بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • شهاب نوكنده
  • نورفشان






  • آمار

  • امروز: 75
  • دیروز: 2317
  • 7 روز قبل: 4766
  • 1 ماه قبل: 11696
  • کل بازدیدها: 448111





  • وبلاگ های من





    رتبه





      آشیانه‌ی دل   ...

    #به_قلم_خودم
    آشیانهٔ پرنده‌ها کلاس درس طبیعت به ماست.
    مادر تا زمانی که جوجه‌هایش سر از تخم در بیاورند، حامی آشیانه‌ است. بعد از بیرون آمدنشان زیر پر و بالشان را می‌گیرد تا از آب و گل در بیایند؛ راه پرواز را نشانشان می‌دهد و رهایشان می‌کند.
    پرنده، خودش تجربه می‌کند. به دل حادثه می‌زند؛ اوج می‌گیرد و فرود دارد.
    من هم این‌گونه آموخته‌ام که بگذار فرزندت خودش بیاموزد. تو راه را نشان بده؛ بگذار پرواز کند و از تجربه‌ها درس بیاموزد.
    بند وابستگی را از پایش باز کن، تا اوج گرفتنش را ببینی.
    از دور ایستادم و نظاره کردم.
    اما این میان موانعی هم پیدا می‌شود؛ مثل پدر مهربانی که دلش نمی‌آید دخترجانش از گل نازک‌تر بشنود. نمی‌گذارد تلخی حقیقت، به‌کام دردانه‌اش بنشیند و خیلی چیزهای دیگر.
    مادرانهٔ من مادرانه‌ای کافیست، عاشقانه دارد؛ نیش دارد به‌حد اعتدال.
    اندازهٔ هر چیز که کم یا زیاد شد، بدقواره می‌شود.
    قانونی نانوشته نیست که مادر، بار زندگی فرزندان را به‌دوش بکشد تا آخرین لحظات نفس کشیدنش. به‌قدر کفایت مادری کند کافیست؛
    به‌قدر کفایت!

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [جمعه 1400-06-19] [ 09:55:00 ق.ظ ]





      جورابهای رنگی   ...

    #به_قلم_خودم
    بعد از روضه‌ و جمع و جور کردن‌ها، یک سینی چای ریختم و آمدم نشستم جلوی میز.
    برای اینکه پاهایم نفس بکشد،جوراب‌هایم را درآوردم. توی هم جمع و گلوله‌شان کردم و کنار پایه مبل گذاشتم.
    با دوستانم چای را نوش جان کردیم. گوشه‌ی نگاه ملیح را که دنبال کردم رفت زیر پایه مبل.
    لابد پیش خودش گفته چه بی‌سلیقه، اما آنچه به زبان آورد این بود. جورابهای دخترت اینجا چه می‌کند؟
    لبخند به لب گفتم:《جورابهای خودمه.》
    چشمانش گرد شد. حق هم داشت جورابهای رنگی رنگی و جیغ از یک مامان که طلبه باشد بعید بود. این‌ها را قبلا از زبان دخترم هم شنیدم.
    درست زمانی که پست بسته را آورده بود و جورابها را از داخل بسته بیرون کشیدم. اخم‌های درهم کشیده‌ی دخترم را دیدم و نگاهی که داد می‌زد، خلاصه این ‌ها برای چه کسی است من یا خودت؟
    این نگاه‌ها برایم آشناست در پس هر خرید تازه‌ای دخترمان برای خودش سهم می‌طلبد. قدیمی‌ها چه خوب گفتند که دختر هووی مادرش است.
    آخر مگر یک مامان دل ندارد که رنگی رنگی بپوشد؟
    خرق عادت کردن کار مشکلی است، اما برای دلم گاهی از این دست کارها انجام می‌دهم. این جورابها هم هدیه‌ای بود از خودم به خودم برای ایجاد حال بهتر.

     

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [دوشنبه 1400-06-15] [ 10:12:00 ب.ظ ]





      یک واکسن خورده   ...

