مدح امام زین العابدین علیه السلام
اکثر مورخان نقل کرده اند که هشام بن عبدالملک هنگامی که خواست طواف کعبه را آغاز کند و به حجرالاسود نزدیک شود، فشار جمعیت به حدی بود که او نتوانست خود را به آن برساند و ناگزیر برگشت و بر تختی که برای او نصب کرده بودند نشست و بزرگان شام جملگی در اطراف او حلقه زده و به تماشای مطاف پرداختند.
ناگهان امام سجاد (ع) نیز نزدیک حجرالاسود آمد و در برابر عظمتش موج جمعیت کنار رفت و مردم راه را برای او باز کردند تا به آسانی حجرالاسود را استلام نمود و به طواف پرداخت. گویند تماشای این منظره موجی از خشم در دل هشام برانگیخت و آتش حسدش شعله کشید. یکی از چاپلوسان با تعجب گفت: این کیست که مردم برای او راه باز میکنند و از او تجلیل میکنند؟ هشام که او را میشناخت تجاهل کرد و گفت: او را نمیشناسم! فرزدق که در آنجا حاضر بود، از این حقکشی احساساتش تحریک شد و در پاسخ آن مرد قصیده ی میمیه ی مشهور خود را سرود و خطاب به هشام تا پایان خواند و گفت: ای هشام! همه ی موجودات زمین و آسمان او را میشناسند. تو چه طور نمیشناسیش؟
یا سائلی این حل الجود و الکرم عندی بیان اذا طلابه قدموا
هذا الذی تعرف البطحا و طأته والبیت یعرفه و الحل و الحرم.
هذا ابن خیر عبادالله کلهم
هذا التقی النقی الطاهر العلم
هذا الذی احمد المختار والده
صلی علیه الهی ما جری القلم
لو یعلم الرکن من قد جاء یلثمه
لخر یلتثم منه ما وطاء القدم
هذا علی رسول الله والده امست
بنوره هذه تهتدی الأمم .
ای که مرا از سر منزل جود و کرم میپرسی! از نشان آن مرا سخنی است که چون جویندگانش فرا رسند، باز هم خواهم گشت.
ای که تو او را نمیشناسی! او کسی که سرزمین بطحا جای قدمهایش را میشناسد و کعبه حل و حرم و بیت خدا نیز او رامیشناسند.
این بهترین بندگان خداست و این همان شخصیت منزه از هر آلودگی و رذالت، و پیراسته از هر عیب، و کوه علم فضیلت است. این کسی که احمد مختار، پدر اوست که تا هر زمان که قلم قضا بر لوح تقدیر روان باشد، بر او درود فرستد. اگر رکن یعنی حجرالاسود بداند چه کسی به بوسیدنش قدم بر میدارد هر آینه فرو خواهد افتاد تا جای پای او را ببوسد.
این همان علی است که پدرش پیامبر خداست، همان پیامبری که اقوام و امتها با نور هدایت او رستگار شدند. بعد فرزدق ادامه داد و گفت: این همان کس است که جعفر طیار و حمزه شهید، اعمام او هستند. حمزه همان قهرمانی است که محبتش در جان هر انسان ریشه دوانده است. این، فرزند فاطمه سرور بانوان جهان است و پسر پاکیزه گوهر وصی پیامبر است که آتش انتقام از زبانه ی تیغ او میدرخشید… چون قصیده به پایان رسید، هشام به فرزدق گفت: چرا تاکنون در مدح ما چنین شعری نگفتی؟ فرزدق با کمال شجاعت گفت: جدی مانند جد او و پدری همطراز پدر او و مادری به طهارت مادر او بیاور تا تو را نیز چون او ثنا گویم. هشام پس از این جریان نام فرزدق را از دفتر جوایز زدود و او را در سرزمین عسفان بین مکه و مدینه زندانی کرد. فرزدق این شعر را گفت: اتحبسنی بین المدینة و التی الیها قلوب الناس یهوی منیها سپس هشام آزادش کرد.
چون خبر به امام سجاد رسید دوازده هزار درهم صله برای او فرستاد. فرزدق قبول نکرد و گفت: من برای پول تو را نستودم و فقط برای خدا ثنایت گفتم. امام مجددا پیام فرستاد که ما اهل بیت اگر چیزی به کسی ببخشیم دیگر از او باز نمیگیریم.
[جمعه 1397-07-13] [ 08:28:00 ب.ظ ]