بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین







آمار

  • امروز: 589
  • دیروز: 522
  • 7 روز قبل: 4976
  • 1 ماه قبل: 9134
  • کل بازدیدها: 370061





  • وبلاگ های من





    رتبه





      كار صحيح و حلال   ...

    ?وقتی کاری در راه خدای سبحان باشد برای کسی بخواهید کار صحیحی انجام بدهید کار حلال باشد، این در راه خداست.
    ? ذات اقدس الهی می‌فرماید اگر در راه #رضای خدا بخواهید قدم بردارید آن اجر دنیوی شما سر جایت محفوظ است ولی در حقیقت به من فروختی، وقتی در راه خدای سبحان باشد برای کسی بخواهید کار صحیحی انجام بدهید کار #حلال باشد، این در #راه_خداست، این در راه خدا بودن معنایش این نیست که رایگان انجام بدهید.

    ?در دعای ختم قرآن وجود مبارک #امام_سجاد علیه السلام یک بیان بسیار عرشی از ذات مقدس خدا دارد. می‌فرماید
    ?حالا که قرآنِ خدای سبحان را خواندید، دارید دعا می‌کنید یک خصیصه‌ای خدا دارد که این خصیصه برای دیگران ممنوع است دیگران حق ندارند در #معامله برادر مسلمانشان شرکت کنند. کسی دارد معامله می‌کند چه #خرید و #فروش، چه #اجاره و امثال ذلک کسی وارد معامله دیگری بشود بگوید من بیشتر می‌خرم یا بیشتر کرایه می‌دهم!

    ?اما ذات اقدس الهی به تمام ما در همه شئون وارد معاملات ما می‌شود، می‌گوید این وقتت، این جانت، این عمرت، این زبانت، این گفتار و رفتار و کردار را به چه کسی می‌خواهی بفروشی؟! من #بیشتر می‌خرم؛

    ♦️ این وقت را در راه من صرف بکن، من بیشتر می‌خرم. خیلی این بیان بلند است دعا می‌کند «أَنْتَ الَّذِی زِدْتَ فِی السَّوْمِ» این #دعای_ختم_قرآن است یعنی این دعا فقط برای توست تو وارد هر کاری می‌شوی می‌گویی به دیگری نفروش به من بفروش من بیشتر می‌خرم با اینکه انسان هر چه دارد عطای توست، تو کالای خودت را از ما می‌خری به بیشترین قیمت.

    ? وقتی در راه خدای سبحان باشد برای کسی بخواهید کار صحیحی انجام بدهید کار حلال باشد، این در راه خداست، این در راه خدا بودن معنایش این نیست که رایگان انجام بدهید، یک قصد قربتی می‌کنید این آقا می‌خواهد خانه بسازد، شما سعی می‌کنید با مصالح خوب می‌سازید که اگر زلزله‌ای پیش آمد نلرزد و خراب نشود، شما برای رضای خدا انجام دادید اینکه جلوی قصد قربت شما را نگرفت ، این آقا خانه می‌ساخت شما این خانه را با مصالح خوب، با نقشه خوب، با دقت انجام دادید این را برای خدا کردید.

    ? در این دعای ختم قرآن آمده است برای هر کسی می‌خواهی کار کنی من بیشتر می‌خرم.

    #جلسات_تفسیر
    #آیت_الله_جوادی_آملی

    ◻️حضرت آیت الله جوادی آملی مدظله العالی
    ? دوازدهم آذرماه 96

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [دوشنبه 1396-09-13] [ 05:45:00 ب.ظ ]





      عوامل آسان جان دادن   ...

    عوامل #آسان جان دادن

    ﻭﻟﺎﻳﺖ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﺑﻪ ﻭﻳﮋﻩ ﺣﻀﺮﺕ #ﺍﻣﻴﺮالمومنین (علیهم السلام).

    ﺑﺮﺍﻱ ﺳﻠﺎﻣﺖ ﻭ #ﺭﺍﺣﺖ ﻣﺮﺩﻥ، ﻣﺤﺒﺖ ﻭ #ﻭﻟﺎﻳﺖ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻧﺸﺎﻧﺔ ﺍﻳﻤﺎﻥ #ﻧﺎﺏ ﻭ ﻛﺎﻣﻞ ﺍﺳﺖ.

