معمولا برای رفتن به خانهی پدری حتما قبلش تماس میگیرم اطلاع میدهم که قرار است به آنجا برویم، اوضاع را جویا میشوم و اگر شرایط مناسب بود میروم.
حس میکنم نیاز است تا آمادگی حضورم را داشته باشند. طی تماسهای یک روز درمیان جویای احوالشان میشوم.
سروکله زدن خواهر و برادرانم که هنوز توی خانه هستند کلی کلافهشان میکند، گاهی اوقات تنهایی برایشان لازم است.
دلم نمیخواهد باری روی دوششان باشم، اما همسرم مخالف این نظر است و میگوید:‹‹تو خیلی سخت میگیری. خانهی پدر و مادر که این حرفها را ندارد.››
نمیدانم شاید هم من سختگیرم برعکس او که هر روز به پدرش سرمیزند.
هرگز نتوانستم کسانی که هر روز و هر ساعت توی خانهی پدری هستند را درک کنم.
شما چه طور هستید مثل من یا مثل خودتان؟
[جمعه 1398-05-25] [ 09:59:00 ب.ظ ]