بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین







آمار

  • امروز: 752
  • دیروز: 614
  • 7 روز قبل: 2894
  • 1 ماه قبل: 8635
  • کل بازدیدها: 366493





  • وبلاگ های من





    رتبه





      فاطمه‌ای که تو یادمان دادی   ...

    چقدر فرق است میان فاطمه‌ای که تو یادمان می‌دهی و فاطمه‌ای که یادمان داده‌اند. با فاطمه‌ای که ما یاد گرفته‌ایم تنها می‌شود روضه‌های آتشین خواند و سوخت با فاطمه‌ای که تو یادمان می‌دهی می‌شود خورشید شد و عالمی را گرم کرد. عمر فاطمۀ ما هفتاد و پنج روز و اگر زیاد باشد نود و پنج روز است اما فاطمۀ تو پیش از این که عالمی آفریده شود آفریده شد و هنوز هم زنده است و نور می‌افشاند به عالمی که تاریکی هوس بر آن حکومت دارد. ما با فاطمه‌ای که داریم چند روزی در سال همنشین می‌شویم آن هم برای اشک ریختن و بر سینه زدن اما فاطمۀ تو لحظه‌ای از زندگی جدا نمی‌شود تو تمام ایام سالت را با فاطمه‌ای که داری فاطمیه کرده‌ای. برای فاطمۀ تو تنها نباید روضه گوش داد شنیدن روضه بهانۀ باز شدن گوش‌ها برای شنیدن مرام فاطمه است. اشک ریختن برای فاطمۀ تو راه را باز می‌کند برایِ مثل نقل و نبات جان ریختن روی سرش فاطمۀ ما و تو هر دو میان دیوار و در مانده‌اند اما فاطمۀ تو پشت در خانه‌ات نمانده و فاطمۀ ما سال‌هاست که پشت در مانده و به خانۀ ما راهی ندارد. تو هم برای فاطمۀ میان در و دیوار مانده اشک می‌ریزی و هم برای فاطمه‌ای که سال‌هاست پشت در مانده و به خانه‌مان راهش نمی‌دهیم. #بهانه_بودن #فاطمیه #محسن_عباسی_ولدی

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1396-11-11] [ 02:26:00 ب.ظ ]





      آينه اي پراز ترك   ...

    بانو سه ماه منتظر این دقیقه‌ام
    مشغول کارِ خانه شدی! خوش سلیقه‌ام

    زهرا مرا چه قدر بدهکار می‌کنی
    داری برای دل خوشی ام کار می‌کنی؟

    دراین سه ماه، آب شدم، امتحان شدم
    با هر صدای سرفه‌ی تو نصفه جان شدم

    با دیدنت، نگاه مرا سیل غم گرفت
    با اولین تبسم تو، گریه‌ام گرفت

    این بوی نان داغ به من جانِ تازه داد
    حتی به پلک‌های حسن، جان تازه داد

    زحمت نکش! هنوز سرت درد می‌کند
    باید کمک کنم، کمرت درد می‌کند

    آیینه‌ی پراز ترکم، احتیاط کن
    فکری به حال و روز بدِ کائنات کن

    موضوعات: براي همه  لینک ثابت



    [سه شنبه 1396-11-10] [ 09:24:00 ب.ظ ]





      محتاج تازيانه ام...   ...

    #علما_و_بزرگان
    #علامه_جعفری
    اين مرکب بدن تازيانه مي‌خواهد
    روزي، مدير مدرسه اعتماد تبريز، براي بازرسي به كلاس رفت و به بچه‌ها گفت: دفترهاي مشقتان را روي ميز بگذاريد. آقاي مدير وقتي دفتر مشق محمدتقي را ديد، با ناراحتي پرسيد: جعفري! اين چه خطي است كه تو داري؟ محمدتقي با خونسردي پاسخ داد: من ايرادي در خطم نمي‌بينم، خيلي خوب است
    آقاي اقتصادخواه با تعجب گفت: پس خودت مي‌نويسي و خودت هم آن‌را تأييد مي‌كني؟ بيا بيرون ببينم، سپس با تركه درخت آلبالو بر كف دست محمدتقي زد و گفت: اين خط از نظر من خيلي هم بد است. بايد از همين امروز ياد بگيري كه خوش‌خط‌تر بنويسي؛ فهميدي؟محمدتقي، اندكي رنجيد؛ ولي تصميم گرفت خواناتر و بهتر بنويسد.

    ? ده‌هاسال‌بعد(دردهه50-1340) روزي دانشگاه مشهد، علامه محمدتقي جعفري را دعوت كرد تا در آن‌جا سخنراني كند. جمعيت بسياري جمع شده و همه صندلي‌ها پر شده و عده فراواني نيز ايستاده بودند. محمدتقي كه ديگر «علامه جعفري» ناميده مي‌شد و اسلام‌شناس و صاحب‌نظري مشهور شده بود، پشت ميكروفون قرار گرفت. در بين نگاه‌هاي مشتاق، چشمش به يك پير دانا خيره شد.

