#به_قلم_خودم
بعد از روضه‌ و جمع و جور کردن‌ها، یک سینی چای ریختم و آمدم نشستم جلوی میز.
برای اینکه پاهایم نفس بکشد،جوراب‌هایم را درآوردم. توی هم جمع و گلوله‌شان کردم و کنار پایه مبل گذاشتم.
با دوستانم چای را نوش جان کردیم. گوشه‌ی نگاه ملیح را که دنبال کردم رفت زیر پایه مبل.
لابد پیش خودش گفته چه بی‌سلیقه، اما آنچه به زبان آورد این بود. جورابهای دخترت اینجا چه می‌کند؟
لبخند به لب گفتم:《جورابهای خودمه.》
چشمانش گرد شد. حق هم داشت جورابهای رنگی رنگی و جیغ از یک مامان که طلبه باشد بعید بود. این‌ها را قبلا از زبان دخترم هم شنیدم.
درست زمانی که پست بسته را آورده بود و جورابها را از داخل بسته بیرون کشیدم. اخم‌های درهم کشیده‌ی دخترم را دیدم و نگاهی که داد می‌زد، خلاصه این ‌ها برای چه کسی است من یا خودت؟
این نگاه‌ها برایم آشناست در پس هر خرید تازه‌ای دخترمان برای خودش سهم می‌طلبد. قدیمی‌ها چه خوب گفتند که دختر هووی مادرش است.
آخر مگر یک مامان دل ندارد که رنگی رنگی بپوشد؟
خرق عادت کردن کار مشکلی است، اما برای دلم گاهی از این دست کارها انجام می‌دهم. این جورابها هم هدیه‌ای بود از خودم به خودم برای ایجاد حال بهتر.

 

موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



[دوشنبه 1400-06-15] [ 10:12:00 ب.ظ ]