    ﺍﻣﺎﻡ #ﺑﺎﻗﺮ (عليه السلام) ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:

    ﻭَﻟَﺎﻳﺘُﻨَﺎ ﻭَﻟَﺎﻳﺔُ ﺍﻟﻠﻪِ ﺍﻟﱠﱠﺘِﻲ ﻟَﻢْ ﻳﺒْﻌَﺚْ ﻧَﺒِﻴﺎً ﻗَﻂﱡﱡ ﺇِﻟّﺎ ﺑِﻬَﺎ؛

    #ﻭﻟﺎﻳﺖ ﻣﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻭﻟﺎﻳﺖ #ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻴﭻ #ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻱ ﺭﺍ ﺟﺰ ﺑﺮ ﺁﻥ #ﻣﺒﻌﻮﺙ ﻧﺴﺎﺧﺖ.

    ﻭﻟﺎﻳﺖ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﺩﺭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻭﻟﺎﻳﺖ ﺣﻖ ﻭ ﺷﺄﻧﻲ ﺍﺯ ﺷﺌﻮﻥ #ﺗﻮﺣﻴﺪ ﺍﺳﺖ. ﻟﺬﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﻣﺎ ﺗﻮﺣﻴﺪ ﺭﺍ ﺗﺎ «ﻋَﻠِﻲٌّ ﻭَﻟﻲ ﺍﻟﻠﻪ» ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ. ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ #ﺳﺠﺎﺩ ﻭ ﻫﻢ ﺍﻣﺎﻡ #ﺭﺿﺎ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺟﻤﻠﺔ ﺷﻬﺎﺩﺗﻴﻦ «ﻫِﻲَ ﻟﺎ ﺍِﻟَﻪَ ﺍﻟﱠﱠﺎ ﺍﻟﻠﻪ ﻭَ ﻣُﺤَﻤﱠﱠﺪٌ ﺭَﺳُﻮﻝُ ﺍﻟﻠﻪِ» ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: «ﻭ ﻋَﻠﻲٌّ ﺍَﻣﻴﺮُﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦَ ﻭَﻟِﻲﱡﱡ ﺍﻟﻠﻪ».

    ﺑﻌﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: «ﺍِﻟﻲ ه‍یٰهنا ﺍﻟﺘﱠﱠﻮﺣﻴﺪُ؛ #ﺗﻮﺣﻴﺪ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﺠﺎﺳﺖ. »

    ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻟﻄﻒ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺸﺎن میﺭﺳﺪ ﭼﻪ ﺩﺭ #ﺩﻧﻴﺎ، ﭼﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ #ﻣﺮﮒ، ﭼﻪ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ #ﺑﺮﺯﺥ ﻭ ﭼﻪ ﺩﺭ #ﻗﻴﺎﻣﺖ.

    ﺩﺭ ﻫﻴﭻ #ﻋﺎﻟﻤﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺑﻲ ﻧﻴﺎﺯ ﺍﺯ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺷﻮﻳﻢ ﻭ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﻫﻢ ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﻭ ﻛﻮﺗﺎﻩ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻪ ﺗﻌﺒﻴﺮ ﺯﻳﺎﺭﺕ #ﺟﺎﻣﻌﺔ ﻛﺒﻴﺮﻩ، ﺁﻥ‌ﻫﺎ «ﺭﺣﻤﺖ ﻣﻮﺻﻮﻟﻪ» ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺭﺣﻤﺘﻲ ﻛﻪ #ﻣﺘﺼﻞ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻴﭻ ﮔﺎﻩ ﻗﻄﻊ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﺩ.

    منبع:
    از احتضار تا عالم قبر ، حجت الاسلام مسعود عالی

    #عوامل_آسان_جان_دادن
    #عالم_برزخ

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:03:00 ق.ظ ]





      از انان مباش....   ...

