر میدارم حالا با جرعه ابی از سقا خانه پذیرایی میکنی ،تا خستگی از جانم برود. حالا میگویی بنشین رو برویم از احوالت چه خبر درد دل کن .
    اما درد دلم زیاد است نمی توانم همان گوشه دنج مان می ایستم فقط نگاه و نگاه و باز هم نگاه ….
    که دخترم صدا میزند این سوال را چطور حل کنم ؟همه چیز خراب شد حسم رفت .
    چرا اجازه ندارم حتی خیالی هم که شده در حرمت بگردم ؟! باور کن هرروز خودم را در ان کنج میبینم تا به واقعیت مبدل شود .

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 09:13:00 ب.ظ ]





      ثابت کنیم......   ...

    ?باید ثابت کنیم در قتل امام حسین(علیه السلام) هم‌دست نیستیم

    شهید آیت الله سید محمدباقر صدر

    ?همین که امام حسین علیه‌السلام را دوست بداریم، همین که امام حسین علیه‌السلام را زیارت کنیم، همین که بر امام حسین علیه‌السلام بگرییم، همین که پیاده به زیارت امام حسین علیه‌السلام برویم، همۀ این‌ها کارهایی والاست، خوب است، عالی است، ارزشمند است.

    ?اما این کارِ ارزشمند، ضامن و دلیل کافی نیست تا ثابت کند که ما در قتل امام حسین علیه‌السلام هم‌دست نیستیم.

    ?زیرا امکان دارد انسانی همۀ این کارها را از روی عاطفه انجام دهد و در همان هنگام در قتل امام حسین علیه‌السلام هم‌دست شود.

    ?باید از خود حساب بکشیم، باید در کردارمان تأمل کنیم، باید در زندگی‌مان با میزان بیشتری از اندیشه و ژرف‌نگری و همه‌جانبگی موضع‌گیری کنیم و برای همۀ پیامدها و شرایط آماده باشیم؛ تا مطمئن شویم که ما از دور یا نزدیک، به طور مستقیم یا غیرمستقیم، در قتل امام حسین علیه‌السلام حضور نداریم.

    ?امامان اهل بیت علیهم‌السلام مرزبان حریم اسلام، ص ۵۱۷.

    #تحلیل_و_اندیشه

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 05:35:00 ب.ظ ]





      تقوا در مسئولیت   ...

    ✅ تقوا در مسئولیت

    ? کسانی که می خواهند اهل تقوا باشند باید در اموال عمومی و بیت المال حداکثر احتیاط را ملحوظ دارند و اگر کارمند دولت و خدمتگزار ملت‌اند، در انجام وظایف محوله کوتاهی نورزند و حداکثر توان خود را در خدمت به مردم بخصوص محرومان و مستصعفان به کار گیرند و برای احتیاط قدری بیشتر از ساعت مقرر کار کنند که جبران مافات شود.

    ? به ویژه صاحب منصبان و آنان که در پست های کلیدی اشتغال دارند به تناسب مسئولیت باید بیشتر احتیاط کنند.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 02:09:00 ب.ظ ]





      انسانی دیگر   ...

    ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺗﻔﮑﺮﺵ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ، ﺩﺷﻤﻨﺖ ﻧﯿﺴﺖ، ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﺖ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮ، ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ. ﺍﮔﺮ ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﺍﺻﻞ ﺭﺍ ﻣﯽﭘﺬﯾﺮﻓﺘﯿﻢ، ﺭﻭﺍبطمان ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ. ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﺗﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ، ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺎﺩﮔﯽ. خوشبختی مدیون دانستن چگونه دوست داشتن دیگران است.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 02:03:00 ب.ظ ]





      زمین لرزید فقط چند ثانیه   ...

    ‍ زمین لرزید فقط چند ثانیه
    دلهایی می لرزند به اندازه یک عمر
    دل مادری که فرزندش زیر آوار ماند
    پدری که هر چه گوش تیز کرد صدای دخترش را نشنید
    و فرزندی که زلزله یتیمی را با همه وجودش احساس کرد.

    صبر و رضا امروز دو قطعه الماس قیمتی است
    و بزرگترین امداد آسمانی برای این همه دل لرزیده.
    از خدای عزیز می خواهیم چشم مصیبت زدگان این حادثه را
    با برق این دو الماس بهشتی روشن کند. آمین

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [سه شنبه 1396-08-23] [ 07:02:00 ب.ظ ]





      سفارش قران به خردورزی   ...

    ? قرآن ما را به حفظ تیزهوشی و خردورزی در مقابل دشمنان توصیه کرده است.
    ? حافظ این #انقلاب ذات اقدس الهی است، خونهای پاك #شهدا وسیلهٴ خوبی است و #اهل_بیت عصمت و طهارت این انقلاب را حفظ می‌كنند؛
    ? جریان #طبس از این قبیل بود؛
    ? جریان #لانه_جاسوسی از همین قبیل بود؛
    ?جریان رو شدن دست بسیاری از این افراد از این قبیل بود.

    ? ذات اقدس الهی در سورهٴ مباركه « #مائده» به رسولش فرمود: ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یسَارِعُونَ فِیهِمْ یقُولُونَ نَخْشَیٰ أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَی اللّهُ أَن یأْتِی بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیصْبِحُوا عَلَیٰ مَا أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ﴾[2]،

    ?به تعبیر سیدنا الاستاد مرحوم #علامه_طباطبایی فرمود اینجا نگفت «یسارعون الیهم» بلكه فرمود: ﴿یسَارِعُونَ فِیهِمْ﴾، برای اینكه اینها اصلا جزء آنها بودند نه اینكه تازه می‌خواهند جزء آنها بشوند. در بخشهای دیگری از قرآن كریم فرمود: اینها فقط منتظرند كه چه موقع #رهبر و #مسلمانها #شكست می‌خورند، فرمود: اینها كسانی‌اند كه فكر می‌كردند وقتی پیامبر و مؤمنان همراهش به جبهه رفتند سالم برنمی‌گردند[3].

    ? #دشمنان باید بدانند آن روزی كه این مملكت در اختیار شما بود با همه این نیروها كه در اختیارتان بود مردم شما را بیرون كردند، كاری از شما ساخته نیست؛

    ♦️اما اینها اهل #عبرت نیستند؛
    ♦️نه اهل #عقل‌اند
    ♦️نه اهل #مذاكره‌اند،

    ?اینها همان كسانی هستند كه ذات اقدس الهی در قرآن كریم دربارهٴ این صهیونیست ها خبر داد و فرمود:﴿لاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَی خَائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾[4]، رسول من! آن #هوش_سیاسی را به مردم منتقل بكن،
    به مردم بگو: ﴿خُذُوا حِذْرَكُمْ﴾[5]
    ?در عین حالی كه اسلحه دارید،
    ?در عین حالی كه اسلحه می سازید،
    ? در عین حالی كه تولید می كنید؛

    ? اما فهم و شعور و خردتان را حفظ بكنید، این شعورتان را نگذارید زمین بیفتد؛ ﴿ خُذُوا حِذْرَكُمْ ﴾، این #تیز_هوشی، این #خردورزی، این #عقل_گرایی، این #درایت، این را حفظ بكنید،

    ?نفرمود «خذوا سیفكم»، «سیفكم» آن آیات دیگر است، فرمود: فهمتان را حفظ بكنید، از آن سوی فرمود: ﴿وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَیٰ خَائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾[6]؛ اینها هر روز نقشه می كشند.

    ?فرازهایی از فرمایشات حضرت آیت الله جوادی آملی در رابطه با مسئله مهمّ مبارزه با استكبار جهانی و خطر نفوذ بیگانگان در كشور

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [سه شنبه 1396-08-16] [ 06:29:00 ب.ظ ]





      آزادی، تنها سعادت ملت نیست،   ...

    استقلال، تنها سعادت ملت نیست،
    مادیت، تنها سعادت ملت نیست،
    اینها در پناه معنویات سعادتند، معنویات مهم است.
    بکوشید تا معنویات تحصیل کنید، علم تنها فایده ندارد، علم با معنویات علم است،
    ادب تنها فایده ندارد، ادب با معنویات.
    معنویات است که تمام سعادت بشر را بیمه می کند و کوشش کنید در تحصیل معنویات،
    در خلال علم که تحصیل می کنید معنویات را تحصیل کنید، دانشگاه ها معنویت پیدا بکنند،
    مدارس معنویت پیدا بکند،
    مکتب ها معنویت پیدا بکنند تا انشاءالله سعادتمند بشوند. خداوند همه شما را سعادتمند کند.”

    #در_محضر_امام_خمینی_رحمة_الله_علیه

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [دوشنبه 1396-08-15] [ 10:00:00 ب.ظ ]





      راه بی دین کردن مردم   ...

    ? یک راه موفقیت‌آمیز برای بی‌دین کردن مردم: حرکت برخلاف حساسیت‌های جامعه به نام دین

    #عکس_نوشت

    1509980351k_pic_cded3349-23de-4c20-a53b-c723e5d2c8c4.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 09:29:00 ب.ظ ]





      بی توقع مهربان باش   ...

    خیلی وقتها شده که ما خیری به یه نفر رسوندیم با نیت « برای رضای خدا» اما اگه
    از همون آدم ضربه ای بخوریم اول چیزی که بذهنمون می رسه اینه :
    «بشکن این دست که نمک نداره» یا «کلا من شانس ندارم به هرکس خوبی کردم
    بدی دیدم».

    دوستان مهربان بودن عالیه اما عالیتر اینه که از محبتی که کردیم رد بشیم.

    و دریافت کننده ی محبتمون را مدیون ندونیم.
    چون ما کاری برای او نکردیم که انتظار پاسخ از او داشته باشیم.

    اینکه اخلاقا، جواب محبت ،محبته درسته.
    اما ما با طرف مقابل کار نداریم هر کس باید روی درستی عمل خودش زوم کنه.

    دست بی نمک دستیه که خیری را به دیگران رسونده و همینطور دراز مونده که کی
    طرف میخواد جبران کنه.

    محبت برای رضای خدا یعنی از لحظه ای که نیت کردیم پاسخ را از خدا گرفتیم
    دیگه منتظر پاسخ از بنده اش نیستیم.
    بی توقع مهربان باشیم. خدا جبران میکنه. بنده ش رو بی خیال

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 09:26:00 ب.ظ ]





      این انسانیت است   ...

    استادی با شاگردش از باغى میگذشت
    چشمشان به یک کفش کهنه افتاد.
    شاگرد گفت گمان میکنم این کفشهای کارگرى است که در این باغ کار میکند . بیا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببینیم و بعد کفشها را پس بدهیم و کمى شاد شویم …!

    استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنیم؛
    بیا کارى که میگویم انجام بده و عکس العملش را ببین!

    مقدارى پول درون آن قرار بده
    شاگرد هم پذیرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند.
    کارگر براى تعویض لباس به وسائل خود مراجعه کرد
    و همینکه پا درون کفش گذاشت متوجه شیئى درون کفش شد و بعد از وارسى ، پول ها را دید.

    با گریه فریاد زد : خدایا شکرت !
    خدایی که هیچ وقت بندگانت را فراموش نمیکنى .
    میدانى که همسر مریض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رویی به نزد آنها باز گردم و همینطور اشک میریخت.
    استاد به شاگردش گفت:
    همیشه سعى کن براى خوشحالی ات ببخشى نه بستانی.

    هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری ندارد،
    مگر به ” فهم و شعور “
    مگر به ” درک و ادب “
    آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگران از بالا نگاه کند و آن هنگامی است که بخواهد دست کسی را که بر زمین افتاده را بگیرد و او را بلند کند !
    این قدرت تو نیست،
    این ” انسانیت ” است

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 09:25:00 ب.ظ ]





      حدیث از پیامبر مهربانی   ...

    ️ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) :
    ? اگر آدمیزاده از روزی خویش بگریزد ، چنانکه از مرگ میگریزد ، روزیش به او رسد چنانکه مرگ میرسد.

    ?????????????

