بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • زفاک
  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ






  • آمار

  • امروز: 238
  • دیروز: 522
  • 7 روز قبل: 4976
  • 1 ماه قبل: 9134
  • کل بازدیدها: 370061





  • وبلاگ های من





    رتبه





      بوقت مادری   ...

    #بهار_نوشت
    #یادداشت_روز
    رشته مامایی در ایران به شکل آموزش عالی به 80سال قبل برمی‌گردد.اولین آموزشگاه مامایی به نام مدرسه قابلگی با10 نفر شاگرد در سال 1298 در بیمارستان بانوان شهر تهران تاسیس شد.
    عدم حضور ماما‌ها در شهرهای دیگر زنان را وامدار ماما‌های سنتی کرده بود.خاطرات تلخ بر ذهن مانده از زایمانهایشان در خانه و غم ازبین رفتن نوزادانشان به خاطر عدم بهداشت کافی را هنوز در دل دارند.
    مادربزرگ می‌گفت، سر نه زایمانش از دکتر و بیمارستان خبری نبوده و همین که دردش می‌گرفته، دست به دامن خدجه ماما(خدیجه ماما)، زنی با دستهایی ضمخت می‌شده که هیچ مراعاتش را نمی‌کرده و بچه را که می‌گرفته، با همان دست‌ها چنگ می‌انداخته در دهان بچه تا راه گلو را باز کند.
    اما امروزه میزان تاثیر محیط بیمارستان‌های مجهز، دکتر، پرستار و مامای حاضر در روحیه‌ی فرد باردار قابل توجه است. اگر محیط و افراد پر انرژی باشند، فرد درد را فراموش می‌کند و یا لااقل کمتر حسش خواهد کرد. زنان باردار با یاری ماماها به بستری که باید فرزند را در آن پرورش دهند بیشتر توجه می‌کنند.با توجه به خوراک، سلامت وچندین عامل دیگر.
    مادر، با مهر مادری به فرزند نور می‌تاباند، تا در بستری مناسب رشد کند و بالنده شود. ماما هم کمک می‌کند، تا زن در زمان زایمان عطشی صد چندان برای دیدن میوه‌ی دلش داشته باشد و از بزرگترین اتفاق زندگی خاطره‌ای خوب برایش باقی بماند.
    کمک‌ و دلسوزی ماما با روحیه‌ای لطیف و درک مسائل این مهم را ممکن خواهد کرد. زنان در هشت دوره‌ی زندگی خود از جمله: قبل از بلوغ، بلوغ و پس از آن تا زمان یائسگی می‌توانند به ماما مراجعه کنند و از او مشاوره بگیرند.
    15اردیبهشت، بزرگ‌داشتی برای قشر ماما برگزار می‌شود، تا از زحمات و تلاش‌هایشان قدردانی کنند.

    موضوعات: براي من  لینک ثابت



    [شنبه 1398-02-14] [ 07:55:00 ب.ظ ]





      کلوا و مسئولیت‌ها   ...

    قرآن در چند جا می فرماید :
    کُلوا یعنی بخورید، اما هر جا فرموده کلوا
    به دنبالش یک مسئو لیتی به عهده ما گذاشته :

    جایی میفرماید : کلوا…در ادامه میفرماید : واشکروا
    خوردی شکر کن
    جایی میفرماید : کلوا… در ادامه میفرماید : اطعموا
    خودت خوردی به دیگران هم ببخش
    جایی میفرماید : کلوا…در ادامه میفرماید : انفقوا
    بخور و انفاق کن
    جایی میفرماید : کلوا… درادامه میفرماید : واعملوا صالحا
    خوردی نیرو گرفتی، کار نیکی انجام بده

    جایی میفرماید : کلوا… در ادامه میفرماید : ولا تسرفوا
    خوردی اسراف نکن
    جایی میفرماید : کلوا… در ادامه میفرماید : لاتطغوا
    خوردی بد مستی نکن
    پس شمایی که به این چیزا اعتقاد داری!توجه کنید فقط بخور بخور نیست بلکه با هر خوردنی مسئولیتی هست

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [سه شنبه 1398-02-10] [ 10:10:00 ب.ظ ]





      این آدم شکستنی‌ست...   ...

    کاش روی پیشونی آدمایی که دارن زیر بار غصه‌هاشون له می‌شن یه چیزی نوشته بود تا بقیه کمی مراعاتشون رو می‌کردن.
    مثلا نوشته بود: این آقا دارد از صدمین جایی که فرم پر کرده و استخدام نشده برمیگردد،
    این خانم سالهاست بغل نشده،
    این آقا را دارند می‌گذارند خانه‌ی سالمندان،
    این خانم مادرش مریضی صعب‌العلاج دارد،
    این آقا قول داده تابستان برای پسرش دوچرخه بخرد ولی پول ندارد،
    این خانم تا حالا کسی عاشقش نشده،
    این آقا خیلی حالش بد است و
    اگر یقه‌اش را بگیرید
    امشب خودش را می‌کشد…
    این آدم شکستنی‌ست…

    #حمید_باقرلو

    موضوعات: براي همه  لینک ثابت



    [دوشنبه 1398-02-09] [ 09:45:00 ب.ظ ]





      یکشنبه های پر حاشیه   ...

