بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • دهقان
  • ط.جمالی
  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ
  • فطرس
  • نرجس دولت آباد
  • avije danesh
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)
  • زهرا بانوی ایرانی






  • آمار

  • امروز: 710
  • دیروز: 939
  • 7 روز قبل: 3738
  • 1 ماه قبل: 8710
  • کل بازدیدها: 367432





  • وبلاگ های من





    رتبه





      سنگ آرامش   ...

    #به_قلم_خودم
    کوه یخ را دیده‌ای؟! حجمی‌ست بسیار بزرگتر از آنچه نشان می‌دهد.
    غم این روزهایم چیزی شبیه همان کوه یخ است در دریای قلبم که من اندکی از آن را به نمایش می‌گذارم.
    شاد نشان دادن خودم به دیگران کار سختی است. باید این روزهای غم بگذرد تا آرام شوم.
    این روزها به نشانه‌ها دقت می‌کنم، حتی کوچکترین‌هاشان.
    تازگی‌ها نگین کوچکی به دستم رسیده نشان می‌دهد که هنوز حواس‌شان به من هست. امید در دلم روشن می‌شود. این تکه سنگ برایم حرف‌ها دارد. چقدر زائر دیده، چه حاجت‌هایی را که نشنیده و حالا که به دستِ منِ زیارت‌نرفته رسیده؛ آمده تا دلم را آرام کند. با همه‌ی کوچکی‌اش، برای من بزرگترین دلخوشی‌ست. خصوصا
    این‌ روزهایی که محرم متفاوتی را در کنج خانه تجربه می‌کنم.

    موضوعات: براي خدا, براي من  لینک ثابت



    [یکشنبه 1400-05-24] [ 02:10:00 ب.ظ ]





      نگین‌های ریخته   ...

    انگشتر نقره‌ای که تحفه‌ی همسر از نجف بود را بردم چند شماره تنگش کردند، البته با ریزاندن(اصطلاحی که دخترکم بعد از دیدنش گفت) تعدادی از نگین‌هایش از نما افتاد. به قول آقای تعمیر کننده همین که از آنجا آمده ارزشمند است.
    از همان روز تا الان داستان‌هایی با هم داریم. روز اول خیلی آرام و نجیب سر جایش نشسته بود. روز دیگر با لق‌لق و چرخشش دور انگشتم فکر کردم که با هم قهر کردند. همراه با تجربه‌ی دو احساس هم زمان تردید و شادمانی از اینکه بالاخره رژیم‌ جواب داد و لاغر شده‌ام.
    بعضی روزها که دلش تنگ است، خودش را جمع می‌کند. با فشار زیاد انگشت را در آغوش می‌گیرد و خط قرمزی می‌اندازد روی انگشتم. حتی امکان بیرون آوردنش وجود ندارد.

    کدامشان مقصرهستند انگشت یا انگشتر؟! در حالی که انگشت همان انگشت و انگشتر هم همان است. شاید اشیا هم مثل ما احساس دارند؟

    موضوعات: براي من  لینک ثابت



    [سه شنبه 1398-09-19] [ 12:09:00 ق.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.