سوره الإسراء
وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.
#به_قلم_خودم
خبر تلخ بود و جانکاه، که من نماینده کلاس آن را ابلاغ کردم. اخمهای در هم کشیده، استیکرهای عصبانیت و الفاظ تند در پس این پیام پشت سر هم ردیف شد. من فقط نظاره گر ابرازِ خشم دوستانم بودم؛
از آبان ماه باید سر کلاس حاضر شویم. پس از دوسال تعلیم مجازی برایشان سخت است، اما انسان بردهی عادتهاست. همانطوری که تنفس با ماسک، رنگ کلاس را ندیدن و سرِ گوشی درس گرفتن برایمان سخت بود، اما عادت کردیم. این بار هم عادت میکنیم، به هر رویدادی که رقم بخورد و خواهد خورد.
#به_قلم_خودم
اپیزود نمیدانم شماره چندم.
این روزهایم شده پر از عطر وانیل و گرد آردی که مینشیند، روی صورت و لباسهایم وقتی که الک را میتکانم.
تخممرغها هم به زیبایی سقوط میکنند کف کاسهی استیل.
زمانه هم مثل همزن دور میگیرد و میچرخد.
شکلات تلخ را مینشاند به کامت یا شیرینی شکر دلت را میزند.
ظرافت و ذوق را باید دوبله حساب کنی. برای کاری که عاشقش هستی، تاوان عشق سوختن و گرفتگی کمر را هم میطلبد.
کار را که تحویل میدهی، لبخند رضایت مشتری قوت میدهد به پاهای سخته و گرفتهات.
برق چشمان دخترکم که از این بزم شیرین برای خودش هم سهمی میبیند دلم را میبرد به نا کجا آباد.
روز نوشت یک قناد طلبه و یا یک طلبهی قناد.
پ.ن: سومین کیک تولدی که ساختم.
#به_قلم_خودم
رفته بودم خودم را دوباره از نو بسازم، با بلدوزر بیافتم به جان دیوارهای بلندی که دورخودم ساختهبودم، اما نشد کم آوردم. راستش بددلی مانع شد تا بیمارستان مقصد اینروزهای جهاد با کرونا شود، کمظرفیتی هم مضاعفتر.
تا الان کجای کار بودم، باید بیشتر نفسم را آرام کنم. هنوز شیهه میکشد و سواری میخواهد، مثل اسبی سرکش.
البته همین تخریب نیمهکاره هم بد نبود تا آجرها را از نو بچینم، نه آنطوری که دلم میخواهد آنطوری که خدا میخواهد با یک پنجرهی بزرگ به سمت نور که یک ردیف گلدان از مهر جلوی آن چیدهاند.
عبا بر سر کشیدی و زار زدی، چشمان ما هم تَرشد. برادر مرثیه نخواندی اما همین تصویر دلمان را در سینه لرزاند.
کوه غم افتاد روی شانههایت، کمرت خم شد و روی زمین نشستی. آمده بودی به رسم همدلی جوانهی امید بکاری توی دلهای فشرده از غم.
تیمارشان کردی جانهای بیرمق را.
برادر موج غمهایت به ساحل قلبهای ما هم رسید. همسرجوانت، طفل نادیدهات و جایخالیشان.
هر چه این روزها لب گزیدم تا گریه نکنم، بهانهای شدی برای هقهق.???
#محمد_مداح
#طلبه
#جهادگر
#قم
#کرونا
سوره الإسراء
وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.