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 05:46:00 ب.ظ ]





      ضرورت نیاز به قران   ...

    ? ضرورت و نیاز به #قرآن
    استاد علی صفایی حائری
    …بدون قرآن(دقت شود) نمى‏ دانستم چگونه زنده باشم و براى چه زنده باشم و همین ثانیه‏ ها را چگونه بگذرانم؟ این احساس، انس عمیقى را در من سبز کرد. این ضرورت، مرا با قرآن پیوند زد.

    اکنون با صراحت مى‏ گویم، قدم اول، شرط اول، براى برخورد با قرآن همین احساس، همین درکِ ضرورت است.
    بدون این احساس، برخورد با قرآن به صورت سرگرمى و بازى در مى‏ آید. و از آن‏جا که با عادت و جو حاکم در ما رخنه کرده، بى‏ بار و نفرت‏ زا مى‏ گردد. و یا به غرور و خودنمایى دست مى‏ دهد.

    کسى که ضرورت و نیاز به قرآن را تا این سطح احساس کرده باشد، دیگر در شکست‏ها و پیروزى‏ هاى آینده، پیشرفت‏ها و بن‏ بست‏ هاى کارش، از قرآن منحرف نمى‏ شود و بر آن جلو نمى‏ افتد. همان طور که آن را رها نمى‏ کند.
    همین مسأله بود که تجربه‏ هاى آینده مرا از بن‏ بست بیرون کشید.

    ? تطهیر با جارى قرآن، ج‏1، ص 16

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 05:44:00 ب.ظ ]





      شتاب در تربیت   ...

    ⛔️ شتاب در #تربیت ⛔️
    داستان ما، داستان چوپانى است که از یک طرف به گوسفندش پوست خربزه مى‌داد و از طرف دیگر دنبه‏ اش را وزن مى‏‌کرد تا ببیند چاق شده یا نه.

    ولى داستان ابراهیم، داستان کسى است که شتاب زده نیست، حلیم است و به سمت حق باز مى‏ گردد و با او در رابطه است تا ثباتى داشته باشد که خداوند مى‏ فرماید: «انَّ ابْرَاهِیمَ لَاوَّاهٌ حَلِیمٌ».[1]

    ما مى‏ خواهیم اگر امروز برخوردى کردیم، فردا به نتیجه برسیم، در حالى که این شتاب، در هیچ موقعیتى بهره نمى ‏دهد؛ حتى غذا هم بلافاصله به رگ‏ها و سلول‏ها منتقل نمى ‏شود، بلکه بارها و بارها کنترل مى ‏شود.

    بذرى که تو امروز کاشته‌اى، بعد از ماه‏ها سر از خاک در مى ‏آورد و پس از مدت درازى ریشه مى ‏دواند تا بار دهد تا سنبله شود.

    ? شکست‏‌هاى ما از اینجا شروع مى ‏شود که مى‏ خواهیم در یک برخورد و در یک روز، تمام خلق را بسازیم، در حالى که در تاریخ مى ‏بینیم که انبیاء سال‏ها نالیدند و نتیجه ‏اى نگرفتند، ولى مأیوس هم نشدند. حال چه شده که ما مأیوس مى ‏شویم و صدمه مى ‏خوریم؟! این نصیحتى است که یعقوب به فرزندانش مى ‏کند: «لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ»[2]؛ از روح خدا و نیرویى که خدا برایتان مى ‏فرستد، مأیوس نشوید.
    ———————
    [1]. توبه، 114
    [2]. یوسف، 87
    استاد علی صفایی حائری
    ? حرکت، ص 58

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 05:43:00 ب.ظ ]





      یاران امام   ...

    ? شهید چمران: عشق زیبایی را به انسان می نمایاند.عشق اسرار نهانی آسمان ها را در گوش دل زمزمه می کند…
    #یاران_امام

    1509975260k_pic_dac821b8-bccf-45eb-ba8f-3ae04b33b429.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 05:42:00 ب.ظ ]





      فرصت کم است   ...

    ? #شعر

    فرصت کم است
    باید راه افتاد
    باید به گیاهان،
    یکایک،
    سلام گفت،
    باید کنار چشمه‌های جهان
    بیدار نشست
    و روی در آینه‌ی صافی‌شان، آراست

    باید بپا خاست
    باید
    به بالای بلند امواج دریاها، نماز برد
    باید فروتن شد
    و هر شب را
    در کشکول درویشی یک حلزون گذرانید

    باید
    در سینه صدف خیزید
    ودر پرتو چراغ مروارید
    سر مشق تنهایی را رج زد!
    باید، با ساربانان، همراه
    شب صحرا را یک‌جا نوشید
    باید میلیون‌ها دست پنبه بسته را
    با فروتنی گل رس در کوره پز خانه ها بوسید
    فرصت کم است
    باید راه افتاد
    باید…

    ? علی موسوی گرمارودی

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 05:07:00 ب.ظ ]





      طرز تهیه سرکه اسلامی   ...

    روش تهیه سرکه
    ابتدا انگور را شسته و صبر کنید تا خشک شود زیرا آب سبب کپک زدن آن میشود.

    ?سپس آب انگور را گرفته و در ظرفی بریزید و درب آن را ببندید.
    نکته: میتوانید خود انگور را در ظرف بریزید و در نهایت آن را صاف کنید.

    ?در زمستان شش روز و در تابستان سه روز طول میکشد که انقلاب اول رخ داده و تفاله های آن بالا بیاید.

    ? پس از ده روز (پس از رخ دادن انقلاب اول) که تبدیل به خمر شد، درب ظرف را باز کنید تا پشه یا مگس سرکه که کوچک و قرمز رنگ هستند وارد آن شود (این کار یک تا دو هفته زمان میبرد). این حشره سبب میشود آب انگور و مواد شروع به کپک زدن و پف کردن کند سپس تبدیل به سرکه شوند و تفاله های آن پایین رفته و انقلاب دوم رخ دهد. این فرآیند نود روز زمان میبرد.
    نکته: درب ظرف را نباید بصورت کامل باز کرد چون سبب تبخیر زیاد سرکه میشود بلکه ایجاد روزنه کفایت میکند تا اصطلاحا سرکه نفس بکشد (میتوان تا آمدن پشه ها درب آن را باز بگذارید سپس درب آن را بگذارید و در حد روزنه باز باشد).

    ? روش دیگر این است که بعد از ده روز (پس از انقلاب اول) به آن سرکه کهنه اضافه کنید زیرا در سرکه کهنه تخم مگس سرکه وجود دارد و حتی اگر در را ببندند بازهم مگس سرکه در آن به وجود می‌آید و پس از چهل روز تبدیل به سرکه می‌شود ولی آنچه در روایات توصیه ‌شده تهیه سرکه با باز گذاشتن ظرف و ورود مگس سرکه از راه طبیعی آن و بدون اضافه کردن سرکه است.

    ?نکات تهیه سرکه خرما

    - برای تهیه سرکه از خرما باید بقدری آب به آن اضافه کنیم تا جایی که آب روی خرما بیاید؛ پس از چهل روز آن را صاف کنید و تا نود روز بگذارید.

    ?نکات تهیه سرکه عسل

    - عسل به خودی خود دارای موادی است که از فاسد شدن آن جلوگیری می کند و برای تهیه سرکه از آن بایستی آن را بوسیله آب رقیق کرد تا آن مواد اثر خود را از دست بدهند به این صورت که در شرایط مناسب دو برابر مقدار عسل به آن آب اضافه کنید.

    نکته: عسل دقیقا بعد از نود روز تبدیل به سرکه میشود و دردسرهای خاص باقی مواد از قبیل صاف کردن و … را ندارد و مشکلی که در بقیه مواد هست که باید اصطلاحا روش تهیه باید بدست فرد تهیه کننده بیاید را ندارد.

    ?نکات

    1. سرکه خمر به سرکه‌ای می‌گویند که در فرآیند تبدیل‌شدن به سرکه ابتدا تبدیل به خمر می‌شود (انقلاب اول) سپس تبدیل به سرکه می‌شود (انقلاب دوم). تبدیل مستقیم آب انگور به سرکه مانند سرکه های بازاری نفعی ندارد.

    2. در روایات شش ماده ذکر شده اند که تبدیل به خمر شده و سپس تبدیل به سرکه میشوند: انگور، خرما، جو، عسل، انجیر و نیشکر (یا شاید توت).

    3. شاید سرکه ای که ابتدا خمر بوده سپس بوسیله مواد دیگر، نمک یا سرکه کهنه فوراً تبدیل به سرکه شود هم خوب باشد ولی بهتر است اجازه داده شود که خودش تبدیل به سرکه شود و هیچ چیزی به آن نباید اضافه کرد و شاید مضر باشد چرا که روایت میفرماید سرکه خمری را بخورید که خود فاسد شده نه آنکه خودتان فاسد کرده‌اید.

    4. بهتر است زمان مناسبی جهت تهیه سرکه انتخاب کنید مثلا شب یا روز نیمه شعبان، شب ابتدای ماه رمضان و …

    5. ظرفی که می خواهید در آن سرکه درست کنید حتی القدور شیشه ای باشد چون سرکه بسیار اسیدی است و در صورت استفاده از ظرف آهنی و … سبب حل شدن آن در سرکه شده و مضر است.

    6. برای تهیه سرکه حوصله بخرج دهید زیرا مدت زمان تهیه آن حداقل 3 ماه است که مدتی طولانی است و حتی امکان دارد تا یک سال هم طول بکشد!

    7. ظرفی که می خواهید برای تهیه سرکه اختصاص دهید سعی کنید بیشتر از مقدار سرکه ظرفیت داشته باشد چون نوعا سرکه در ظرف های کوچک اولا فضای پف کردن ندارد و دیگر این که تجربه نشان داده ظرف بزرگ و مقدار زیاد بهتر می رسد و کمتر خراب می شود.

    8. هرچه انگور و مواد دیگر شیرین تر باشند سرکه حاصله بهتر و ترش تر میشود.

    9. در طب اسلامی سرکه ای توصیه میشود که ابتدا تبدیل به خمر شده و سپس سرکه گردد و این خاصیت برای سرکه سیب که در طب سنتی توصیه میشود وجود ندارد و سرکه خمری منحصر در موارد ششگانه است که ذکر شد.

    ❌ سرکه شیمیایی و صنعتی موجود در بازار که اساسا با اسید سیتریک شیمیایی و کاملا مصنوعی تولید شده به شدت خطرناک است و پرهیز شود.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 02:10:00 ب.ظ ]





      فرار به سوی خدا   ...

    فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُم مِّنْهُ نَذِیرٌ مُّبِینٌ
    پس فرار کنید به سوی خدا ….
    #ذاریات_50
    ….
    انسان ذاتا موجودی تنهاست
    بهترین رفاقت‌ها هم در این دنیا
    در نهایت طوری می‌شود که باز انسان به تنهایی خود بازمی‌گردد.
    تنهایی انسان تقصیر کسی نیست، نباید دنبال مقصر بگردیم.
    انسان فقط با ذات مقدسش انس می‌گیرد و لا غیر .

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:45:00 ب.ظ ]





      بهانه رفتن   ...

    بهانه برای رفتن زیاد است…
    این ماندن است ؛
    که بهانه نمی خواهد
    این ماندن است که دل می خواهد ؛
    شهامت می خواهد
    عشق می خواهد…

    نیلوفر لاریپور

    1509904817k_pic_ef929d58-e481-4cb7-944a-0f541fffdd64.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [یکشنبه 1396-08-14] [ 10:16:00 ب.ظ ]





      خوشبختی همین   ...

    شاید خوشبختی همین باشد
    که با خودت نگویی کاش…
    جای دیگری بودم
    کار دیگری داشتم
    یک آدم دیگری بودم

    #آلدوس_هاکسلی

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 10:16:00 ب.ظ ]





      مبارزه امروز   ...

    مبارزه‌ای که امروز انجام می‌دهیم،

    سختی‌اش فقط برای امروز است

    اما پیروزی و لذتش برای تمام عمرمان.