    #به_قلم_خودم
    صدای تلفن زیر قطراتِ آب دوش، هول انداخت به جانم. تماسی که ریز جزییاتش را متوجه نشدم؛ فقط شنیدم دخترم گفت: «باشه بهشون میگم ممنون خداحافظ.»
    کوبش در پس از اتمام صحبت شروع شد.
    «مامان بدو باید بری واکسن بزنی.»
    مثل صاعقه بیرون جهیدم. تند لباسهایم را پوشیدم و آمادهٔ رفتن شدم.
    صفی نسبتاً طولانی جلوی محل تزریق واکسن تشکیل شده بود. توی آفتاب نیم‌ساعتی این پا و آن پا کردیم تا بالاخره نوبتمان شد.
    اسمم را که صدا کردند برق سوزن سرنگ چشمانم را گرفت. گفتم: «برکت میخواهم!»
    مرغشان یک پا داشت: «فقط چینی!»
    زیر لب ذکرگویان رفتم روی صندلی نشستم. ذکرها بلندتر شد؛ ناخودآگاه گفتم: «یا پیغمبر!»
    خانم مسئول گفت: «با کدامشان کار داری؟» گفتم: «پیغمبر خودمون.»
    «آستینت رو بکش بالاتر، وقت پیغمبرها رو نگیر!»
    الکل زد و فرو کرد آن سوزن لعنتی را.
    واکسیناسیون تمام شد و الان من یک واکسن‌زده هستم. بیشتر از دو هفته گذشته و فعلاً هنوز زنده‌ام.

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1400-06-04] [ 08:49:00 ب.ظ ]





      ماندگاری   ...

    #به_قلم_خودم
    همه‌ی ما را پس از مرگ یاد می‌کنند، که فلانی رفت.
    حالا بنده‌ی خدا مهدی پیشوایی رفت.
    کتاب را که باز می‌کنی، سراسر تواضع و خرسندی از توفیق نگاشتن درباره ائمه علیهم السلام را می‌یابی.به راستی هم توفیق کمی نیست، اینکه اجازه دهند تا خدمتی برایشان انجام دهی.
    متن کتاب سیره‌ی پیشوایان را خواندیم، امتحان دادیم و نمره آوردیم.
    پرسش باید این باشد که در امتحان عمل به سیره‌شان نمره‌ی هر کدام از ما چند است؟
    حالا این نویسنده در ایام عزای سومین پیشوا به دیدار حق شتافته‌است.
    یقینا برای هر کلمه‌ای که نگاشته و به یادگار گذاشته برایش نور می‌فرستند.
    از ما چه چیزی به یادگار می‌ماند؟!

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [شنبه 1400-05-23] [ 07:58:00 ب.ظ ]





      ورطه‌ی رهایی   ...

    #به_قلم_خودم
    در خیلی از مسائل تا خودت دچار نشوی و آن طرف قضیه نایستی، درک درستی از ماجرا نخواهی داشت. طوری که حتی آن چند کلامی که در مواجهه با فرد مبتلا بیان می‌کنی شاید صرفاً از روی عادت و از شنیده‌ها باشد. اما وقتی آن مساله گریبان تو را هم بگیرد تازه می‌‌فهمی کجای معرکه‌ای و چقدر توان داری.
    آنجاست که باید با پای خودت، نه با پای دیگری، با کفش‌ خودت، نه کفش‌ دیگری راه بروی تا خودت را از ورطه بیرون بکشی. آن‌وقت، شکست خورده یا پیروز، دیگر فرقی نمی‌کند. این تویی که در لحظه تصمیم گرفته‌ای و انجامش داده‌ای فارغ از هر قضاوتی.
    انسان بنده‌ی تجربه است. ناگزیر، باید رفت، آموخت و بیرون جست از گرداب ناتوانی.

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [جمعه 1400-05-22] [ 12:38:00 ق.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.
     
     
    مداحی های محرم