بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ





  • آمار

  • امروز: 122
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 4391
  • 1 ماه قبل: 9613
  • کل بازدیدها: 370884





  • وبلاگ های من





    رتبه





      ورطه‌ی رهایی   ...

    #به_قلم_خودم
    در خیلی از مسائل تا خودت دچار نشوی و آن طرف قضیه نایستی، درک درستی از ماجرا نخواهی داشت. طوری که حتی آن چند کلامی که در مواجهه با فرد مبتلا بیان می‌کنی شاید صرفاً از روی عادت و از شنیده‌ها باشد. اما وقتی آن مساله گریبان تو را هم بگیرد تازه می‌‌فهمی کجای معرکه‌ای و چقدر توان داری.
    آنجاست که باید با پای خودت، نه با پای دیگری، با کفش‌ خودت، نه کفش‌ دیگری راه بروی تا خودت را از ورطه بیرون بکشی. آن‌وقت، شکست خورده یا پیروز، دیگر فرقی نمی‌کند. این تویی که در لحظه تصمیم گرفته‌ای و انجامش داده‌ای فارغ از هر قضاوتی.
    انسان بنده‌ی تجربه است. ناگزیر، باید رفت، آموخت و بیرون جست از گرداب ناتوانی.

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [جمعه 1400-05-22] [ 12:38:00 ق.ظ ]





      قلب روکشی   ...

    #به_قلم_خودم
    همه جا بوی تازگی و نویی می‌داد‌. اسباب را مرتب چیده بودیم. فضای زیبایی ایجاد شده بود. نور خوبی هم از پنجره‌ها خانه را روشن کرده بود. خانه مثل قلبِ سارا روشن بود. هر کداممان از خستگی یک گوشه لم داده بودیم که مامان از در وارد شد، با یک بغل از روکش‌هایی که باید روی وسایل می‌کشیدیم.
    روکش مبل، وسایل برقی و چندین چیز دیگر.
    صدای سارا درآمد:"مامان اینا چیه دیگه؟ چرا باید روی وسایلم روکش بکشم؟!”
    مامان گفت: “جمع کن خودتو دختر، کلی پول پای این وسیله ها دادیم باید سالم و نو بمونه.”
    چهره‌ی ته تغاری خانه در هم شد. چند ثانیه‌ طول کشید تا به حال قبلش برگردد. دوباره شیطنت‌هایش شروع شد، اصلا اخلاقش همیشه همین بوده‌. اول درهم می‌شود، به فکر فرو می‌رود. پس از آن انگار که متحول شده؛ شروع می‌کند به شیطنت و با بلبل‌زبانی‌هایش سرت را می‌خورد.
    یکهو پرید بغل مامان و دستانش را بوسید. گفت:” مامان یه چیزی بگم ناراحت نمی شی مگه این وسیله ها برای این نیست که در خدمت ما باشه و کار ما رو راه بندازه؟! هست دیگه. چرا اینقدر خودمون رو به زحمت بندازیم برای نو و سالم نگهداشتن شون؟” به نظرم سارا راست می‌گفت. با شنیدن صحبت‌هایش چیزی به ذهنم رسید. کاش می‌شد، روی خصلت‌های بد قلب‌هامان روکش بکشیم که دست نخورده بمانند و هیچ وقت به سراغشان نرویم. عوضش خوبی‌ها را تا جان در بدن داریم به خدمت بگیریم.

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [یکشنبه 1400-05-17] [ 12:29:00 ق.ظ ]





      خانه‌ی ما   ...

    #به_قلم_خودم اعترافات یک اینستاگرامی فوق معمولی در توصیف فضای خانه‌. یک دست مبل که خیلی وقت است نیاز به تعمیر دارد. چند تخته فرش و چند پشتی بدون هیچ وسیله‌ی اضافی و آشپزخانه‌ای ساده تر از خانه. با وسایل محدود و مورد استفاده. تازگی ها هم خریدن اسباب زیادی و گران قیمت کلافه ام می‌کند. شلوغی دور و برم و مراقبت از آن گران قیمت که نشکند یا لب پر نشود حوصله سر بر است. تمام زندگی ما خلاصه شده در آشپزخانه و فرش جلوی تلویزیون و گاهی چند متر آنطرفترش. زندگی هم جریان دارد و می‌گذرد،حتی بدون آن چیزها. پس دغدغه مندی برای بیشتر از آن به چه کارم می‌آید! تمیز کردن و نظافتش را هم باید لحاظ کرد دیگر. نداشتن ظرفهای لاکچری و زندگی لاکچری‌تر از آن که پر از دغدغه باشد را به لقایش بخشیدم. آسایش و آرامش را در چیز دیگری جستجو کن برایت بهتر است. خانه‌ات را یک روز تحویل صاحبان بعدی خواهی داد و می‌روی بی آنکه بدانی چه زمانی ست.

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [یکشنبه 1400-04-20] [ 05:47:00 ب.ظ ]





      می‌نویسم.   ...

    می‌گوید:"از روزگار می‌نویسی و خود را پشت دیوار کلمات پنهان می‌کنی.”
    می‌گویم:” قدر پنهان کردن خودم تنها به اندازه‌ی دو کف دست است که روی صورت می‌گذارم تا گاهی چیزهایی را نبینم.می‌نویسم تا دلم آرام بگیرد.
    می‌نویسم، تا ذهنم را رام کنم. نوشتن، تنها حربه‌ی من است برای فرار از موقعیت‌های سخت به همراه صبر. نوشتن عشق است.”

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [دوشنبه 1400-03-10] [ 02:53:00 ب.ظ ]





      طلبه‌ی قناد   ...

    #به_قلم_خودم
    اپیزود نمیدانم شماره چندم.
    این روزهایم شده پر از عطر وانیل و گرد آردی که می‌نشیند، روی صورت و لباسهایم وقتی که الک را می‌تکانم.
    تخم‌مرغ‌ها هم به زیبایی سقوط می‌کنند کف کاسه‌ی استیل.
    زمانه هم مثل همزن دور می‌گیرد و می‌چرخد.
    شکلات تلخ را می‌نشاند به کامت یا شیرینی شکر دلت را می‌زند.
    ظرافت و ذوق را باید دوبله حساب کنی. برای کاری که عاشقش هستی، تاوان عشق سوختن و گرفتگی کمر را هم می‌طلبد.
    کار را که تحویل می‌دهی، لبخند رضایت مشتری قوت می‌دهد به پاهای سخته و گرفته‌ات.
    برق چشمان دخترکم که از این بزم شیرین برای خودش هم سهمی می‌بیند دلم را می‌برد به نا کجا آباد.
    روز نوشت یک قناد طلبه و یا یک طلبه‌‌ی قناد.
    پ.ن: سومین کیک تولدی که ساختم.

    موضوعات: براي خدا, براي همه, براي من  لینک ثابت



    [شنبه 1400-03-01] [ 12:02:00 ق.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.