خانه پدربزرگ را دوست دارم
ظهرکه می شد بوی غذا تمام اتاق را پر میکرد
آفتاب روی سفره ی مادربزرگ پهن میشد وطعم غذا را دلچسب تر میکرد
کاش آنوقتها هیچ وقت تمام نمیشد اما پدربزرگ رفت و مادربزرگ پاى ایستادن ندارد?

موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



[دوشنبه 1396-08-29] [ 09:13:00 ب.ظ ]