    #آبراهام_لینکلن

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 10:15:00 ب.ظ ]





      خود کشی انسانها   ...

    طرز ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺩﺭ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺷﻪ
    ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺷﯿﮏ ﻧﻤﯽ ﭘﻮﺷﻪ
    ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ
    ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻧﻤﯿﺪﻩ
    یکی دیگه به خودش نمیرسه
    ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ عکس ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻩ
    یکی محبت نمی کنه
    یکی دیگه محبت نمیپذیره…

    اینگونه است که ﺍﮐﺜﺮ ﺁﺩﻣﻬﺎ در ٣٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻧﺪ و ﺩﺭ ٨٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﻓﻦ میشوند…!

    #پائولو_کوئیلو

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 10:15:00 ب.ظ ]





      اتفاقی که نیفتاد   ...

    گفت:
    همه ش که نباید تو فکر اتفاقای افتاده باشی،
    گاهی هم باید به اتفاقای نیفتاده فکر کنی.
    به پاهات فکر کن که هنوز داریشون،
    به چشمات که هنوز سر جاشونن،
    به خونه ات که هنوز سیل نبرده تش،
    به مادرت که هنوز زنده اس.
    بالاخره یه چیزایی توو زندگی هست که اتفاق نیفتادن
    و تو میتونی به خاطر همونا خوشحال باشی.
    گفتم پس عشق چی؟ آخه هنوز توو عمرم عاشق نشدم.
    گفت:
    راستشو بخوای
    عشق تنها چیزیه که نمیدونی اتفاق افتادنش بهتره
    یا اتفاق نیفتادنش

    #ﺑﺎﺑﻚ_ﺯﻣﺎﻧﻲ

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 10:14:00 ب.ظ ]





      پایی که جا ماند   ...

    #کتاب_پایـی_که_جا_مانـد

    « قسمت_نهم »

    سه، چهار نظامی عراقی از سنگر بالا آمدند . . .
    از نگاهشان فهمیدم از این طرف سنگر،یعنی جایی که من بودم،می‌ترسیدند. چند نارنجک در فاصله‌ی ده، دوازمتری‌ام پرتاب کردند. ترکش یکی از نارنجک‌ها به دست راستم خورد.یکی از آن‌ها چشمش به من افتاد، تیربارش را به طرفم نشانه رفت و با صدای بلند گفت : لاتتحرک!تکان نخور! نگاهم به نگاهش بود که ادامه داد: ارفع یدیک،دست‌هاتو ببر بالا! دست‌هایم را بالا بردم با صدای بلند گفت: ارمی سلاحک،سلاحتو بنذاز. دیگرنظامی کنارش پرچم عراق را روی نوک سنگر به زمین کوبید.تصویری از اولین نظامی عراقی که اسیرم کرد، در ذهنم نقش بسته است،آدم لاغراندام با چشمان ریز و صورت سبزه که لباس پلنگی پوشیده بود و خال سیاهی روی پیشانی‌اش بود. وقتی دست‌هایم را بالای سرم بردم، سخت‌ترین لحظه برای هر سربازی در هر گوشه‌ای از جهان است.در آن لحظه بدجوری پیش خودم و عراقی‌ها شکستم.
    به دلیل خونریزی، عطش و شدت گرمای سوزان ضعف شدیدی پیدا کرده بودم.شرجی هوا اذیتم می‌کرد.تنگی نفس و خفگی بهم دست داده بود.پشه‌ها و مورچه‌ها دور زخم پایم جمع شده بودند و خونم را می‌مکیدند.دیگر در هیچ نقطه‌ای صدای تیراندازی به گوش نمی‌رسید.
    یکی از عراقی‌ها نزدیکم شد و با اسلحه به سینه‌ام کوبید. از پشت به زمین افتادم. همه‌ی حواسم به پایم بود که ضربه نبیند. یکی‌شان دستم را با سیم تلفن صحرایی از پشت بست. سی، چهل نظامی دور تا دورم ایستاده بودند. آن‌ها ساعت مچی، انگشتر، تسبیح، پول، و سایل شخصی شهدا را بر‌می‌داشتند. دو نفرشان سر تقسیم وسایل شهدا دعوایشان شده بود. تعدادی از آن‌ها وسایل شهدا را که برمی‌داشتند، به جنازه مطهرشان گلوله می‌زدند.
    سرم گیج می‌رفت. ضعف شدیدی داشتم. یکی از آن‌ها که جثه‌ی لاغر و قد نسبتا کوتاهی داشت، گلنگدن کشید و در حالی که به طرفم نشانه رفته بود، گفت: اقتلک؟، بکشمت؟!
    ترجیح دادم نگاهم به طرف نیزار‌های جزیره باشید تا چشمم به صورتشان نیفتد. موهایم را می‌کشیدند تا بهشان نگاه کنم.
    آرنجم از ضربه پوتین یکی از عراقی‌ها بدجوری درد می‌کرد. یکی‌شان به طرفم اسلحه کشید. فکر کردم جدی جدی قصد کُشتنم را دارد. به عربی فحش ‌میداد.چشمانم را به انتظار تیر خلاص بستم و شهادتین را گفتم.
    « قسمت_دهم »

    چشمانم را به انتظار تیر خلاص او بستم و شهادتین را گفتم.فکر می‌کنم متوجه شده بود که از مرگ نمی‌ترسم. به رنج‌ها، دردها و تحقیرهای اسارت که فکر می‌کردم، دلی به زنده ماندن نداشتم.
    در حالی که سرم پایین بود، کنارم نشست، موهایم را گرفت و سرم را بالا آورد، چنان به صورتم زُل زده بود، احساس کردم اولین بار است ایرانی می‌بیند.چند نظامی جدید آمدند.یکی از آنها با پوتین به صورتم خاک پاشید،چشمانم پُر از خاک شد. دلم می‌‌خواست دست‌هایم باز بود تا چشم‌هایم را بمالم.
    ساعت مچی‌ام توجه یکی از نظامیان را جلب کرد. سیم تلفن صحرایی را از دستم باز کرد، نفس راحتی کشیدم.از بس دست‌هایم را محکم بسته بودند،جای سیم‌ها روی دستم کبود شده بود.نظامی‌ای که جوان‌تر بود، دستم را گرفت تا ساعتم را درآورد. با اشاره دستم بهش فهماندم که درش می‌آورم و بهت می‌دهم ! دستش به طرفم دراز بود تا ساعتم را بگیرد.ساعت را که درآوردم، انداختمش توی آب! بعد از شهادت برادرم تصمیم گرفته بودم ساعت او را برای یادگاری نگه دارم ! برایم سخت بود ساعت مچی برادر شهیدم روی دست کسانی باشد که قاتلان او بودند.برایم مهم نبود به خاطر این کارم چه برخوردی با من می‌کند.اینکار آن‌قدر او را عصبانی کرد که با لگد به چانه‌ام کوبید و با قنداق اسلحه‌اش به کتفم زد.آن لحظه، در خیالم به برادرم فکر می‌کردم که بهم می‌گفت : ناصر! ساعت من دست عراقی‌ها چه می‌کنه ؟! یکی از نظامی‌ها دوباره دست‌هایم را بست !
    یکی از نظامیان کنارم ایستاد و گفت :«سب الخمینی، به خمینی فحش بده!» دیگر نظامی همراهش لوله اسلحه‌اش را روی ‌پیشانی‌ام گذاشت و این حرف افسر را تکرار کرد.ستوان ازینکه حاضر نبودم به امام توهین کنم، عصبانی شده بود.یکی‌شان کمپوت و دیگری پوست میوه‌اش را به طرفم پرت کرد. یکی از نظامی‌ها با لگد به پهلویم کوبید،نفسم گرفت!خدا خدا می‌کردم به پایم نزنند. نظامی دیگری زیر چانه‌ام را گرفت، سرم را بالا آورد، کشیده‌ی محکمی زد! یکی از آن‌ها که آدم چاق و هیکلی بود، با پوتین به پای مجروحم کوبید.از شدت درد فریادم بلند شد.
    تشنگی امانم را بریده بود.از شدت ضعف روی طرف راست بدنم در کانال دراز کشیدم.
    دو نظامی که یکی از آن‌ها سرگرد بود کنارم ایستادند.سرگرد به قیافه و زخم‌هایم خیره شد و گفت : «عطشان، تشنه‌ای؟!»
    گفتم: «نعم،بله.» با اشاره‌اش، سربازی از فانسقه‌اش قمقمه‌اش را در آورد و به سرگرد داد. سرگرد درِ قمقمه را باز کرد، مقدار کمی آب ریخت روی سرم، طوری که سردی آب را حس کردم.نگاهم به دستش بود که آب قمقمه را در مقابل زبان عطش‌زده‌ام به زمین ریخت !

    قسمت یاز دهم در پستها امده است

    1509906136k_pic_1d35cd3c-e466-4ce3-b72f-eea34ee0d2d0.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 10:13:00 ب.ظ ]





      پایی که جا ماند   ...

    #کتاب_پایـی_که_جا_مانـد

    « قسمت دوازدهم »

    قایق در ضلع غربی پد خندق، کنار پل‌های خیبری، پهلو گرفت.دونظامی که بالای خاک‌ریز کنار سنگره ایستاده بودند، پایین آمدند و مرا از خاک‌ریز بالا کشیدند.روی زمین که می‌کشیدنم پای مجروحم دنبالم کشیده می‌شد. از شدت درد آسمان دور سرم می‌چرخید.چشمم که به محوطه‌ی پد افتاد، بچه‌های گروهان قاسم‌بن‌الحسن را دیدم. اسیر شده بودند.بغضم گرفت، ناخودآگاه اشک توی چشم‌هایم جمع شد.بیشتر بچه‌ها را می‌شناختم ،باور نمی‌کردم زنده باشند،توی دلم مقاومت امروزشان را تحسین می‌کردم. بچه‌ها با تکان دادن سرشان به حالت سلام مرا مورد محبت قرار دادند. به اتفاق دیگر مجروحان در یک طرف محوطه پد در فاصله هفت،هشت متری اسرای سالم نشسته بودیم،هیچکس اجازه نداشت با بغل دستی‌اش صحبت کند.دست بچه‌ها را با بند پوتین‌هایشان بسته بودند و بعضی‌ها را با طناب و سیم تلفن صحرایی.عراقی‌ها بچه‌ها را بخاطر مقاومت امروزشان کابل باران کردند،صورت بعضی‌شان کبود و بینی و دهانشان خون‌آلود بود.
    تعدادی از عُمال سازمان مجاهدین خلق، عراقی‌ها را همراهی می‌کردند، نیروهای گروهگ منافقان نقش مترجمی و جاسوسی داشتند.
    سرهنگ عراقی به سکاندار یکی از قا‌یق‌ها دستور داد یک گالن بنزین بیاورد.سرهنگ دستور داد بنزین را روی جنازه‌ی فرمانده و جانشین گروهان قاسم‌بن‌الحسن بریزند.باور نمی‌کردم عراقی‌ها با جنازه‌ این دو شهید این‌چنین کنند. به دستور این سرهنگ، عراقی‌ها جنازه این دو شهید را جلوی چشم ما آتش زدند!
    پل‌های شناور که نصب شد ، عراقی‌ها اسرا را به ستون یک از روی پل‌ها عبور دادند و به آن سوی پد بردند. عراقی‌ها از ترس اینکه مبادا بعضی از اسرا توی آب جزیره شیرجه بروند و فرار کنند، پای بچه‌ها را با طناب بستند.عراقی‌ها با بیل لودر بچه‌ها را با دست‌ها و پاهای بسته درون کمپرسی ، خالی کردند!
    یکی از افسران عراقی‌ با صدای بلند داد کشید : «المعوقین اهنا، مجروحان اینج میمونن». نگرانی را در چهره بچه‌ها میدیدم ،از اینکه عراقی‌ها اجازه ندادند ما را ببرند ناراحت بودند. خیلی تنها شده بودیم. دلمان می‌خواست کنار بچه‌ها باشیم.

