“آیا خدایت نیستم؟” ناگه خطابم کرد
گفتم که هستی! باده در جام شرابم کرد
نام مرا در زمره “قالوا بلی” گنجاند
با بنده اش مأنوس شد، “انسان” خطابم کرد
این جان بی مقدار را قابل چرا دانست؟!
من خاک بودم، ذره بودم، آفتابم کرد
من نیست بودم، شهد هستی را به کامم ریخت
هم مست، هم هشیار، هم بیدار و خوابم کرد
من هیچ بودم، پوچ بودم، معنی ام بخشید
آمیخت با آب و گلم، مضمون نابم کرد
درمانده بودم، لنگ بودم، رفتنم آموخت
در چابکی با جبرئیلش هم رکابم کرد
جان مرا با عشق خود آباد کرد اما
در دام شیطان چون که افتادم خرابم کرد
گاهی به خلوتگاه خود در خانه راهم داد
هر قدر اما در زدم گاهی جوابم کرد!
گاهی نوازش کرد با آیات رحمانی
گاهی ولیکن با همان قرآن عتابم کرد
با هر گناه تازه می پرسم مرا بخشید؟
یا از ازل مشمول آیات عذابم کرد؟
آخر چه دید از من که بهر دوستی با خود
در بین مخلوقات عالم انتخابم کرد؟!
می شد که حیوان یا علف یا سنگ باشم من
آخر نفهمیدم چه شد “آدم” حسابم کرد؟!
افشین علا
[سه شنبه 1397-07-10] [ 06:06:00 ب.ظ ]
سلام با کمال و میل و افتخار