بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین







آمار

  • امروز: 35
  • دیروز: 794
  • 7 روز قبل: 2497
  • 1 ماه قبل: 8516
  • کل بازدیدها: 365879





  • وبلاگ های من





    رتبه





      کلاس درس   ...

    #به_قلم_خودم
    خبر تلخ بود و جانکاه، که من نماینده کلاس آن را ابلاغ کردم‌. اخم‌های در هم کشیده، استیکرهای عصبانیت و الفاظ تند در پس این پیام پشت سر هم ردیف شد. من فقط نظاره گر ابرازِ خشم دوستانم بودم‌‌؛
    از آبان ماه باید سر کلاس حاضر شویم. پس از دوسال تعلیم مجازی برایشان سخت است، اما انسان برده‌ی عادت‌هاست. همانطوری که تنفس با ماسک، رنگ کلاس را ندیدن و سرِ گوشی درس گرفتن برایمان سخت بود، اما عادت کردیم. این بار هم عادت می‌کنیم، به هر رویدادی که رقم بخورد و خواهد خورد.

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [دوشنبه 1400-06-22] [ 10:53:00 ب.ظ ]





      بدون عنوان   ...

    دنیا، کرونا، فقر، غم، غصه، مرگ و فشار زندگی باعث شده کم بیاوریم.
    این‌ها که گفتم همه‌اش بغض شده و دارد راه گلو را می‌بندد.
    اشکِ برای تو مقدس است! همه‌ی این بغض‌ها را خرج می‌کنم برای غمِ مقدسِ تو تا اشک روی اشک سیل شود و بِبَرد غم هایم را‌‌ حسین جانم!
    می‌گویند:"رنج برای کشیدن است"، به جان می‌کشم‌. این دلِ تنگ دیگر چیزی نمی‌خواهد جز ظهور، که تنها دلخوشیِ ماست برای سامان یافتن اوضاع جهان، و تنها دلخوشی من برای سامان دلم.
    #به_قلم_خودم

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [دوشنبه 1400-05-18] [ 11:02:00 ب.ظ ]





      دور زدن پر ماجرا   ...

    #به_ق
    یک ماهی می‌شود گرفتار بیماری دامن‌گیر کرونا شدیم، که هیچ جوره دست از دامان ما بر نمی‌دارد. بعد از این همه مدت گفتم مثلا دخترکم را ببرم بیرون حال و هوایش تغییر کند.
    با دوستش هماهنگ کردیم برویم دنبالش تا بیشتر خوش بگذرانند.
    پشت فرمان نشستم و راه افتادیم. دلم اما توی خانه ماند، کنار همسر بیمارم که ناتوان شده و مرا ناتوان‌تر کرده.
    یکی دوبار این آدرس را رفته بودم. این بار اما دل نگرانی همراهم بود طوری که آینه بغل خودروی جلویی را هم با خودم بردم. ایستادم برای گفت و گو با صاحب ماشین.
    مدارک را گرفت و دوباره راه افتادیم این بار خانه را پیدا کردیم. ایستادم به خیال اینکه کوچه بن بست است دنده عقب گرفتم و خوردیم به ماشین عقبی.
    پیاده شدم اما انگار کوه روی شانه هایم نشسته، صاحب ماشین رضایت نمی‌داد که نمی‌داد.
    تق زدم زیر گریه، گریه‌ای که هنوز هم بند نیامده.
    خسته‌ام خسته، اما باید خودم را خوب نشان دهم، به خاطر دل دخترکم که گفت: عیدی‌هایم را بگیر پولشان را بده.
    دور زدن ما غم‌مان را زیاد کرد. غم زیاد است ولی شادی از ما دور نیست.
    خلاصه پت و مت واقعی را در صحنه زندگی به تصویر کشیدیم، این بار اما با گریه نه خنده.

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [جمعه 1400-02-17] [ 11:40:00 ب.ظ ]





      گلدانی از مهر   ...

    #به_قلم_خودم
    رفته بودم خودم را دوباره از نو بسازم، با بلدوزر بیافتم به جان دیوارهای بلندی که دورخودم ساخته‌بودم، اما نشد کم آوردم. راستش بددلی مانع شد تا بیمارستان مقصد این‌روزهای جهاد با کرونا شود، کم‌ظرفیتی هم مضاعف‌تر.
    تا الان کجای کار بودم، باید بیشتر نفسم را آرام کنم. هنوز شیهه می‌کشد و سواری می‌خواهد، مثل اسبی سرکش.
    البته همین تخریب نیمه‌کاره هم بد نبود تا آجرها را از نو بچینم، نه آن‌طوری که دلم می‌خواهد آن‌طوری که خدا می‌خواهد با یک پنجره‌ی بزرگ به سمت نور که یک ردیف گلدان از مهر جلوی آن چیده‌اند.

    موضوعات: براي خدا, براي همه, براي من  لینک ثابت



    [سه شنبه 1399-03-20] [ 05:32:00 ب.ظ ]





      فرار شکلاتی   ...

    #به_قلم_خودم
    صدای کوبیده شدن پاهایش روی زمین زودتر از خودش به ما رسید. دو وجب و نیم قد با چشمانی درشت و بُراق که سرش را به زور از لای در شیشه‌ای سالن بیرون آورده بود. داشت تلاش می‌کرد خودش را بیرون بکشد. موفق شد، ایستاد جلوی در سر و وضعش را درست کرد. آرام‌آرام قدم برداشت و به میز وسط اتاق نزدیک شد. دستانش را حلقه کرد و جعبه‌ی شکلات را از روی میز برداشت و دوباره مثل تیری که از کمان رها شده دوید به سمت اتاقشان.
    چند دقیقه‌ای گذشت صدای جیغ و گریه‌اش بلند شد و سایه‌ی دختر جوانی از دور مشخص بود. دختر جعبه را برگرداند. با حالت تحکم گفت:«دیگه نذارید، بیاد جعبه رو برداره. امروز خیلی شکلات خورده مریض میشه». ما فقط سکوت کردیم. از خانم پرستار پرسیدم: مادرش بود؟ سرش را به علامت منفی به سمت بالا برد. فقط همین.
    این فرار‌های شکلاتی چند بار دیگر هم صورت‌گرفت و هربار ناموفق بود. دختر جوان عمه‌ی معراج بود. خودش برایمان تعریف کرد که مادر معراج طلاق گرفته و پدرش فراری است.
    پسربچه و برادرش مانده‌اند پیش عمه‌ها. محبت عمه‌هایش کم از مهر مادری نداشت، تنبیه و اخم‌شان هم.
    پسرک دوساله یاد گرفته بود برای خواسته‌هایش بجنگد، مقاومت کند. از پس غول کرونا که زیرِخمِ خانواده‌‌‌ی ده نفری‌شان را گرفته بود هم سربلند بیرون بیاید. معراج یعنی محل عروج و بالا رفتن. پسرک باید از این پس پا بر روی شانه‌ی مشکلات بگذارد و بالا برود، درست مثل اسمش.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1399-03-08] [ 11:54:00 ب.ظ ]





    1 2

      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.