    یکشنبه‌ها را دوست دارم.
    ساعت اول کلاس کلام جدید داریم با طعم شکلات و استادی منعطف و مهربان که با شوخی‌و شیطنت ما گل‌از گلش می‌شکفد.
    کلاس پر از آوای خنده می‌شود.
    بین ساعت نفسی تازه می‌کنیم برای بحث‌های شیرین، جذاب و گاهی هم پرحاشیه‌ی زنانه در کتاب زن در اسلام.
    استادی که نگاهم به او جدای استاد و شاگردی مثل خواهر بزرگتری دلسوز است که با او راحتیم.
    کاش هرروز هفته یکشنبه‌ بود.
    پ.ن: امروز صدای خنده، بوی لاک، شوخی همراه با تست لاک آینه‌ای
    تلفیقی از تضادها را در کنار گرد هم آورده بود.
    ما فقط درس نمی‌خونیم در کنار هم زندگی می‌کنیم. حالا چرا لاک چون یکیمون قرار بود بره عروسی ? ?
    #بهار_نوشت

    موضوعات: براي من  لینک ثابت



    [یکشنبه 1398-02-08] [ 04:10:00 ب.ظ ]





      چند خطی دُرُست و نه لزوماً دُرُشت   ...

    چند خطی دُرُست و نه لزوماً دُرُشت

    ? غروب پنج شنبه پنجم اردیبهشت ماه 98، یافت آباد، خیابان شهید بابایی، ایستگاه صلواتی شهید مجید قربانخانی

    به ایستگاه صلواتی که نزدیک می شدم داشتم در مورد القاب شهید در کتابی که در موردش بود فکر می کردم؛
    “مجید بربری”
    “حُرِّ شهدای مدافع حرم”

    چند نفری مشغول پذیرایی بودند، خلوت تر که شد کمی جلوتر رفتم و گفتم می خواهم با دوستان صمیمی شهید قربانخانی صحبتی داشته باشم. یکی از آنها که سابقه‌ی دوستی هشت ساله را با شهید داشت، گفت: “قبل از اینکه در مورد شهید چیزی بگم این را بگم که کاش در مورد شهید “درست” بنویسید نه “درشت".
    به نشانه‌ی تایید سری تکان دادم و یک آفرین محکم هم تحویلش دادم تا مطمئن شود راویِ درست حرف هایش می شوم.

    اول از همه خواستم تا در مورد شاخص ترین خصوصیت شهید بگوید، اینکه به نظرش چه خصوصیت شاخصی در شهید بود که باعث شد با وجود تفاوت‌های ظاهریِ رفتاری با اکثر شهدا، مسیر مدافع حرم شدن را انتخاب کند؟
    تفاوت‌هایی که کم و کمرنگ هم نیستند، مثل قلیون کشیدن و خالکوبی اش.

    می گوید: مجید “ریسک پذیر"[شجاع] بود و دوست داشت هرچه را می تواند تجربه کند، می گوید به نظر من ریسک پذیری مجید او را به سمت سوریه کشاند و در ادامه می گوید اما مجید علیرغم همه خصوصیات معمولی اش دو خصوصیت بارز و مشخص هم داشت یکی اینکه «روراست» بود و بی شیله پیله، و دیگر هم اینکه به شدت «شوخ طبع» بود…
    میان حرف های دوستش و آنچه که قبلا در موردش خوانده یا شنیده بودم، یک ربط منطقی و البته دل پسند پیدا می کنم و آن اینکه مجید هر چه که بوده، قطعا زمینه و ظرفیت و قابلیت لازم را داشته است برای آنچه که نهایتا شهادت روزی اش شده و قطعا با وجود اینکه مجید به اعتراف اطرافیانش، حتی بچه هیئتی آنچنانی و ظاهرا بچه حزب اللهی آنچنانی هم نبوده، اما «طالب» بوده…

    مثلا نویسنده ی کتاب «پناه حرم» می گوید: “مجید یکبار در اربعین با پای پیاده به کربلا می رود، در آن سفر که با دوستانش می رود هر کسی از امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) حوائجی را طلب می کرده است. همسفرانش می گویند در آن سفر مجید از خداوند و معصومین فقط یک چیز می‌خواهد،
    ✅ می گوید: «فقط می خواهم آدم بشوم!»

    از آن زمان به بعد مجید شروع می کند و به قول خودش با توبه ای که کرده تلاش می کند به انسانی دیگر تبدیل شود. این اتفاق هم برای دوره ای است که اصلا بحث سوریه و دفاع از حرم و … مطرح نبوده یا در ذهن مجید جایی نداشته است.”

    نویسنده‌ی کتاب «پناه حرم» در جای دیگری می‌گوید: “داییِ مجید یک سفره خانه‌ی مجلّل و گران قیمت داشته است. دایی‌اش تعریف کرده که یک روز مجید دست یک کودک کار را گرفته بود و از پایین شهر به بالای شهر پیش ما آورد و گفت دایی زود یک شیشلیک بزن و بده به ما.
    دایی اش می گوید من ناراحت شدم و گفتم این بچه را چرا آوردی؟ تو چه نسبتی با او داری؟ و…
    مجید در پاسخ می گوید این بچه سر چهار راه بود و به من‌گفت نمی داند شیشلیک چیست! من او را آورده ام تا شیشلیک را ببیند و بخورد و بفهمد که شیشلیک چیز خاصی نیست!".

    یا مثلا یکی از همرزمان شهید می گوید: تکیه کلام مجید در مورد خالکوبی‌اش شده بود: «خدایا خودت یا پاکش کن یا خاکش کن»، یعنی همان دیالوگ معروف اخراجی ها.
    البته که اینها هم فقط تکه هایی بود که ما خبر داریم از قابلیت‌ها و طالب شدن های مجید متولد سال 69، که بهمن 94 در خان طومان سوریه شهید و مفقود الاثر شد و حالا در اردیبهشت ماه 98 پیکر سوخته اش به میهن بازگشت.

    مبارکش باشد این عاقبت به خیری اش‌.

    اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا.
    #شهید_مدافع_حرم_مجید_قربانخانی

    نویسنده: #راضیه_ابراهیمی

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [شنبه 1398-02-07] [ 09:59:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.