    « قسمت سیزدهم »

    ما را به یکی از سنگرهای بتونی بردند. سنگری که شب قبل، محل استراحت شهید جان محمد کریمی، ابراهیم نویدی‌پور و تعدادی از بچه‌های گروهان قاسم‌بن‌الحسن بود. اکنون، استخوان‌های سوخته‌ی آن‌ها در فاصله ده، دوازده‌متری‌مان مهمان خاک‌های پد خندق بودند و ما با دست‌های بسته در اسارت بعثی‌ها.
    شش نفر مانده بودیم. تعدادی ازنیروهای گروهک منافقین در پد خندق بودند. از خود عراقی‌ها فهمیدم یکی از گروهان‌های سازمان منافقان در پاتک امروز، عراقی‌ها را همراهی می‌کردند.
    زمانی خستگی و دردم کمتر شد که افسر عراقی گفت : «من حقیقت رو می‌پذیرم حتی اگر بر خلاف میلم باشه، ما در شناخت قدرت واقعی شما بسیجی‌ها زیاد اشتباه کردیم، ما اطلاهات دقیقی از امکانات و تجهیزات نظامی‌تون داشتیم،اما از روحیاتتون شناخت کافی نداشتیم».
    دلم گرفته بود.خاطره‌ای برایم تداعی شد. خاطره‌ای که وقتی به آن فکر می‌کردم، حرصم درمی‌آمد و دلم می‌خواست تفاوت برخورد ما و عراقی‌ها با اسرای جنگی را به آن‌ها میفهماندم.خاطره‌ای از شهید عبدالله میثمی یادم آمد. حرف‌هایم را یکی از اعضای گروهک منافقان برای درجه‌دار عراقی ترجمه کرد. به درجه‌دار عراقی که با دقت به حرف‌هایم گوش می‌داد، گفتم : «روزی روحانی شهید عبدالله میثمی، دو بسیجی رو دیده بود که دو اسیر عراقی گرفته‌اند. اون دو اسیر عراقی پابرهنه بودند،وقتی دو اسیر شما می‌خواستند از روی پل‌های فلزی خیبری رد شوند، بسیحی‌های ما دلشون ب حال اون دو اسیر سوخته بود و کفش‌هاشون رو به اون دو اسیر داده بودند، از بس پل‌های فلزی داغ بود که پاهای دو بسیجی ما سوخته و تاول زده بود.بسیجی‌های ما کفش‌هاشون رو در می‌آوردند و می‌دادند به اسرای شما، اون وقت شما با اسرای ایرانی این‌طوری برخورد می‌کنید؟! واقعا بی‌رحمید!
    این را که گفتم،مات و مبهوت نگاهم می‌کرد و به فکر فرو رفته بود، فکر می‌کنم چون از ته دل این مطلب را گفته بود،خدا هم اثرش را به دل درجه‌دار عراقی گذاشت. از نگاهش فهمیدم که حرفم را باور کرده است.


    « قسمت چهاردهم »

    صبح زود، دست‌هایمان را باز کردند. از بس کلافه بودم، به سرباز عراقی گفتم :«قراره تا کی اینجا بمونیم. اگه می‌خواهید ما رو بکشید، زودتر خلاصمون کنید!» فکر می‌کنم فهمید چه می‌گویم. سرباز عراقی که آدم بدی به نظر نمی‌رسید، با تکرار الیوم العماره، امروز العماره، به ما فهماند امروز ما را به شهر العماره خواهند برد.
    زخم‌های پنج نفرمان بو گرفته بود. پای سید محمد را از قسمت ران، همان‌جایی که تیر خورده بود، نمی‌شد بست. استخوان پایش از قسمت ران خُرد شده بود. بچه‌ها پایش را از زانو و ساق پا با آتل بسته بودند.وضعیت من بدتر از دیگران بود.بچه‌ها پایم را از پاشنه به زانویم بستند، هرچند درد زیادی کشیدم. سید محمد گفت: «باید خودتو جمع و جور کنی، هر چقدر به بغداد و صدام نزدیک‌تر بشیم، بیشتر اذیت می‌شیم».
    غروب ،یکی از فرماندهان عراقی دستور داد مارا به پشت خط منتقل کنند.ما را از سنگر بیرون آوردند. چهار نظامی عراقی که اسلحه کلاش دستشان بود، شوخی‌شان گرفته بود. شاید هم می‌خواستند ببینند چقدر از مرگ می‌ترسیم. چهار نفرشان رو‌به‌رویمان ایستادند. یکی از آن‌ها فرمان داد: «مستعد،آماده.» گلنگدن کشیدند، درجه‌دار که سعی می‌کرد، دستورات و فرمانش را جدی صادر کند، گفت : «فلح، آماده شلیک»، اسلحه‌هاشان را به طرفمان نشانه رفتند. در مرحله آخر درجه‌دار گفت : «اطلق النار،آتش»! هر چهار نظامی با هم شروع به تیراندازی کردند. در یک لحظه احساس کردم کارمان تمام شد. گلوله‌ها به سمت راست و چپ و بالای ما اصابت کرد. یکی از بچه‌ها به نام خداخواست به عراقی‌ای که فرمان آتش می‌داد،گفت :«ما گرگ باران دیده‌ایم، مارو از مرگ نترسونید» سید محمد هم جوابشان را با جمله‌ای از شهید محر

    1509906234k_pic_3e44c8e6-b768-4d97-9dbe-0431c5e4c80e.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 10:13:00 ب.ظ ]





      سیاست تربیتی مادر   ...

    #آیت_الله_حائری_شیرازی
    ??هرگاه خلافی مرتکب می‌شدم، مادرم نمی‌گذاشت در خانه کار کنم!

    خدا رحمت کند مادرم را..
    یکی از راه های تربیت وی این بود که هرگاه از ما خلافی می دید، دیگر کار به ما نمی داد!
    یعنی ظرف شستن و دوخت و دوز و مانند آنها را از ما سلب می کرد و از این طریق کار را پیش ما ارزشمند می ساخت.

    امروزه بسیاری از ما دقیقاً کار را بالعکس می کنیم؛
    یعنی وقتی بچه خلافی کرد او را به کار وامی دارند یا اگر اذیت کرد، کار او را دوبرابر می کنند.
    در نتیجه، چنین بچه ای کار را تنبیه تلقی می کند، در حالیکه ما بیکاری را به عنوان تنبیه تلقی می کردیم.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 10:12:00 ب.ظ ]





      حالاکه نرفتی کربلا   ...

    ⭕️ حالا که نرفتی کربلا … ⭕️
    #زائر_هر_شب‌_ارباب
    ابوالحسن فارسی می گوید :

    من زیاد به زیارت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام می رفتم ، امّا مالم کم شد و جسمم ضعیف گشت و لذا زیارت امام حسین علیه السلام را ترک کردم .

    ❎ در خواب رسول خدا صلی الله علیه و آله را به همراه حسنین علیهماالسلام دیدم .
    از کنار آنها عبور می کردم که امام حسین علیه السلام عرض کرد : ای رسول خدا ؛ این مرد زیاد به زیارت من می آمد ، امّا دیگر نمی آید .

    ✅ رسول خدا صلی الله علیه و آله
    به من فرمودند :
    آیا توزیارت حسین علیه السلام رارهاکرده ای ؟

    ✳️ عرض کردم :
    هرگز من مولای خویش را رها نمی کنم ، ولیکن ضعیف و پیر شده و مالم نیز کم شده است و لذا زیارت نمی روم .

    ✅ آنگاه حضرت فرمودند :
    ? هر شب بر بام خانه ات برو و با انگشت اشاره به سوی قبر حسین بن علی علیه السلام اشاره کن و بگو :

    ? السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا صَاحِبَ‏ الدَّمْعَةِ السَّاکِبَةِ ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا صَاحِبَ الْمُصِیبَةِ الرَّاتِبَةِ ،
    لَقَدْ أَصْبَحَ کِتَابُ اللَّهِ فِیکَ مَهْجُوراً
    وَ رَسُولُ اللَّهِ فِیکَ مَحْزُوناً
    وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ .
    السَّلَامُ عَلَى أَنْصَارِ اللَّهِ وَ خُلَفَائِهِ ، السَّلَامُ عَلَى أُمَنَاءِ اللَّهِ وَ أَحِبَّائِهِ ، السَّلَامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَعَادِنِ حِکْمَةِ اللَّهِ وَ حَفَظَةِ سِرِّ اللَّهِ وَ حَمَلَةِ کِتَابِ اللَّهِ وَ أَوْصِیَاءِ نَبِیِّ اللَّهِ وَ ذُرِّیَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه‏


    پس آن چه می خواهی درخواست کن ، همانا زیارت تو از نزدیک و دور قبول می شود .

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 10:11:00 ب.ظ ]





      دعای امام صادق علیه السلام برای عزاداران   ...

    دعای #امام_صادق علیه السلام برای عزاداران و زائرین #سید_الشهدا علیه السلام

    ◼️ معاوية بن وهب گويد: « شنيدم #امام_صادق علیه السلام در نمازش با پروردگار نجواكنان می فرمود:
    ▪️«من و برادرانم و زائرین مزار #امام_حسين علیه السلام را ببخشاى؛
    ? آنان كه به سبب اشتياق در نيكى به ما و اميد به پاداش‏ هايى كه در #دوستى و پيوند با ما، نزد توست و براى شادمان نمودن پيامبر تو #محمد صلی الله علیه و آله و پذيرفتن فرمان ما و خشمگين ساختن دشمنان ما، دارايى خويش را #انفاق نموده و به سوى ما رهسپار شده‏ اند و از اين انفاق گرى و راهسپارى، خشنودى تو را می‏جويند…»

    ? کافی، ج۴، ص۵٨۲؛ کامل الزیارات،ص٨۲۲؛ ثواب الاعمال،ص۹۵؛ المزارمشهدی، ص۳۳۴.
    #روایت #امام_حسين #اربعین

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 05:52:00 ب.ظ ]





      معلم واسطه ی فیض الهی   ...

    ?معلم؛ واسطه ی فیض الهی

    ? مربی اخلاق، معلم رایج مثل معلم فیزیک، شیمی و ریاضی نیست. او علم القا نمیکند، بلکه واسطه ی فیض هدایت الهی از پروردگار به سوی شاگردی است که باید هدایت بشود .

    ? معلم اخلاق، لیاقت پیدا کرده است که مجرا بشود و همه ی هنر او در این است که مجرای پاکیزه ای باشد و فیضی هدایت الاهی را بدون آلودگی به شاگرد و متربی منتقل بکند.

    ? او دلش برای خودش می سوزد؛ نه برای شاگرد. چرا ؟ زیرا عبادت و وظیفه ی الاهی را که خداوند به عهده ی او گذاشته انجام می دهد.

    ⚡️اگر کسی نماز می خواند، آیا در موقع نماز، ذره ای به این توجه دارد که چه کسی او را نگاه میکند و این که آیا از نمازخواندن او، کسی چیزی یاد می گیرد یا نه؟ کنار دستی او چند ساله است ؟ بچه است یا بزرگ؟… اصلاً این حرف ها نیست. او عبادتش را انجام می دهد. البته این عبادت اگر خالصانه انجام شود، آثار خاص خود را خواهد گذاشت.

    ✨ پیغمبر اکرم به اباذر فرمودند:
    «خدا را به گونه ای پرستش کن که گویی او را میبینی که اگر تو او را نمیبینی، مسلماً او تو را میبیند”

    ☄️لهذا مربی اخلاق در واقع امانت الاهی را به دیگران منتقل می کند000
    برای این معلم فرق نمی کند، که این مخاطب، دانش آموز است یا دانشجو؛ کلاس اول است یا کلاس پنجم؛ نتیجه گرفته است یا‌ نه… مربی وظیفه اش را انجام میدهد.

    ?استاد فیاض بخش

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 05:02:00 ب.ظ ]





      بعضی اصرار دارند   ...

    ‍ #رشد_فردی
    ?بعضی از مردم اصرار دارند
    که خود را به دیگران بشناسانند
    و ثروت خود را به رخ آنها بکشند!

