بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • دهقان
  • زفاک
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)






  • آمار

  • امروز: 400
  • دیروز: 549
  • 7 روز قبل: 4672
  • 1 ماه قبل: 10785
  • کل بازدیدها: 372104





  • وبلاگ های من





    رتبه





      شبیه تو   ...

    باید شبیه تو شد. امروز خیلی‌ها سعی کردند تا شبیه تو شوند. جان به کف ایستادند برای امر به معروفی که حفظ جان انسانهاست. دل کَندن از دوست‌داشتنی‌ها برای‌شان سخت‌ است.
    احساس‌شان پنهان مانده پشت ماسک‌ها و تنها چشم‌هایشان با ما حرف می‌زند. این‌ روزها چشم‌ها کارشان زیاد شده علاوه بر نگاه می‌خندند، گریه می‌کنند، امید می‌دهند.
    ولادتتان دلشاد‌مان می‌کند، چون لطف خدا بود که ارباب ما شدید و به قول سردار"ما ملت امام حسین علیه‌السلام"شدیم. دعا کنید شبیه شما شویم.
    التماس دعا

    موضوعات: براي خدا, براي همه, براي من, براي تو دوست  لینک ثابت



    [شنبه 1399-01-09] [ 02:14:00 ب.ظ ]





      ترس کرونایی   ...

    #به_قلم_خودم
    #کرونا_را_شکست_میدهیم
    دلیل هراس‌مان از این ویروس کوچک چیست؟ کارهای روی زمین مانده، اهداف‌ آینده‌ که از آن جا می‌مانیم و کلی دلایل دیگر است. شاید به خاطر مرگ از آن می‌ترسیم؟
    ما مستاجر هستیم، از همان لحظه‌ی اول زندگی. اولین خانه‌مان گرم، تنگ، تاریک و آخرینش سرد، تنگ، تاریک. نقطه‌ی اشتراک‌ خانه‌ها تنهایی و تاریکی است. زمانش که فرابرسد، باید از خانه بیرون بیاییم. وقتی که ما از آن بی‌خبر هستیم.
    متولد شدیم در حالی که خودمان از آن هیچ نمی‌دانستیم، در بی خبری کامل.
    مرگ همان زندگی‌ست اما متفاوت‌تر از آن. هر چقدر هم که بترسیم بالاخره دچارش می‌شویم شنبه، یکشنبه و یا هر روزی از هفته که باشد اما کارهای خودمان در فاصله‌ی طی‌کردن مسیر دو خانه شرایط را تغییر می‌دهد.

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1398-12-22] [ 11:02:00 ق.ظ ]





      آدم سنگ بشه ولی...   ...

    «آدم سنگ بشه ولی مادر نشه!»
    هر تپش قلبت با خوشی‌های ما آرام می‌گیرد و با غم ما تندتر می‌زند. «همه‌چیز خوب است خیالت راحت» گفتگوی تکراری من پشتِ تلفن در تماس با تویی که حساسی و حواست به همه چیزمان هست، برعکس ما که حواسمان به همه چیز هست جز تو. این را الان بیشتر درک می‌کنم.
    من هم مادر هستم.
    چه خوب که سنگ نیستی ومادرمے، روزت مبارک مادر.

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [جمعه 1398-11-25] [ 10:19:00 ب.ظ ]





      طعم نوجوانی   ...

    #به_قلم_خودم
    تکانه‌های دوران بلوغ دیوارهای خانه‌ی ما را لرزانده است.
    اتاق دخترک این روز‌ها غار تنهایی‌ اوست.
    هر از چند گاهی بیرون می‌آید، غلیان احساسات را تحویل‌مان می‌دهد و باز می‌گردد.
    فریاد‌ها، خشم و تشویش درونی به بیرون هم انتقال یافته.
    کفِ اتاقی که پر از وسیله است و جایی برای سوزن انداختن نیست.
    حمام نرفتن‌های چند روزه و موهایی گره در گره که رنگ شانه به خودش ندیده.
    به جای آن در تکاپوی ست لباس چنین و چنان است.
    تضادهای درونی من را به تماشا نشانده و پرتاب می‌کند به همین چندسال پیش که مامان را حرص می‌دادم و او داد می‌کشید:«بهاااار اتاقت، بهار لباسات و چندین چیز دیگر».
    لبخند گوشه‌ی لبم جا خوش کرده چون همان‌ها دوباره تکرار شده‌ اما این‌بار من مادر هستم. این چرخه همین‌طور ادامه دارد.
    دخترکم می‌خواهد اثبات کند، من یک نوجوانم مرا اینگونه بپذیرید.
    الان حس باغبانی را دارم که خارهای بوته‌ی گلش را تحمل می‌کند.
    منتظر است برای غنچه دادن و شکوفا شدنش.
    پ.ن:طعم نوجوانی مثل پرتقال ترش و خوشمزه‌ست.

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1398-11-16] [ 01:25:00 ب.ظ ]





      محمد مثل گل بود.   ...

    زمانی که ابراهیم خلیل دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و از خدا امنیت را برای شهر مکه و دوری از پرستش بت‌ها را برای فرزندانش خواست. شاید می‌دانست آخرین فرستاده از نسل او، در این سرزمین جهان را متحول خواهد کرد.
    جهان خزان زده از جهل با یک گل بهار شد. گلی که به دامان آمنه نشست، تمام عالم را با عِطرِ ماندگارش سرمست کرد.
    حواسِ همه پرت از بیگانه و متمرکزِ زیباییِ جمال و وقار این دردانه بود، نه همه‌ی آن‌ها.
    صبوری کرد و رنج و سختی‌ها او را از پای نینداخت. لبخندِ زیبایش هدیه‌ای بود برای کسانی که او را آزردند.
    می‌خواست همه گردِ کلمه‌ی توحید جمع باشند. دلش برای همه می‌تپید، برای عاقبت‌شان.
    گاهی آنقدر خسته می‌شد، که خدا از او می‌خواست تا به خودش رحم کند. مبادی آداب اسلام بود و از همه دعوت می‌کرد تا دستورات اسلامی را رعایت کنند.
    توصیه‌ هایی داشت برای حفظ وحدت و انسجام مسلمانها از جمله: عیادت کردن از بیماران، شرکت در تشییع جنازه، دستگیری از مستمندان، هدیه دادن، سلام کردن به مردم، قرض الحسنه، صله رحم و خدمت به مردم و چندین چیز دیگر. “چون تیغِ تیز اختلاف ریشه‌ی دین را می‌زند.” دینِ بر پایه‌ی محبت را اینگونه بنا نهاد. او پیام آورِ دینی پویا بود، برای همه‌ی عصر‌ها.
    محمد مثل گل بود و ما هنوز محو تماشای زیبایی آن گلستان هستیم.

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [یکشنبه 1398-08-19] [ 06:36:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.