انگشتر نقره‌ای که تحفه‌ی همسر از نجف بود را بردم چند شماره تنگش کردند، البته با ریزاندن(اصطلاحی که دخترکم بعد از دیدنش گفت) تعدادی از نگین‌هایش از نما افتاد. به قول آقای تعمیر کننده همین که از آنجا آمده ارزشمند است.
از همان روز تا الان داستان‌هایی با هم داریم. روز اول خیلی آرام و نجیب سر جایش نشسته بود. روز دیگر با لق‌لق و چرخشش دور انگشتم فکر کردم که با هم قهر کردند. همراه با تجربه‌ی دو احساس هم زمان تردید و شادمانی از اینکه بالاخره رژیم‌ جواب داد و لاغر شده‌ام.
بعضی روزها که دلش تنگ است، خودش را جمع می‌کند. با فشار زیاد انگشت را در آغوش می‌گیرد و خط قرمزی می‌اندازد روی انگشتم. حتی امکان بیرون آوردنش وجود ندارد.

کدامشان مقصرهستند انگشت یا انگشتر؟! در حالی که انگشت همان انگشت و انگشتر هم همان است. شاید اشیا هم مثل ما احساس دارند؟

موضوعات: براي من  لینک ثابت



[سه شنبه 1398-09-19] [ 12:09:00 ق.ظ ]