    ❌ اما این نوع آدم‌ها در درون خود زجر می‌کشند؛ زیرا شادی آنها وابسته به تفکر دیگران است!

    ? مهم بودن را فراموش کنید،
    تا آرامش نصیب‌تان شود.
    ✅ هر چه کمتر نیازمند تحسین دیگران باشید، بیشتر تحسین می‌شوید …

    1509887576k_pic_5918a648-7ad0-44da-b227-0353fa7ba246.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 05:01:00 ب.ظ ]





      بهترین دارو   ...

    ? #موفقیت
    در ” گرفتاری” باید ” اندیشه” را به
    “جنب و جوش"درآورد نه “اعصاب” را

    ✅ بهترین دارویی که برای موفقیت
    می‌شود تجویز کرد، بالا بردن دانش
    و بیشتر اندیشیدن است.

    1509887629k_pic_374b3f79-fa2d-42d5-b129-15dd6dda3ddb.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 05:00:00 ب.ظ ]





      ناراحت شدن دست ما نیست   ...

    #رشد_فردی

    ناراحت شدن دست ما نیست،
    اما
    ناراحت ماندن دست ماست !

    پس اجازه ندهیم حرفها و رفتار کسی ما را آزرده خاطر “نگه دارد” و فکر کردن ما به تلخی رفتار او، لحظات و روزمان را از ما بگیرد.

    1509887670k_pic_0629680e-dcdf-427e-8197-30a9b0af8997.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 05:00:00 ب.ظ ]





      سه عیب بزرگ انسان   ...

    ? حدیث روز ?
    ?عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ(ع) : کَفَى بِالْمَرْءِ عَیْباً أَنْ یَنْظُرَ فِی عُیُوبِ غَیْرِهِ مَا یَعْمَى عَلَیْهِ مِنْ عَیْبِ نَفْسِهِ أَوْ یُؤْذِیَ جَلِیسَهُ بِمَا لَا یَعْنِیهِ أَوْ یَنْهَى النَّاسَ عَمَّا لَا یَسْتَطِیعُ تَرْکَهُ.

    ?امام سجاد(علیه السلام) فرمود:
    در عیب انسان همین بس که:

    1⃣ عیوبی را از دیگران ببیند که از دیدن آنها در خویش، کور است
    2⃣ یا اینکه همنشین خود را در کاری که به او مربوط نیست اذیت کند
    3⃣ یا اینکه مردم را از چیزی نهی کند که خودش نمی‌تواند آن را ترک کند.

    ?کافی،‌ج2،‌ص460

    ______________

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 04:13:00 ب.ظ ]





      ترازوی مرد فقیر   ...

    #پندانه
    ?مرﺩ ﻓﻘﯿﺮﻯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮐﺮﻩ ﻣﻰ ﺳﺎﺧﺖ، ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﺮﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺍﯾﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮﯾﻰ ﻣﻰ ﺳﺎﺧﺖ .

    ?ﻣﺮﺩ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﻰ ﺍﺯ ﺑﻘﺎﻟﻰ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﻰ ﻓﺮﻭﺧﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺎﯾﺤﺘﺎﺝ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺧﺮﯾﺪ .

    ?ﺭﻭﺯﻯ ﻣﺮﺩ ﺑﻘﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﺮﻩ ﻫﺎ ﺷﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻭﺯﻥ ﮐﻨﺪ . ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻭﺯﻥ ﮐﺮﺩ، ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻫﺮ ﮐﺮﻩ ۹۰۰ ﮔﺮﻡ ﺑﻮﺩ .

    ?ﺍﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﻋﺼﺒﺎﻧﻰ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ:
    ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﺮﻩ ﻧﻤﻰ ﺧﺮﻡ، ﺗﻮ ﮐﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻰ ﻓﺮﻭﺧﺘﻰ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﮐﻪ ﻭﺯﻥ ﺁﻥ ۹۰۰ ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ .

    ?ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ
    ﻭ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:
    ﻣﺎ ﺗﺮﺍﺯﻭﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﺷﮑﺮ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﺮﯾﺪﯾﻢ ﻭ ﺁﻥ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﺷﮑﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻭﺯﻧﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﺩﺍﺩﯾﻢ .

    ?امام مجتبی علیه السلام : هرچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [شنبه 1396-08-13] [ 10:44:00 ب.ظ ]





      فصل پاییز نمایش رنگها   ...

    #عکس_از_خودم #پاییز #طبیعت *پیوست دارد
    تصویری از رنگ پاشی خالق روزگار بر صحنه طبیعت برگ درخت زرد الو و گیلاس به رنگ میوه هاشون در میاد
    تبارک الله احسن الخالقین

    1509728369k_pic_7add9ee7-65d6-452e-b016-d54673c3b106.jpg

    1509728368k_pic_aad73272-a0a8-4d8a-93e6-ae58c78c0ed0.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 09:10:00 ب.ظ ]





      خدایی که دارم   ...

    ‍ خوش به حال تو با خدایی که داری
    خدایت بزرگ است
    بزرگ‌تر از آنچه در وصف بگنجد.
    بزرگ‌تر از آن‌که در خیال جای بگیرد
    بزرگِ بزرگ.

    چقدر ما بیچاره‌ایم با خدایی که داریم
    خدای ما کوچک است
    کوچک‌تر از آنچه شرم
    اجازۀ توصیفش دهد.
    کوچک تر از آن‌که حتی قابل بیان باشد
    کوچکِ کوچک.

    خوش به حال تو با خدایی که داری
    خدایت بزرگ است
    بزرگ‌تر از همۀ آرزوهایت.
    کدام آرزوست
    که در دلت جا بگیرد
    و در پیشگاه خدای تو
    نشدنی باشد؟
     
    چقدر ما بیچاره‌ایم با خدایی که داریم
    خدای ما کوچک است
    کوچک‌تر از آن که بشود
    پیش و بیش از همه
    روی او حساب باز کرد.
    ما روی همه حساب باز می‌کنیم جز خدایمان.

    خدای ما خدای اوّل و آخر نیست
    خدای آخر است
    اگر دری باز نشد به رویمان
    می‌رویم به سوی خدایمان.

    «خود»ِ تو کجاست
    که هر جا می‌روی
    با خودت نمی‌بری.

    نه روی سجّاده
    نه در میدان جنگ
    نه در میان مردم
    و نه در خلوت خویش. 

    بگو چطور خط بطلان کشیده‌ای روی خودت
    ما همه خسته‌ایم از «خود»مان
    گرفتاریم در زندان تنگی که
    زندانبانش «خود»ِ ماست.

    خوش به حال تو با این خدای بزرگی که داری
    و بدا به حال ما با این «خود»ِ بزرگی که بیچاره‌مان کرده.

    همه جا با ماست
    حتّی وقتی روی سجّاده نشسته‌ایم.
    وقتی که ذکر خدای تو را می‌خوانیم.
    وقتی زبانمان خشک شدۀ روزۀ خدای توست.
    وقتی روی گرده‌مان انبان پر از نان برای فقیر می‌بریم.

    چه کار کنیم با «خود»ِ مان؟
    این کاسۀ چه کنم چه کنمی را که به دست گرفته‌ایم
    باید به دست که بسپاریم؟

    کسی که از «خود»ش خسته است
    باید رو به کدام آستان فریاد بکشد؟
     
    بگو به ما
    بگو چه کار کردی با «خود»ت
    که هر که هر چه نگاه می‌کند
    حتّی نشانی از «خود» در وجود تو نمی‌بیند.
    ما سر تا پایمان را «خود»مان فرا گرفته.

    تو آینۀ تمام‌نمای خدایی.
    تو را که نگاه می‌کنیم
    خودمان را زائر خدا حساب می‌کنیم.

    ما را اگر کسی نگاه کند
    حتّی در حال عبادت
    جز «خود»مان چیز دیگری نمی‌بیند.

    بگو چگونه باید فرار کرد از خود
    خسته‌ایم از خودمان آقا!

    #بهانه_بودن
    #درس
    #محسن_عباسی_ولدی

    1509814331k_pic_156e94bb-28c7-470b-901b-90ce21f39f02.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 09:07:00 ب.ظ ]





      شنیدن کی بود مانند دیدن   ...

    ?ما شنیدیم که عبادت غذای روحه؛
    اما شنیدن کی بود مانند چشیدن.

    وقتی شما عبادت رو این طوری که
    گفتم چشیدید، می‌فهمید که
    غذای روح بودن عبادت یعنی چی؟

    و اون موقس که دیگه نیازی نیست اثبات کنیم چرا خدا از ما خواسته عبادت کنیم؟

    وقتی که پدر غذای سفرۀ خانواده رو تأمین می‌کنه، کسی نمی‌پرسه چرا این کار رو کرد؟


    ?خدا وقتی غذای روح آدم رو
    با دستوراتش فراهم می‌کنه،
    آدم جز تشکّر
    حرف دیگه‌ای در برابر خدا نداره.

    اگه جوون امروز می‌پرسه که
    ▫️چرا خدا از ما خواسته عبادتش کنیم
    ▫️و ما می‌گیم عبادت، غذای روحه
    ▫️و ما نیاز داریم بهش
    ▫️و اون قانع نمی‌شه،
    ▫️برای اینه که غذای روح بودن عبادت رو نچشیده.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 09:06:00 ب.ظ ]





      من هیچم هیچی که تو را دارد   ...

    من هیچم
    ولی هیچی که تو را دارد
    تو مال منی
    تو همه چیزی
    من هیچِ «همه‌چیز» دارم.
    چقدر می‌چسبد به آدم
    این طور هیچ بودن.

    هیچِ همه‌چیزدار
    اگر هم یک تناقض باشد
    زیباترین تناقض عالم است.
    اصلاً این تناقض
    ثابت می‌کند
    که اجتماع نقیضین محال نیست.

    و چه جالب است
    این تناقض زیبا:
    من اگر کمی از حس هیچ بودن خالی شوم
    تو از من دور می‌شوی.
    باید هیچ بود
    تا تویِ همه چیز را داشت.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 09:05:00 ب.ظ ]





      بیماری دل   ...

    ⁩استاد #ناصری

    ?انسان اگر تعلق مادي پيدا كرد، اين علامت بيماري است. بيماریي كه بيماري دل است.

    ?البته تعلق مادي غير از استفاده از ابزار است؛ ممكن است كسي استفاده از مادیات هم داشته باشد اما دلش آزاد باشد؛

    ?بهترين ‏الگوي ما، رسول خدا صلوات اللّه عليه و آله هستند كه با داشتن نُه همسر يك سنگ روي سنگ نگذاشتند و با اين كار خود به ما نشان مي‏ دهند كه مي‏ توان زندگي كرد و ايمان را به باد نداد؛ توسلات را به باد نداد؛

    ?مي‏ توان جوري زندگي ‏كرد كه بين انسان و امور دنيايي به معناي اعم آن وابستگي نباشد.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 08:58:00 ب.ظ ]





      خدایی که دارم   ...

    ‍ خوش به حال تو با خدایی که داری
    خدایت بزرگ است
    بزرگ‌تر از آنچه در وصف بگنجد.
    بزرگ‌تر از آن‌که در خیال جای بگیرد
    بزرگِ بزرگ.

    چقدر ما بیچاره‌ایم با خدایی که داریم
    خدای ما کوچک است
    کوچک‌تر از آنچه شرم
    اجازۀ توصیفش دهد.
    کوچک تر از آن‌که حتی قابل بیان باشد
    کوچکِ کوچک.

    خوش به حال تو با خدایی که داری
    خدایت بزرگ است
    بزرگ‌تر از همۀ آرزوهایت.
    کدام آرزوست
    که در دلت جا بگیرد
    و در پیشگاه خدای تو
    نشدنی باشد؟
     
    چقدر ما بیچاره‌ایم با خدایی که داریم
    خدای ما کوچک است
    کوچک‌تر از آن که بشود
    پیش و بیش از همه
    روی او حساب باز کرد.
    ما روی همه حساب باز می‌کنیم جز خدایمان.

