بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • دهقان






  • آمار

  • امروز: 262
  • دیروز: 522
  • 7 روز قبل: 4976
  • 1 ماه قبل: 9134
  • کل بازدیدها: 370061





  • وبلاگ های من





    رتبه





      "نگاه مکعبی" چیه؟   ...

    نگاه مکعبی یا شش جهتی یک اصطلاحه؛ یعنی آدم هر عملی رو میخواد انجام بده، از چند جهت بهش نگاه کنه…

    ما آدما معمولا از همون یک جهتی که اول به ذهنمون میاد کاری رو انجام میدیم یا نمیدیم، ولی در نگاه مکعبی سعی میکنیم از چند زاویه ی دیگه هم به قضیه نگاه کنیم.

    مثلا دوست دارم فلان چیز رو به دوستم بگم،
    نگاه مکعبی میگه:
    اثراتش رو هم بررسی کن، اگه بگی، اثراتش و عواقبشش چیه؟
    شاد میکنه یا ناراحت؟
    یا مثلا رفتار یکی ناراحتم میکنه‌، تو ذهنم اول میگم:
    قطع رابطه یا برخورد باهاش.

    نگاه مکعبی میگه:
    عجله نکن، شاید فلان مشکل رو داشته که با تو بد برخورد کرده. شاید حواسش نبوده، شاید فشار کارش زیاده بهم ریخته…

    نگاه مکعبی نیاز به “مکث قبل از عمل” داره …
    سخته، ولی نهایتا کارهامون تو شبانه روز پخته تر میشه، احتمال اشتباه میاد پایین و موفق تر می شیم !!

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1398-02-19] [ 12:07:00 ب.ظ ]





      همان‌رُبا   ...

    طبق قانون فیزیک قراردادن یک آهن در میدان مغناطیسی، پس از مدت کوتاهی آنرا به “آهنرُبا” تبدیل میکند

    حال قراردادن یک ذهن در میدان مغناطیسی بدبختی،
    میشود بدبختی رُبا،
    و قرار دادن در میدان مغناطیسی خوشبختی میشود
    خوشبختی رُبا
    هرچه را که می بینید،
    هرآنچه را که می شنوید
    و هر حرفی که می زنید،
    همه دارای انرژی مغناطیسی هستند و ذهن شما را همانرُبا میکنند.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1398-02-18] [ 02:32:00 ب.ظ ]





      تو بر ما ببخش   ...

    امام خمینی (ره):

    خدایا! ما بندگان ضعیف هستیم، ما بندگانی هستیم که هیچ نداریم، ما هیچیم و هر چه هست تویی. ما اگر چنانچه خلاف می‌کنیم نادانیم، تو بر ما ببخش.

    تو ما را به این ماه مبارک رمضان وارد کن به طوری که با رضای تو واردبشویم در او. خدایا! تو مارا لیاقت بده که در این مهمانی که از ما کردی به طور شایسته وارد بشویم.

    خدایا! این ایران که از همه اطراف به او هجوم شده است، برای اسلام، این ایران را تو تقویت کن.

    صحیفه نور ،جلد 19، صفحه 16
    مورخ:1363/03/09

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [سه شنبه 1398-02-17] [ 11:19:00 ب.ظ ]





      تربچه نقلی لپ گلی   ...

    #بهار_نوشت
    #ماه_مبارک_رمضان
    بسته را باز می‌کنم و سبزی‌های کف سینی را دسته‌دسته پاک کرده و توی کاسه می‌ریزم. ریحان خوش عطر، تربچه نقلی که لپ‌هایش گل. انداخته، عطر تند نعنا و بوی نامطبوع پیازچه در فضای اتاق پیچیده. کمی بعد سبزی ‌ها توی آب غوطه ور خواهند شد. مثل سبزی‌های در آب ما هم غوطه‌ور در برکت و رحمت الهی می‌شویم.
    این‌ها با هم نوید سفره‌ای را می‌دهند، که نزدیک اذان مغرب روی زمین پهن خواهد شد. سبزی در کنار پنیر، زینتی برای سفره‌‌ی ساده افطار است و با سفره‌ های رنگینی که در طول سال چند صدبار باز و بسته می‌شود فرق دارد. سفره‌های رنگین چنین برکتی را ندارند. گاهی همین سادگی‌ها زیباست.
    ماه میهمانی خدا هنوز نیامده برکاتش را پیش‌پیش برایمان فرستاده است.
    درطول سال با دعا طلب برکت در رزق می‌کنیم، در حالی که خدا یکباره تمام برکاتش را در این ماه سرازیر می‌کند.
    کاهلی از ماست که ظرف وجودمان گنجایش اندکی دارد.
    مَثَل همان شعر:
    گر گدا کاهل بود
    تقصیر صاحبخانه چیست؟!

    موضوعات: براي من  لینک ثابت



    [دوشنبه 1398-02-16] [ 06:13:00 ب.ظ ]





      نفیسه برگردد.   ...

    #بهار_نوشت
    از در که آمد بدون مقدمه و احوالپرسی، گفتی:"از خانم… خبر داری؟؟:
    گفتم:"نه خیلی وقته بی‌خبرم. چی شده مگه؟!”

    چین‌های پیشانی‌ات را که از تعجب و ناراحتی ایجاد شده بود. من را هم متعجب کرد.
    راستش جلوی نانوایی آقای… را دیدم. گفت:"انگار چند وقتی‌ست از هم جدا شدند.”

    دوبرابر این غم و تعجب به چهره‌ام نشست.
    وااا یعنی‌که چی؟!
    گفتی:"طلاق توافقی گرفتند و بچه با پدرش مانده.”
    از نفیسه خیلی بعید بود. دختر حاج آقایی، که پدرش زبانزد شهرشان است. پسرش را بگذارد به امان خدا و برود پی کارش.
    فکر آبروی خانواده‌‌ی مذهبی‌اش را نکرده.
    بعد از چندین سال زندگی مگر می‌شود؟!.
    ذهنم هنوز معادلات را کنار هم می‌چیند. وقتی جوابش جور در نمی‌آید، از تخته‌ی ذهن پاکش می‌کند.
    ولی انگار حقیقت داشت.
    گفتی:"زنگی به او بزن، ببین راهی برای بازگشت هست؟”
    گفتم:"آخه من زنگ بزنم به نفیسه‌ای که بزرگتر ازمن است و پدرش همه‌را مشاوره می‌دهد ولی به خاطر بچه به روی چشم سعیمو می‌کنم.”
    تهاجم فرهنگی و تغییر عقاید و نفوذ آن حتی در خانواده‌های مذهبی، این حلال مغبوض خدا را امری عادی جلوه داده است. طلاق، رهایی از بند همسر به چه قیمتی؟!
    فراموشی آن همه مهرو عاطفه‌ای که خرج هم می‌کردید، اینقدر آسان شده.
    عاقبت ثمره‌ی معصوم زندگیتان چه می‌شود؟!
    بعد از چند ساعت هنوز گره‌ ذهنم باز نشده.
    حتما به او خواهم گفت:"نفیسه فرصت هست برگردد عزیزم".

    موضوعات: براي من  لینک ثابت



    [یکشنبه 1398-02-15] [ 02:49:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.