    ? بعد از اتمام سخنراني، آن پير كهن‌سال كه كسي جز آقاي جواد اقتصادخواه، مدير مدرسه اعتماد تبريز نبود، در حلقه كساني درآمد كه بعد از سخنراني به دور علامه جمع شده بودند. علامه جعفري بعد از سلام و احترام، پرسيد: يادتان هست با تركه آلبالو مرا زديد؟ آقاي اقتصادخواه سر به زير انداخت، اما علامه جعفري رضوان‌الله‌تعالي‌عليه با احترام و مهرباني گفت: كاش خيلي از آن چوب‌ها به من مي‌زديد
    اين مركب بدن، تازيانه مي‌خواهد تا روح را حركت بدهد و جلو ببرد. سپس به گرمي دست استاد پيرشان را گرفتند و فشردند.

    موضوعات: براي همه  لینک ثابت



     [ 08:12:00 ب.ظ ]





      ورود تهاجمي   ...

    ✅ #پاسخ صریح رهبری درباره ورود در شبکه های اجتماعی متعلق به #دشمن

    ?فضای مجازی حقیقتا قتلگاه جوانان و نوجوانان ما شده است.الآن یک منطقه عظیمی از این فضا در اختیار دشمن است و هر کار می خواهد می کند و انواع ضربه ها را به ما می زند شما هم البته کار کردید و خوب کار شده لکن کافی نیست.❌
    ?ابتکار نیاز است
    باید کاری کنید که دشمن را از فضای مجازی برانید. #هدف را این بگذارید که دشمن را بتارانید و پس بزنید. بخشی از آن بر می گردد به کار قانونی..
    در اینجا هم احتیاج است به? #تشکیل هیات های اندیشه ورز قوی و موثر که بیایند راهکار بدهند.
    و داریم در جوانان کسانی که مثل شما
    ?فعال هستند
    ?و مطلعند.
    ?متعدد هم هستند.
    ?افرادی هستند جوان
    ?علاقه مند
    ?مسلط بر فضای مجازی
    ?و معتقد
    داریم از این دست آدم ها که
    من تعدادیشان را خودم دیده ام.
    ?باید یک #شبکه پیام رسان وسیع با ظرفیت ۲۰میلیونی ایجاد کنید با تمام جذابیت هایی که شبکه های آن طرفی دارند. باید کاری کنید که مردم دیگر نیازی به #تلگرام نداشته باشند.همت را بر #این بگذارید.
    ?از من سوال می شود که به شبکه های اجتماعی و مجازی کنونی که متعلق به دشمن است وارد بشویم یا نه❓
    ✅ به نظر ما #ورود_هوشمندانه_خوب_است
    ?ولی افرادی بروند
    ?و کار دسته جمعی کنند
    ?و بنیه داشته باشند که خودشان غرق نشوند و مثال آن غلام و آب جو نشود.
    غلامی که آب جوی آرد
    آب جوی آمد و غلام ببرد
    ورود تهاجمی لازم است و گرفتن میدان از دست دشمن.
    #اثرگذار_باشید_نه_اثر_پذیر.❗️۹۵/۸/۱۹
    #پایه_باشیم_نه_پیرو

    موضوعات: براي همه  لینک ثابت



     [ 07:46:00 ب.ظ ]





      تأثیر تقوای مادر بر فرزند   ...

    شیخ مفید رحمه‌الله علیه در خواب دید:

    ?حضرت فاطمه زهرا سلام علیها سلام در حالی که دست حسن ـ علیه السّلام ـ و حسین ـ علیه السّلام ـ را دست داشت آمد و رو به او فرمود:
    «یا شیخ، به این دو کودک، فقه را تعلیم بده.»

    ?شیخ مفید از خواب بیدار شد. تعجب کرد از این که فاطمه زهرا علیها سلام به همراه حسنین بیاید و بگوید به آنها تعلیم بده. روزی شیخ در جلسه درس نشسته بود. ناگهان زنی را دید که دست دو پسرش را در دست داشت و در برابرش ایستاده بود. زن به شیخ مفید گفت: «یا شیخ به این دو کودک(سید رضی و سید مرتضی )، فقه را تعلیم بده.»

    ? شیخ مفید که تعبیر خوابش را دریافته بود، آن دو کودک را به بهترین وجه پرورش داد تا جایی که سید رضی و سید مرتضی از مفاخر تشیع گردیدند.

    ?روزی شیخ مفید مقداری سهم امام به این دو کودک داد که به مادرشان بدهند. مادر آنها پول را قبول نکرد و گفت: «سلام مرا به شیخ مفید برسانید و بگویید پدرمان مغازه‌ای به ارث گذاشته است. مادرمان، مال الاجاره این مغازه را می‌گیرد و خرج مى‌کند ، لذا احتیاج زیادی نداریم و با قناعت زندگی می کنیم.»

    ? تربیت فرزند در اسلام، ص90

    موضوعات: براي همه  لینک ثابت



     [ 07:20:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.