    خدای ما خدای اوّل و آخر نیست
    خدای آخر است
    اگر دری باز نشد به رویمان
    می‌رویم به سوی خدایمان.

    «خود»ِ تو کجاست
    که هر جا می‌روی
    با خودت نمی‌بری.

    نه روی سجّاده
    نه در میدان جنگ
    نه در میان مردم
    و نه در خلوت خویش. 

    بگو چطور خط بطلان کشیده‌ای روی خودت
    ما همه خسته‌ایم از «خود»مان
    گرفتاریم در زندان تنگی که
    زندانبانش «خود»ِ ماست.

    خوش به حال تو با این خدای بزرگی که داری
    و بدا به حال ما با این «خود»ِ بزرگی که بیچاره‌مان کرده.

    همه جا با ماست
    حتّی وقتی روی سجّاده نشسته‌ایم.
    وقتی که ذکر خدای تو را می‌خوانیم.
    وقتی زبانمان خشک شدۀ روزۀ خدای توست.
    وقتی روی گرده‌مان انبان پر از نان برای فقیر می‌بریم.

    چه کار کنیم با «خود»ِ مان؟
    این کاسۀ چه کنم چه کنمی را که به دست گرفته‌ایم
    باید به دست که بسپاریم؟

    کسی که از «خود»ش خسته است
    باید رو به کدام آستان فریاد بکشد؟
     
    بگو به ما
    بگو چه کار کردی با «خود»ت
    که هر که هر چه نگاه می‌کند
    حتّی نشانی از «خود» در وجود تو نمی‌بیند.
    ما سر تا پایمان را «خود»مان فرا گرفته.

    تو آینۀ تمام‌نمای خدایی.
    تو را که نگاه می‌کنیم
    خودمان را زائر خدا حساب می‌کنیم.

    ما را اگر کسی نگاه کند
    حتّی در حال عبادت
    جز «خود»مان چیز دیگری نمی‌بیند.

    بگو چگونه باید فرار کرد از خود
    خسته‌ایم از خودمان آقا!

    #بهانه_بودن
    #درس
    #محسن_عباسی_ولدی

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 08:43:00 ب.ظ ]





      بایسته های تشویق   ...

    #بایسته_های_تشویق
    ? تشویق زیادی ممنوع! تا تشویق برای کودک بی ارزش نشود و نیز او پرتوقع نشده و برای هر کاری تشویق نخواهد.

    ? تشویق کنید؛ ولی نه آن قدر که مغرور و خودبین شود.

    ? پاداش بدهید نه رشوه؛ رشوه، باج دهی است و محتوی یک قرار قبلی، بنابراین نگویید ” اگر این کار رو بکنی من…” پاداش، بدون قرار قبلی صورت می گیرد.

    ? بین نوع تشویق و عمل کودک، تناسب برقرار کنید.

    ? بد قولی نکنید.

    ? قدردانی کنید نه ارزیابی. نگویید ” تو بهترین…” بگویید “این کار تو مرا خوشحال کرد.”
    ? زندگی به همین سادگی | کاری از مرکز مشاوره مأوا وابسته به موسسه امام خمینی ره

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [جمعه 1396-08-12] [ 10:08:00 ب.ظ ]





      دعای سفر   ...

    دعای سفر امیرالمومنین علیه السلام
    خطبه۴۶
    أللّهُمّ إنِيّ أَعُوذُ بِكَ مِن وَعثَاءِ السّفَرِ وَ كَآبَةِ المُنقَلَبِ وَ سُوءِ المَنظَرِ فِي الأَهلِ وَ المَالِ وَ الوَلَدِ أللّهُمّ أَنتَ الصّاحِبُ فِي السّفَرِ وَ أَنتَ الخَلِيفَةُ فِي الأَهلِ وَ لَا يَجمَعُهُمَا غَيرُكَ لِأَنّ المُستَخلَفَ لَا يَكُونُ مُستَصحَباً وَ المُستَصحَبُ لَا يَكُونُ مُستَخلَفاً

    زمانی که حضرت به سوی شام حرکت می‌کرد و خواست سوار بر مرکب شود فرمود

    خداوندا از سختی سفر، و اندوه بازگشتن، و روبرو شدن با شرایط ناگوار در خانواده و مال و فرزند، به تو پناه می‌برم. پروردگارا تو در سفر همراه ما و در وطن نسبت به بازماندگان ما سرپرست و نگهبانی، و جمع میان این دو(هم در سفرباما باشی وهم در حضر همراه خانواده) را هیچ کس جز تو نمیتواندزیرا آن کس که سرپرست بازماندگان است نمی تواند همراه مسافر باشد و آن کس که همراه و هم سفر مسافر است نمی تواند سرپرست بازماندگان باشد.

    مرحوم رضی رحمه‌الله می‌گوید اول این دعا از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم است و ادامه آنرا حضرت به نیکویی فرمود

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 07:58:00 ب.ظ ]





      پایی که جا ماند   ...

    #کتاب_پایـی_که_جا_مانـد

    « قسمت_هفتم »

    چند راه بیشتر پیش رویمان نبود. یا باید دست روی دست می‌گذاشتیم تا عراقی‌ها جلو بیایند و اسیرمان کنند، یا با همان مقداری گلوله‌ای که داشتیم می‌جنگیدیم و یا خودمان را درون آب‌های کنار جاده انداخته و شانسمان را برای زنده ماندن امتحان میکردیم ولی با چه دلی می‌خواستیم برگردیم، همه‌ی آنهایی که شهید شدند می‌توانستند برگردند و زندگی خوبی داشته باشند.

    در قسمت راست جاده راحت‌تر می‌شد به عراقی‌ها که از کانال رو‌به‌رو جلو می‌آمدند، تیراندازی کرد. به سالار گفتم: می‌رم اون‌ور جاده، از تو کانال منو نزنن، مواظبم باش !
    - تو جاده می‌زننت !
    - از سنگر بلند نشو. بین سنگر و نی‌ها تیراندازی کن. قناسه‌چی‌هاشون می‌زننت!
    برای اینکه به راست جاده بروم، چند متری سینه‌خیز رفتم، دشمن از کنار نیزارها و کانال رو‌به‌رویم هر جنبنده‌ای را هدف قرار می‌داد. به وسط جاده که رسیدم،بلند شدم و به طرف تیرباری که ده، دوازده متر جلوترم بود، لنگان لنگان دویدم. عراقی‌ها به طرفم تیرانداری کردند. یک لحظه احساس کردم از سمت راست بدنم کوتاه‌تر شده‌ام ! به زمین افتادم،نگاه کردم ببینم چه شده، از اتفاقی که برایم افتاده بود، شوکه شدم !

    استخوان ساق پای راستم خُرد شده بود گلوله‌ به بالای قوزک پای راستم اصابت کرده بود، پاشنه و مفصل مچ پایم سالم بود، اما گوشت‌های ساق پایم تکه تکه شده بود، حدود هفت، هشت سانتی‌متر از بالای مفصل مچ پایم استخوان‌هایش خُرد شده بود. پاشنه پایم از مقداری پوست و رگ آویزان بود ! استخوان‌های ساق پایم چنان خُرد شده بود که پاشنه پایم به هر طرفی می‌چرخید. خونم بند نمی‌آمد، فکر میکنم وقتی به زمین افتادم، عراقی‌ها خیال کردند کشته شده‌ام، به همین دلیل کمتر به طرفم تیراندازی شد.

    خودم را روی زمین کشیدم و به گودال سمت چپ جاده رساندم. باروم نمی‌شد در چنین شرایطی پایم را از دست داده باشم. امروز بیشتر از هر زمان دیگر به پایم نیاز داشتم.در همان لحظه اول که تیر خوردم، خون از پایم فواره زد.
    افکار درهم و برهمی داشتم. ذهنم سراغ همه می‌رفت، پدرم، برادرانم، خواهرانم، رفقایم، ساکم، دوربینم و دوچرخه‌ام !
    دلم نمی‌خواست بدون پا و با این وضعیت گیر دشمن بیفتم، هیچ راهی نبود بتوانم خودم را از این معرکه نجات دهم، در این فکر بودم که چند لحظه‌ی دیگر عراقی‌ها سر می‌رسند
    « قسمت_هشتم »

    دیگر نه گلوله‌ای مانده بود و نه رمقی.
    سالار بهم گفت :
    چه کارت کنم،عقب که نمی‌تونم ببرمت ؟!
    - می‌دونم کاری ازت بر نمی‌آد همه جارو عراقی‌ها گرفتن.
    - همین جوری که نمی‌تونم بزارمت برم.
    - الان عراقی‌ها سر می‌رسن، نری اسیر می‌شی.
    - تو با این وضعیت چی به روزت می‌آد ؟!
    - گلوله ندارم، جَدم رو که دارم.
    - وجدانم قبول نمی‌کنه ولت کنم.
    صدای عراقی‌ها را از پشت سنگر می‌شنیدم.صدای هلهه و شادی عراقی‌ها هر لحظه بیشتر می‌شد.به سالار گفتم : اینجا نمون، تو را به جدم قسم زود از اینجا برو ! سالار خودش می‌دانست که راهی جز رفتن ندارد.سالار کنار نیزار رفت، برمی‌گشت نگاهم می‌کرد،دو دل و مردد بود که بماند یا برود. این نرفتن او خیلی حرصم می‌داد.خودش را که از میان نیزارها به درون آبراه انداخت، نفس راحتی کشیدم!
    تنها نبودم، شهدا کنارم بودند. نمی‌دانم چرا با بودن کنار شهدا آن‌همه احساس آرامش داشتم!
    صدای فرمانده‌ای که از پشت خط با بی‌سیم ما را صدا می‌زد و کسی نبود جوابش را بدهد، شنیده می‌شد. بعضی از صحبت‌های او توی بی‌سیم در ذهنم مانده : «چرا جواب نمیدی، حرف بزن قاسم، تو جاده چی شده ؟! قاسم، قاسم، طالب ! بعد با صدای بغض‌آلودی از پشت بی‌سیم می‌گفت : یعنی همه شهید شدن…کسی صدای منو می‌شنوه…خاک بر سر ما که زنده‌ایم.برگردیم بگیم همه شهید شدند و ما زنده برگشتیم…قاسم… !»
    لحظات آخر فقط صدای گریه‌اش را از پشت بی‌سیم شنیدم و دیگر آن ارتباط یک‌طرفه قطع شد.
    باید به خودم می‌قبولاندم دارم اسیر می‌شوم. سعی کردم همان لحظه، از تمام دلبستگی‌ها‌یم دل بکنم.دل بریدن از خانواده و تعلقات دنیایی سخت بود. نگاهم بالای سنگر و جاده بود ببینم کی سر می‌رسند. لباس‌هایم خون‌آلود و خاکی بود. از بس لباس‌هایم خونی بود که رنگ تیره گرفته و مثل چوب خشک شده بود. شدت درد کلافه‌ام کرده بود و انتظار اینکه بالاخر چه خواهد شد، عذابم می‌داد. از تشنگی نا نداشتم،دهانم خشک شده بود، نم دهانم را به زور قورت می‌دادم.از بس تشنه بودم سعی کردم از آبراه کناری آب بخورم. درد پایم را تحمل کردم و سینه‌خیز خودم را روی زمین کشیدم، پای مجروحم که از ساق به هیچ استخوانی وصل نبود، دنبالم کشیده می‌شد. کلاه آهنی یکی از شهدا را از لا‌به‌لای نی‌ها توی آب جزیره فرو بردم، دستم به آب نرسید. با سختی دور گرفتم و برگشتم. عراقی‌ها چند متری پشت سنگر روبه‌رویم بودند.چشمانم رو‌به‌رو را می‌پاییدند. دو دستم را از پشت روی زمین قرار دادم تا تکیه‌گاهم باشند.چشمم به نوک سنگر بود که ناگهان سه، چهار نظامی عراقی از سنگر بالا آمدند . .

    ? #ادامه_دارد . . .

    ان شاءالله فرداشب ادامه داستان رو پی میگیریم.

