بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • زفاک






  • آمار

  • امروز: 58
  • دیروز: 266
  • 7 روز قبل: 1376
  • 1 ماه قبل: 6548
  • کل بازدیدها: 363382





  • وبلاگ های من





    رتبه





      دستپخت مامانم   ...

    #به_قلم_خودم
    دست پخت مامانم حرف نداره.
    بیانی از سر تعصب و عشق فرزند به مادرش که او را از واقع بینی خارج می‌کند.
    باید دید این کلمات را بعد از پختن غذایی که مورد پسندش نیست هم از زبانش می‌شنوم؟! درست زمانی که بوی سوختگی تا هفت کوچه آنطرف‌تر هم رفته یا مثلا از بی‌مزگی به غذای مریض می‌ماند.
    این جاست که انگار دستپخت مامان پر از حرف ناگفته است و رنگ رخساره‌ی فرزند خبر می‌دهد از سر درون.
    درجه یک بودن برای همیشه امکان پذیر نیست مادر جان. قولی که خودم در این مواقع تحویلت می‌‌دهم را تکرار کن دخترم همیشه شعبان یکبار هم رمضان.

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [دوشنبه 1400-06-29] [ 09:25:00 ب.ظ ]





      غریق نجات   ...

    #به_قلم_خودم
    توی خانه‌ی اکثر ما پدرانی هستند که یک نفر بهشان گفته بوده که فلان و بهمان چیز را بخر نخریدند و حالا ضرر کردند.
    انگاری اگر یک خانه، یک ماشین، یک ویلا و حقوق ماهیانه‌ای مکفی به راه باشد و سلامت باشیم دیگر هیچ چیزی از خدا نمی‌خواهیم،
    اما ما در اوج خسارت و ضرر هستیم اگر اینگونه فکر کنیم.
    اصلا انسان همیشه در خسران است.
    چرا دلمان برای فرصت‌های از دست رفته و پیش‌رو شور نمی‌زند؟!
    شاید غرق هستیم در دنیا و مافیهایش.
    غریق نجات ما هر روز 100 مرتبه برایمان دعا می‌کند. درست از سالهای خیلی دور تا همین چند لحظه‌ پیش و همین آن؛

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [یکشنبه 1400-06-28] [ 09:38:00 ب.ظ ]





      کلاس درس   ...

    #به_قلم_خودم
    خبر تلخ بود و جانکاه، که من نماینده کلاس آن را ابلاغ کردم‌. اخم‌های در هم کشیده، استیکرهای عصبانیت و الفاظ تند در پس این پیام پشت سر هم ردیف شد. من فقط نظاره گر ابرازِ خشم دوستانم بودم‌‌؛
    از آبان ماه باید سر کلاس حاضر شویم. پس از دوسال تعلیم مجازی برایشان سخت است، اما انسان برده‌ی عادت‌هاست. همانطوری که تنفس با ماسک، رنگ کلاس را ندیدن و سرِ گوشی درس گرفتن برایمان سخت بود، اما عادت کردیم. این بار هم عادت می‌کنیم، به هر رویدادی که رقم بخورد و خواهد خورد.

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [دوشنبه 1400-06-22] [ 10:53:00 ب.ظ ]





      آشیانه‌ی دل   ...

    #به_قلم_خودم
    آشیانهٔ پرنده‌ها کلاس درس طبیعت به ماست.
    مادر تا زمانی که جوجه‌هایش سر از تخم در بیاورند، حامی آشیانه‌ است. بعد از بیرون آمدنشان زیر پر و بالشان را می‌گیرد تا از آب و گل در بیایند؛ راه پرواز را نشانشان می‌دهد و رهایشان می‌کند.
    پرنده، خودش تجربه می‌کند. به دل حادثه می‌زند؛ اوج می‌گیرد و فرود دارد.
    من هم این‌گونه آموخته‌ام که بگذار فرزندت خودش بیاموزد. تو راه را نشان بده؛ بگذار پرواز کند و از تجربه‌ها درس بیاموزد.
    بند وابستگی را از پایش باز کن، تا اوج گرفتنش را ببینی.
    از دور ایستادم و نظاره کردم.
    اما این میان موانعی هم پیدا می‌شود؛ مثل پدر مهربانی که دلش نمی‌آید دخترجانش از گل نازک‌تر بشنود. نمی‌گذارد تلخی حقیقت، به‌کام دردانه‌اش بنشیند و خیلی چیزهای دیگر.
    مادرانهٔ من مادرانه‌ای کافیست، عاشقانه دارد؛ نیش دارد به‌حد اعتدال.
    اندازهٔ هر چیز که کم یا زیاد شد، بدقواره می‌شود.
    قانونی نانوشته نیست که مادر، بار زندگی فرزندان را به‌دوش بکشد تا آخرین لحظات نفس کشیدنش. به‌قدر کفایت مادری کند کافیست؛
    به‌قدر کفایت!

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [جمعه 1400-06-19] [ 09:55:00 ق.ظ ]





      جورابهای رنگی   ...

    #به_قلم_خودم
    بعد از روضه‌ و جمع و جور کردن‌ها، یک سینی چای ریختم و آمدم نشستم جلوی میز.
    برای اینکه پاهایم نفس بکشد،جوراب‌هایم را درآوردم. توی هم جمع و گلوله‌شان کردم و کنار پایه مبل گذاشتم.
    با دوستانم چای را نوش جان کردیم. گوشه‌ی نگاه ملیح را که دنبال کردم رفت زیر پایه مبل.
    لابد پیش خودش گفته چه بی‌سلیقه، اما آنچه به زبان آورد این بود. جورابهای دخترت اینجا چه می‌کند؟
    لبخند به لب گفتم:《جورابهای خودمه.》
    چشمانش گرد شد. حق هم داشت جورابهای رنگی رنگی و جیغ از یک مامان که طلبه باشد بعید بود. این‌ها را قبلا از زبان دخترم هم شنیدم.
    درست زمانی که پست بسته را آورده بود و جورابها را از داخل بسته بیرون کشیدم. اخم‌های درهم کشیده‌ی دخترم را دیدم و نگاهی که داد می‌زد، خلاصه این ‌ها برای چه کسی است من یا خودت؟
    این نگاه‌ها برایم آشناست در پس هر خرید تازه‌ای دخترمان برای خودش سهم می‌طلبد. قدیمی‌ها چه خوب گفتند که دختر هووی مادرش است.
    آخر مگر یک مامان دل ندارد که رنگی رنگی بپوشد؟
    خرق عادت کردن کار مشکلی است، اما برای دلم گاهی از این دست کارها انجام می‌دهم. این جورابها هم هدیه‌ای بود از خودم به خودم برای ایجاد حال بهتر.

     

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [دوشنبه 1400-06-15] [ 10:12:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.