بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • گلپونه
  • زفاک
  • ریحانه مقدم






  • آمار

  • امروز: 842
  • دیروز: 614
  • 7 روز قبل: 2894
  • 1 ماه قبل: 8635
  • کل بازدیدها: 366493





  • وبلاگ های من





    رتبه





      ما عيد نداریم.   ...

    ما امسال عید نداریم.
    دخترکم همین جمله را که از پدرش شنید اخم‌هایش را تا زیر چانه پایین کشید.
    روانه‌ی اتاقش شد در حالی که زیر لب غرولند می‌کرد.
    کار به اینجا هم ختم نشد، هر از گاهی بلند می‌گفت:"من حتما لباس عید میخوام".
    طفلکی حق هم دارد، اگر امسال هم لباس نو نگیرد دوسالی می‌شود که با همان قبلی‌ها کنار آمده.
    به خاطرات خودم که نگاه می‌کنم، رنگی از آن را در حال و هوای عیدانه‌ی دخترم نمی‌بینم. خاطرات من خودشان را در آغوشم جا گذاشتند.
    اما فکر نکنم دخترم بخواهد چنین اتفاقی برای او هم بیفتد.
    ما امسال عید نداریم، پدر بزرگت تازه چند روزیست مرحوم شده، دیگ اینکه هوای دیگران را داشته باش تا دلشان با دیدن لباسهای نو نسوزد.
    مادر جان بیا خیالت را راحت کنم. تا زمانی که اماممان نیاید عید نداریم و فقط فصل‌ها تغییر میکنند، زمستان می‌رود و بهار خواهد آمد.

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [دوشنبه 1399-12-18] [ 01:44:00 ق.ظ ]





      طعم نوجوانی   ...

    #به_قلم_خودم
    تکانه‌های دوران بلوغ دیوارهای خانه‌ی ما را لرزانده است.
    اتاق دخترک این روز‌ها غار تنهایی‌ اوست.
    هر از چند گاهی بیرون می‌آید، غلیان احساسات را تحویل‌مان می‌دهد و باز می‌گردد.
    فریاد‌ها، خشم و تشویش درونی به بیرون هم انتقال یافته.
    کفِ اتاقی که پر از وسیله است و جایی برای سوزن انداختن نیست.
    حمام نرفتن‌های چند روزه و موهایی گره در گره که رنگ شانه به خودش ندیده.
    به جای آن در تکاپوی ست لباس چنین و چنان است.
    تضادهای درونی من را به تماشا نشانده و پرتاب می‌کند به همین چندسال پیش که مامان را حرص می‌دادم و او داد می‌کشید:«بهاااار اتاقت، بهار لباسات و چندین چیز دیگر».
    لبخند گوشه‌ی لبم جا خوش کرده چون همان‌ها دوباره تکرار شده‌ اما این‌بار من مادر هستم. این چرخه همین‌طور ادامه دارد.
    دخترکم می‌خواهد اثبات کند، من یک نوجوانم مرا اینگونه بپذیرید.
    الان حس باغبانی را دارم که خارهای بوته‌ی گلش را تحمل می‌کند.
    منتظر است برای غنچه دادن و شکوفا شدنش.
    پ.ن:طعم نوجوانی مثل پرتقال ترش و خوشمزه‌ست.

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1398-11-16] [ 01:25:00 ب.ظ ]





      سال كه عوض شود.   ...

    سال که عوض شود
    باید بگویم پارسال بود که دیدمت
    باید بگویم سال پیش بود که باهم بودیم؛
    انگار نه انگار که فقط چند ماه گذشته است
    باید هی رجوع کنم به سال قبل
    اینکه تو را در سال قبل جا گذاشته ام
    اینکه امسال از تو، از خودم جا مانده ام

    سال که عوض شود
    در لحظه های دلتنگی
    باید مسیری طولانی را برگردم
    بیافتم در ازدحام خاطرات سال قبل
    و در پیچ نبودنت گم شوم

    سال که عوض شود
    در یک آن
    به اندازه یک سال دورتر شده ای
    به اندازه یکسال پیرتر شده ام

    #پریسا_زابلی_پور

    موضوعات: براي همه  لینک ثابت



    [شنبه 1396-12-05] [ 06:15:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.