    1509660870k_pic_c4b60436-b4b8-4615-a3bd-03d0adddb48c.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 07:52:00 ب.ظ ]





      پایی که جا ماند   ...

    #کتاب_پایـی_که_جا_مانـد

    ? قسمت اول
    «مقدمــه»

    «تقدیم به گروهبان عراقی ولید‌فرحان سرنگهبان اردوگاه 16 تکریت.
    نمی‌دانم شاید در جنگ اول خلیج فارس توسط بوش پدر کشته شده باشد.
    شاید هم در جنگ دوم خلیج فارس، توسط بوش پسر کشته شده باشد،
    شاید هم زنده باشد. مردی که اعمال حاکمانش باعث نفرین ابدی سرزمینش شد.مردی که سالها مرا در همسایگی حرم مطهر جدم شکنجه کرد.
    مردی که هر وقت اذیتم می‌کرد
    نگهبان شیعه عراقی علی جارالله اهل نینوا در گوشه ای می‌نگریست و می‌گریست. شاید اکنون شرمنده باشد. با عشق فراوان این کتاب رابه او تقدیم می‌کنم.
    به خاطر آن همه زیبایی هایی که با اعمالش آفرید و آنچه بر من گذشت جز زیبایی نبود
    «و ما رایته الا جمیلا»
    « قسمت دوم »

    جنگ آن‌قدر طول کشید تا بزرگ شدم
    چهارده‌ ساله بودم که به جبهه رفتم !
    حالا شانزده ساله شده بودم
    و در واحد اطلاعات دیده بان بودم،
    کارم رصد کردن خطوط دشمن بود.
    از چند روز قبل شایعه شده بود
    دشمن قصد دارد در جزیره مجنون پاتک بزند. موقع برگشتن از دیده بانی
    علی یوسفی سوره را دیدم.
    در پادگان قدس همدان دوره تخصصی انفجارات را باهم گذراندیم.فکر نمی‌کردم علی را در جزیره مجنون ببینم. با هم خاطرات گذشته را مرور می‌کردیم .
    علی می‌گفت :
    بعد از فتح خرمشهر قبل ازینکه بروم مسجد جامع،رفتم خانه، عراقی ها دو خرمشهری را در باغچه‌‌ی خانه‌مان خاک کرده بودند !
    بعد می‌گفت :
    «با دوستات بیش از حد قاطی نشو، اینجا رفاقت‌ها با رفاقت‌های توی شهر فرق میکنه ،عُمر دوستی‌ها کوتاهه، دوستات شهید میشن خیلی زجر میکشی، ماها باهم بودنمون کوتاه و دست خودمون نیس، دست تیر و ترکش‌های دشمنه !»
    بعد از گفتگویی از علی جدا شدم.
    شب از نیمه گذشته بود. بیش از حد خسته بودم. ساعت سه و ربع بامداد
    در یک چشم به‌هم‌زدن آسمان جزیره صحنه‌ی آتش و انفجار شد.خمپارانداز‌ها ،
    کاتیوشاها و توپ‌های دوربرد دشمن مثل باران بهاری روی جزیره‌ی شمالی
    و جنوبی مجنون جاده و پدخندق آتش می‌ریخت.به خاطر تحریم‌هایی که شده بودیم از نظر مهمات ، امکانات و ادوات نظامی
    کمبودهای زیادی داشتیم.ساعت چهار و نیم بامداد عراقی‌ها سوار بر قایق
    به سمت جاده خندق پیشروی کردند.
    باید دکل را ترک می‌کردم،
    تویوتا لندکروز «خسرو مرتب فرمانده‌ی تیپ» ، بر اثر انفجار‌های پی‌در‌پی آبکش شده بود. شیشه‌هایش خرد شده بود و یک لاستیک هم سوارخ شده بود.
    تعدادی از بچه‌ها شهید و مجروح کنار جاده افتاده بودند. خسرو گفت :
    شهدا را کاری نداشته باشید فعلا مجروحان را سوار کنید. از کف ماشین خون و خونابه جاری بود.در مدتی که جبهه بودم حجم آتش به این سنگینی ندیده بودم !
    ساعت حدود شش صبح بود که دشمن از چند محور حمله را آغاز کرد.
    یکی از گروهان‌های گردان ویژه شهدا در حال اعزام به پد خندق بود.
    ولی‌پور دودل بود مرا به عنوان بلدچی جلو بفرستد، فهمیدم چرا دودل و مردد است. به خاطر برادرم که هشت ماه قبل شهید شده بود، دلش نمیخواست جلو بروم. میترسید شهید شوم. با اصرارم قانع شد مرا جلو بفرستد و من عازم شدم . ..
    « قسمت سوم »

    قبل از طلوع خورشید بچه‌ها نماز صبحشان را خواندند.این آخرین نماز خیلی از آن‌ها بود. حدود ساعت شش عازم فلکه چراغچی شدیم.از بس آتش دشمن شدید بود که پشت وانت دست‌هایمان را دور گردن هم زنجیر کردیم، سرها را به شکم چسباندیم تا اگر خمپاره‌ای وسط ماشین خورد، نفهمیم چه می‌شود !
    چراغچی پیاده شدیم. عبور و مرور خودروها از آنجا به جلوتر غیرممکن بود.باید از چراغچی عبور می‌کردیم و میرفتیم جلو.دو سه نفر از بچه‌ها در همان ده، پانزده دقیقه‌ای که توجیه می‌شدند، کارتن خرمایی را پاره کردند و روی آن چند خطی وصیت‌ نوشتند.
    تیربارچی‌ها و تک‌تیراندازهای دشمن خودشان را به بخش‌هایی از جاده رسانده بودند،جاده را زیر آتش گرفته بودند،دود و گرد و خاک و باروت خفه‌مان کرده بود. نقطه‌ای در جاده نبود که دشمن آتش نریزد.برای رسیدن به پد جلویی باید از کانال کم‌عمق سمت چپ جاده عبور می‌کردیم.هرکس صد متر جلوتر از چراغچی شهید می‌شد جنازه‌اش همان‌جا می‌ماند.
    راه افتادیم …
    در همان چند قدم اول خمپاره‌ای توی کانال کنار بچه‌ها خورد.سه، چهارنفر
    از بچه‌ها شهید شدند. ترکش پهلوی یکی از آنها را درید و امعا و احشایش بیرون ریخت. ناله‌ی حزینش دل را به درد می‌آورد.یکی از بچه‌ها به نام هدایت‌الله رکنی خم شد پیشانی‌اش را بوسید او را در قسمتی از کانال، که عمق بیشتری داشت دراز کرد. بچه‌هایی که در لحظات آخر به ما پیوستند، گفتند از پشت محاصره شده‌ایم. پشت سرمان ماشین لندکروز مهمات با راننده‌اش آتش گرفته بود ! عراقی‌ها چراغچی را تصرف کرده بودند.با این محاصره دیگر نه نیرویی به ما می‌رسید، نه مهماتی!
    عراقی‌ها سعی می‌کردند از داخل نیزارهای دو طرفمان وارد جاده شوند، درگیری شدید و در جاهایی چهره به چهره و تن به تن شده بود . .
    « قسمت چهارم »

    خیلی از بچه‌ها حین دودیدن در کانال سمت چپ نقش زمین ‌می‌شدند.
    نمی‌دانستیم از کجای نیزارهاهدف قرار می‌گیریم. در چراغچی بچه‌های گردان امام علی علیه‌السلام بعد از یک درگیری سخت و نفس گیر، چراغچی را از دشمن پس گرفتند.
    چراغچی که آزاد شد،خیالمان از پشت سرمان راحت شد .
    چهل هلی‌کوپتر عراقی در سمت چپ جاده در آسمان سروکله‌شان پیدا شد.
    درگیری شدید شده بود، قرار بود دو گردان از بچه‌های لشکر 8 نجف به کمکمان بیایند،
    که زیر آتش شدید دشمن نتوانستند به ما ملحق شوند. میزان آتش ما در مقابل دشمن، مثل مقایسه‌ی یک قایق در برابر یک ناو جنگی هواپیمابر بود.
    به همراه‌ بچه‌ها به طرف سنگر بزرگی که در صد متری روبه‌رویمان قرار داشت، دویدیم.
    رکنی با صدای بلند می‌گفت مواظب پشت سرمان باشیم،حواسمان به نیزارهای کناری باشد و از پشت سر غافل‌گیر نشویم.تصورم این بود که یگان‌های دیگر به کمکمان بیایند.
    باورم نمی‌شد تنها بمانیم.امروز هیچ‌کس نتوانست به کمکمان بیاید، تنها بودیم،
    نه نیروی کمکی، نه زرهی ، نه آتش تهیه

    1509633184k_pic_39aebee5-fe59-48e0-ad91-4a6021ca4d56.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 07:47:00 ب.ظ ]





      ای یوسف زهرا   ...

    اے یوسف زهرا سفرٺ ڪےبه سر آید
    با دسٺ ٺو ڪے نخل عدالٺ ثمر آید

    از پیڪ صبا ڪے شنوم آمدنٺ را
    ڪے بانگ انا المهدیٺ از ڪعبه برآید؟!

    ?أللَّھُمَ عجلْ لِوَلیِڪْ ألْفرَج

    1509706540k_pic_435a001e-2149-4586-bd11-0eef0461564b.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 07:46:00 ب.ظ ]





      یاد خدا در همه حال   ...

    ? یاد خدا در همه احوال و پیشامدها موجب آرامش آدمی است.
    با ذکر نام او حیات مجدد بر کالبد خسته آدمی می دمد.
    ? «ذکر الهی » چون نسیم فرحبخش، حیات معنوی را به انسان هدیه می کند. در کشاکش مشکلات و انبوه گرفتاری ها، یاد معشوق است که اطمینان و آرامش را برای جان ها به ارمغان می آورد.
    ذکر عبارت است ازیاد خدا در همه احوالات و شرایط و مکان ها …

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 07:46:00 ب.ظ ]





      اموزش انتخاب کردن   ...

    والدین، وظیفه دارند «انتخاب کردن» را به فرزندانشان بیاموزند…

    شما دائم برای فرزندتان تصمیم گیری نکنید، یا نظرتان را به او تحمیل نکنید. زیرا او باید در سالهای آینده، تصمیم ها و انتخاب های مهمی داشته باشد، مثل: انتخاب دوست، انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب شغل، انتخاب همسر و…

    البته کودک در سن زیر پنج سال، قدرت تصمیم گیری و انتخاب محدودی دارد… و اگر تعداد گزینه ها زیاد شود، او قدرت انتخاب کردن ندارد.

    تعداد انتخابهای کودک را محدود کنید تا قدرت تصمیم گیری پیدا کند و انتخاب کردن را یاد بگیرد. مثلا باید در سن زیر پنج سال، دو گزینه به او پیشنهاد دهید تا بتواند یکی از آنها را انتخاب کند. به عنوان مثال، موقع رفتن به مهمانی، دو لباس مناسب مهمانی از کمد خارج کنید، تا او یکی را بتواند انتخاب کند.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 07:45:00 ب.ظ ]





      روی یار شعری از امام خمینی   ...

    ♨️ روی‌ یار
    این رهروان عشق، کُجا می‌روند زار؟
    ره را کنار نیست چرا می‌نهند[1]بار؟
    هر جا روند جُز سر کوی‌ نگار نیست
    هر جا نهند بار، همانجا بود نگار

    ساغر نمی‌ستانند از غیر دست دوست
    ساقی‌ نمی‌شناسند از غیر آن دیار

    در عشق روی‌ اوست، همه شادی‌ و سُرور
    در هجر وصل اوست، همه زاری‌ و نزار

    از نور روی‌‌ اوست گُلستان شود چمن
    در یاد سرو قامت او بشکفد بهار

    ما را نصیب روی‌ تو، با این حجاب نیست
    بردار این حجاب از آن روی‌ گُلعِذار

    اسفند 1365

    1. سنایی، با همین وزن و قافیه:
    ما را مدار خوار، که ما عاشقیم و زار
    بیمار و، دل‌فگار و، جدا مانده از نگار


    #دیوان_اشعار_امام
    #شعر #انتظار

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 07:44:00 ب.ظ ]





      ارزش دل انسان به چیست؟   ...

