بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ






  • آمار

  • امروز: 169
  • دیروز: 657
  • 7 روز قبل: 1969
  • 1 ماه قبل: 8003
  • کل بازدیدها: 365085





  • وبلاگ های من





    رتبه





      بدون عنوان   ...

    دنیا، کرونا، فقر، غم، غصه، مرگ و فشار زندگی باعث شده کم بیاوریم.
    این‌ها که گفتم همه‌اش بغض شده و دارد راه گلو را می‌بندد.
    اشکِ برای تو مقدس است! همه‌ی این بغض‌ها را خرج می‌کنم برای غمِ مقدسِ تو تا اشک روی اشک سیل شود و بِبَرد غم هایم را‌‌ حسین جانم!
    می‌گویند:"رنج برای کشیدن است"، به جان می‌کشم‌. این دلِ تنگ دیگر چیزی نمی‌خواهد جز ظهور، که تنها دلخوشیِ ماست برای سامان یافتن اوضاع جهان، و تنها دلخوشی من برای سامان دلم.
    #به_قلم_خودم

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [دوشنبه 1400-05-18] [ 11:02:00 ب.ظ ]





      نردبان عمر   ...

    #به_قلم_خودم
    دستانم را قفل می‌کنم روی نردبان می‌خواهم یک گام دیگر بردارم. بروم یک پله بالاتر از جایی که الان هستم.
    تمام توانم را می‌گذارم تا کنده شوم از پله‌ی قبل و گامی نو بردارم.
    انگار هر سال که می‌گذرد، سخت تر می‌شود.
    سبکبالی و سبکباری کودکی را تبدیل کرده‌ام به کوهی که روی شانه‌هایم ایستاده باید دل بکنم از وابستگی‌هایم تا دوباره سبک شوم و آماده برای اوج گرفتن در پرواز.
    صبح سی و دو سالگی می‌تواند شروعی باشد برای این تصمیم.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1400-04-23] [ 09:03:00 ب.ظ ]





      کارهایم قبل از مردن   ...

    #کارهای_من_قبل_از_مرگ
    #به_قلم_خودم
    برای مسافرت که آماده می‌شوم ساعت حرکت را می‌دانم.
    اما این سفر هیچ چیزش قابل پیش‌بینی نیست.
    کارهای من قبل مرگ خیلی عجیب نیست، چون مرگ عجیب نیست. می‌روی و بعد از تو زندگی هنوز جریان دارد، فقط تو جا خالی کردی برای حضور دیگری.
    اینها را می‌نویسم چون همینقدر مرگ به من نزدیک است.
    خانه را مرتب می‌کنم، پرده‌ها را حتما خواهم شست. روی شیشه‌ی ادویه‌ها اسم‌شان را می‌نویسم. آشپزی را به دخترم یاد می‌دهم تا خودش و پدرش گرسنه نمانند.
    دفترچه‌ی نوشته‌هایم و لیست نذری‌هایی که دلم می‌خواهد بعد از من ادامه دهند را دم دست می‌گذارم.
    پارچه‌ی کفن برای من کوتاه است باید پارچه‌ای بلندتر بخرم تا کامل مرا بپوشاند.
    کیفیت زندگی را، عبادت را بالاتر می‌برم، همین.
    خوشحالم که دخترم را وابسته به خودم نکردم تا کمتر اذیت شود. شادم که هر از گاهی از جمیع اقوام و دوستان حلالیت می‌طلبم و امیدوارم حلالم کرده باشند.
    شما هم همین‌طور.

    موضوعات: براي خدا, براي همه, براي من  لینک ثابت



    [شنبه 1399-05-11] [ 09:26:00 ب.ظ ]





      سوییت هوم   ...

    #به_قلم_خودم
    خانه‌ی من صورتی نیست، مثل این سوییت هوم‌های مجازی، سرتاسرش را رنگ صورتی ملایم نپاشیدم. هر جای آن رنگی متفاوت دارد.
    خانه‌ی من طعم دارد، یک روز تلخ، شور، ترش و گاهی شیرین است.شیرینی‌اش دلم را نمی‌زند می‌ماند گوشه‌ی دهانمان مثل آب‌نباتی که آرام‌آرام آب می‌شود.
    اسباب و وسایلش هیچ‌کدام با هم هماهنگ نیست، چون همه را یک‌جا نخریدیم. هرکدام‌شان را به اقتضای پول توی جیب‌مان و قشنگی آن با هم گرفتیم تا فشاری به خانواده وارد نشود.
    لذت این خرید‌ها را با هیچ چیز عوض نمی‌کنم. بعد از 14سال زندگی هنوز خیلی چیزها هست که نداریمشان و به کارمان هم نیامده.
    ما روی زمین دور یک سفره می‌نشینیم و برای این که غذایی هست تا پهن کردن سفره ما رو دور هم جمع کند باید خدا را شکر کنیم. این سفره روزی رنگین و روزی بی‌رنگ است.
    روی زمین می‌خوابیم و استرس پرت شدن از تخت‌خواب را نداریم. شستن ظرف‌هایمان با خودمان است، نه ماشین ظرفشویی. خیلی چیزهایی که در حوصله‌ی متن نمی‌گنجد.
    می‌شود ساده‌تر زندگی کرد، خارج از این چارچوب‌ها. انسان پیچیده‌ شده در این تضادهاست، داشته‌ها و نداشته‌ها.

    موضوعات: براي من  لینک ثابت



    [دوشنبه 1398-11-28] [ 07:45:00 ب.ظ ]





      شمالِ شمال   ...

    تلاش مردمان شمالی، زن و مردشان همیشه آدم را به وجد می‌آورد.
    رنگ و نور با عطر و بوی خوراکی‌ها آمیخته می‌شود و جلوه‌ای تماشایی به این کسب وکار می‌بخشد.هر بار که به خانه‌ی خواهر همسر می‌رویم، اولویتم بازدید از این بازار‌های محلی است.
    نور، در این بازار سر پوشیده به دنبال روزنه‌ای می‌گردد تا بتابد. خودش را پهن کرده و کشانده بالای سر پیرزنی تا بگوید:«بانو روشن بمان، تا تاریکی و تلخی‌ها را نبینی. دستانت که از زیاد ماندن در آب یخ کرد و درد گرفت بیاور جلوتر تا گرمش کنم.»
    رنگ ترشی‌ها که گویای هنر دست زنانِ باسلیقه است. عطر و بوی تندِ ماهی و فریادِ مردی که قیمت‌ها را فریاد می‌زند.
    پرده‌ای از زندگی را به نمایش می‌گذارد.همین‌قدر واقعی، همین‌قدر زیبا.

    موضوعات: براي من  لینک ثابت



    [سه شنبه 1398-07-02] [ 10:13:00 ب.ظ ]





    1 3

      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.