    ?آیت الله حائری شیرازی?
    اگر عکس امام را روی کاغذی ببینید، احترامش می‎کنید؛ اگر روی همان کاغذ، عکس صدام و هیتلر را ببینید، پاره می‎کنید.
    کاغذ، کاغذ است امّا اگر عکس ظالم بود، توی آشغال هم بیفتد، دلت نمی‎سوزد و اگر عکس امام باشد، موقع خواب، پایت را هم به طرفش دراز نمی‎کنی.
    دل، حالت این کاغذ را دارد؛ عکس هر چیزی در او افتاد، ارزش همان را پیدا می‎کند.
    خاک، خاک است، پس خاک کربلا چرا قُرب دارد؟ سایه امام حسین علیه السلام بر او افتاده است که محترم شده است.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 07:37:00 ب.ظ ]





      ترک نماز شب   ...

    ⚜ چگونه شخص عاقل راضی می شود خود را از اين همه فضيلت، محروم نمايد و با پستی و خسارت و رذائل ديگر که نتيجه ترک نماز شب است آلوده کند؟!

    ⚜ چگونه شخص عاقل راضی می شود که شرافت مناجات با خداوند ملک جبار و لذت انس با او و لذت درخشش نور او و کرامت هم نشينی با او را به خاطر استراحت چند ساعت از شب، از دست بدهد؟!

    ⚜ رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «بهترين شما صاحبان عقل هستند.»

    ⚜ عرض شد: يا رسول الله! صاحبان عقل چه کسانی اند؟

    ⚜ فرمود: «اهل نماز شب، هنگامی که مردم در خواب فرو رفته اند.»
    (بحار الانوار، ج۸۴، ص۱۵۸)

    ? رساله لقاء الله، ميرزا جواد آقا ملکی تبریزی

    #نماز_شب

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 06:51:00 ب.ظ ]





      حکایت   ...

    مردی به همراه پدرش به مسافرت رفته بود که در دیار غربت، پدرش از دنیا رفت. در همان جا، به دنبال کسی می گشت تا برای پدرش نماز میت بخواند و او را دفن کند. چوپانی در آن حوالی بود و از او پرسید: چه کسی برای مرده های شما نماز میت می خواند؟
    چوپان گفت: ما کسی را برای این کار نداریم.
    مرد گفت: پس چگونه اموات خود را دفن می کنید؟
    چوپان گفت: خودم نماز آن ها را می خوانم.
    مرد گفت: خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!
    چوپان جلو آمد و مقابل جنازه ایستاد.
    مرد دید چوپان یکی دو کلمه زمزمه کرد و گفت: نمازش تمام شد!
    مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود که چند ثانیه بیشتر طول نکشید؟
    چوپان گفت: به هر حال، بهتر از این بلد نبودم.
    مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.
    شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد.
    از پدر پرسید: چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟
    پدرش گفت: هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!
    مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟
    چوپان گفت: وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد، با خداوند گفتم:
    خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی!؟

    #حکایت

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 06:44:00 ب.ظ ]





      یاد خدا   ...

    ? یاد خدا در همه احوال و پیشامدها موجب آرامش آدمی است.
    با ذکر نام او حیات مجدد بر کالبد خسته آدمی می دمد.

    ? «ذکر الهي » چون نسيم فرحبخش، حيات معنوي را به انسان هديه مي کند. در کشاکش مشکلات و انبوه گرفتاري ها، ياد معشوق است که اطمينان و آرامش را براي جان ها به ارمغان مي آورد.
    ذکر عبارت است ازياد خدا در همه احوالات و شرایط و مکان ها ..

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 02:27:00 ب.ظ ]





      داستان پند اموز   ...

    ? #پندانه
    ?گویند! درعصر سلیمان نبى،پرنده اى براى نوشیدن اب بسمت برکه اى پرواز کرد،اما چند کودک را بر سر برکه دید،پس آنقدر انتظار کشید تا کودکان از ان برکه متفرق شدند.

    ?همینکه قصد فرود بسوى برکه را کرد، اینبار مردى را با محاسن بلند و آراسته دید که براى نوشیدن آب به ان برکه مراجعه نمود .

    ?پرنده با خود اندیشید که این مردى باوقار و نیکوست و از سوى او ازارى بمن متصور نیست.
    پس نزدیک شد ولی ان مرد سنگى بسویش پرتاب کرد و چشم پرنده معیوب و نابینا شد.

    ?شکایت نزد سلیمان برد.

    ?پیامبر ان مرد را احضار، کرد محاکمه و به قصاص محکوم نمود ودستور به کور کردن چشم داد. ان پرنده به حکم صادره اعتراض کرد و گفت؛

    ?"چشم این مرد هیچ آزارى بمن نرساند،بلکه ریش او بود که مرا فریب داد! و گمان بردم که ازسوى او ایمنم پس به عدالت نزدیکتراست

    ?اگر محاسنش را بتراشید تا دیگران مثل من فریب ریش او را نخورند”

    ?« علامه دهخدا »

    ? مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام:
    چقدر قبیح است که انسان دارای دو چهرة متضاد و متفاوت باشد.
    ?فهرست غرر، ص ٣٩٥

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 07:20:00 ق.ظ ]





      فضل خدا   ...

    ? ?
    در بنی اسرائیل، زاهدی بود که هفتاد سال در صومعه نشسته و خدا را عبادت می کرد. بعد از هفتاد سال به پیامبر آن زمان وحی شد که به زاهد بگو: نیکو روزگارت را به سر آوردی و عمرت را در عبادت من گذاشتی. من وعده دارم که به فضل و رحمت خویش تو را بیامرزم.
    زاهد گفت: مرا به فضل خویش، به بهشت می رساند! پس آن هفتاد سال عبادت من، کجا به کارم خواهد آمد؟
    خداوند، همان ساعت بر یک دندان وی دردی عظیم نهاد، که زاهد فرمادش بلند شد. او نزد پیامبر رفت و زاری نمود و شفا خواست.
    به پیغمبر وحی رسید که: به زاهد بگو هفتاد ساله ات را بده، تا تو را شفا دهم!
    زاهد گفت: رضا دادم، الان که نقد است مرا شفا بده و فردا مرا به دوزخ بفرست یا به بهشت.
    فرمان آمد که: آن عبادت تو، همگی در مقابل یک درد دندان از دست رفت، دیگر اینجا جز فضل و رحمت من، چه می ماند؟!

    ? داستان‌های کشف الاسرار، ص300

    #داستان_راستان

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:50:00 ق.ظ ]





      روحانی سطحی نگر   ...

    ⚡️روحانی سطحی‌نگر مردم سطحی نگر تربیت می کند
    ⚡️دینداری اگر با موج ایجاد شود با موج دیگر می رود
    ⚡️روحانیت باید دینداری عاقلانه را ترویج کند

    ✔️رسول جعفریان در مباحثات نوشت

    ?تربیت دینی مردم نباید با آموزه‌های شعاری و صوری همراه باشد؛ زیرا باورهای دینی باید با تعقل پذیرفته شوند. مهم‌ترین نقش روحانیت نیز تربیت معقول مردم در داشتن باورهای دینی و پرهیزدادن آن‌ها از برخوردهای شعاری و احساسی و تربیت صوری صرف است. به عبارت دیگر وظیفه روحانیون این است که یک دین معقول را به مردم عرضه کنند تا در نتیجه آن یک حیات معقول داشته باشند. روحانیون نباید در ارائه دین احساساتی شوند و نگره‌های احساساتی و صرفاً شعاری را به مردم عرضه کنند.

    ?روحانیون و تمام مبلغین دینی می‌بایست تا سر حد امکان با پیروی از روش قرآن، به مردم آموزش دهند تا اهل تعقل و تأمل باشند و به مردم بگویند که باورهای دینی، باورهایی هستند که باید با تعقل پذیرفت. به نظرم، در حال حاضر مشکل جامعه ما این است که تربیت دینی مردم تحت تأثیر مسائل احساساتی، شعاری و صوری است. موج‌هایی در جامعه ایجاد می‌شود و عده‌ای فکر می‌کنند راه هدایت و تربیت مردم، ایجاد این قبیل موج‌هاست. این افراد نمی‌دانند که این موج‌ها، همان‌طور که می‌تواند مردم را به سمت دین بکشاند، می‌تواند از دین باز بدارد؛ چراکه زمانی که کسان دیگری قادر شوند تا موج‌های مخالف ایجاد کنند، مردم باز دنبال آن‌ها خواهند رفت. اما اگر ما به مردم آموزش دهیم که با استدلال سخن بگویند، باورهای منطقی داشته باشند و بینش متفکرانه داشته باشند، آن وقت باورهای مردم و انتخاب‌های آن‌ها انتخاب‌های درستی خواهد بود.

    ?این راه ـ یعنی ارائه دین معقول به مردم ـ راهی است که علامه طباطبایی و شهید مطهری رفته‌اند. ما باید راه شهید مطهری و علامه طباطبایی را برویم؛ ما باید راه شیخ طوسی، شیخ مفید و سید مرتضی را به مردم نشان دهیم؛ این‌ها افراد معقول در میان رهبران شیعه هستند. ما نباید دنبال کسانی برویم که اهل خواب و داستان و قصه‌گویی هستند و روش‌های عوامانه دارند و تعدادشان ماشاءالله فراوان شده است. شهید مطهری از روحانیون عوام‌زده انتقاد می‌کند. متأسفانه یکی دو دهه است که جامعه ما، گرفتار روش‌های عوامانه در دینداری شده و امکانات هم غالباً در اختیار کسانی است که این سبک از دینداری را رواج می‌دهند. این موضوع به دین و حکومت دینی آسیب می‌زند. ممکن است در کوتاه‌مدت موجی ایجاد کند؛ اما دوام ندارد. همان‌طور که گفتم ما باید مردم را از سطحی‌نگری دور کنیم؛ اگر سطحی نگر شدند، امروز طرفدار ما و فردا طرفدار دیگران خواهند بود.

    ?اگر ما مردم را معقول بار نیاوریم و آن‌ها احساساتی باشند، اگر کس دیگری هم بتواند احساسات آن‌ها را تحریک کند مردم به سمت او هم گرایش پیدا می‌کنند. این مسائل این روزها جامعه ما را به شدت تهدید می‌کند. خواهش من از مدیران حوزه‌های علمیه این است که در آموزش روحانیون مخصوصاً خانم‌ها دقت کنند. یک روحانی سطحی‌نگر، مردمی سطحی‌نگر را تربیت خواهد کرد. این مشکل جدی است. طلبه‌ها باید در فهم دین بینش عالمانه‌ای داشته باشند؛ و این یعنی باید زمان بیشتری برای تربیت علمی آن‌ها اختصاص داد. در حال حاضر شمار زیادی از طلبه‌ها در مدارسی تربیت می‌شوند که آموزش‌های دقیق و علمی در آن‌ها نیست؛ به سرعت هم به برخی مناطق برای خدمت و تبلیغ عازم می‌شوند؛ آن‌هم در شرایطی که هنوز آموزش کافی ندیده‌اند. به این‌ها می‌توان گفت نماز جماعت بخوانند؛ اما لطفاً سخنرانی نکنند تا وقتی که آموزش‌های بهتری ببینند.
    منبع: #نامه_های_حوزوی #یادداشت
    #رسول_جعفریان

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1396-08-11] [ 10:42:00 ب.ظ ]





      تعفن توجه به دنیا در آخرت   ...

    #امام_خمینی
    عالِم فاسد عالَم را متعفن می کند؛ تعفن عالِم، عالَم را متعفن می کند.
    در جهنم از تعفن عالِم پناه می برند به آتش!!!
    و این تعفن، تعفنِ توجهِ به دنیاست، توجه به مقام است، توجه به ریاست است.
    از این چیزها اجتناب کنید.(صحیفه_امام ج6 ص285)

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 10:35:00 ب.ظ ]





    1 2

      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.