    ۵_إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ حکمت۱۵۰
    از آنانی مباش که اگراز نعمت به وی دهند سیر نشود واگر به نداری برخورد و مال به او نرسید قانع نیست

    یکی ازرذیله های اخلاقی حرص است یعنی هرچه داشته باشد باز بدنبال بدست آوردن چیزهای دیگر است واز آنچه دارد لذت نمی برد ودر مقابل آن قناعت است یعنی ضمن آنکه تلاش خویش را انجام می‌دهد تا به مقام بالاتری دست یابد اما داشته های خودرا بدرستی مدیریت می‌کند .سعی میکند از آن به بهترین نحو استفاده نماید
    فرق بین کسی که حرص دارد و تلاش میکند چیز بیشتری بدست آورد وکسی که قانع است و تلاش خویش را میکند آن است که
    ۱_ انسان قانع داشته های خودرا مدیریت می‌کند
    ۲_ به آنچه دارد راضی است گرچه درجا نمی‌زند
    ۳_ با آرامش و طمانینه کارها را به پیش می‌برد
    ۴_ از شکست دیگران شادمان نمی‌شود وکسی را سرراه خویش نمی‌بیند بلکه معتقد است هرکس نان سعی و تلاش خویش را میخورد
    ۵_اگر بخاطر شرایطی نتوانست آنچه می‌خواهد را بدست آورد و روزگار بر وفق مراد ش نگشت به آنچه دارد قانع است وحسرت نمی‌خورد
    حضرت می فرماید از آنان مباش که هرچه از نعمت به وی دهند سیر نشود واگر به نداری برخورد و مال به او نرسید قانع نگردد
    زیرا چنین فردی از فضلیت اخلاقی قناعت دور شده و به رذیله را حرص و طمع دچار شد
    قناعت توانگر کند مرد را
    خبر کن حریص جهانگرد را

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [یکشنبه 1396-09-12] [ 11:58:00 ب.ظ ]





      حکمت 150   ...

    7-وَ يَأمُرُ بِمَا لَا يأَتيِ
    حکمت ۱۵۰
    به آنچه امر میکند انجام نمیدهد
    عده ای دیگران را به کار خوب سفارش میکنند اما خود آنرا انجام نمیدهند چنین افرادی دارای نفاق هستند زیرا اگر عمل بد است چرا دیگران را سفارش میکنند و اگر خوب است چرا خود انجام نمیدهند
    قرآن کریم نیز میفرماید چرا کاری که انجام نمیدهید را میگوئید
    لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ (صف:2)
    سخن بی عمل علاوه بر آنکه موجب رسوائی فرد در دنیا شده و اورا از چشم مردم می اندازد در آخرت باعث عذاب الهى مى شود

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 11:56:00 ب.ظ ]





      داستان طنز11   ...

    #داستان #طنز
    #چگونه_با_پدرت_آشنا_شدم
    «نامه شماره 11»

    ما خانواده افسرده‌ای بودیم. اما فرقی که افسردگی خانوادگی ما داشت این بود که شکلی از دنیا بریدگی بود. یعنی گند بی‌عاری و لودگی را درآورده بودند! ما حتی یک آدم درست و درمان هم در فامیل نداشتیم که بخواهیم پزش را بدهیم و یکی از یکی دوزاری‌تر از آب در می‌آمد! اما همین عمو نادر که پارسال مرد، آن موقع‌ها که زن‌عمو شهلا را گرفت آن‌قدر آناناس خوردند تا نطفه‌ای خوشگل و متفاوت تولید کنند که نتیجه‌اش همان فرهاد شد! با همه ما فرق داشت. آناناس‌ها رویش اثر گذاشته بود و خوشگل فامیل شده بود. تفریحاتش لوس و بورژوایی بود! ما توی یقه عمو اسدالله موی طلایی می‌گذاشتیم تا خانواده‌شان از هم بپاشد و بخندیم آن‌وقت فرهاد زبان می‌خواند! یک گند حوصله سربر که بعد از چند‌سال شنیدیم دیپلمات شده‌ است! نمی‌دانم اما شاید اگر بابای من هم آناناس می‌خورد این‌قدر من انرژی‌ام را صرف کندن موهای طلایی شعله بندانداز و چسباندنش به یقه مردهای فامیل نمی‌کردم و مثل فرهاد به شش زبان دنیا مسلط بودم! اما حرف دیگری هم بود؛‌ فرهاد زن می‌خواست. یک زن درجه یک و چه کسی بهتر از من با سابقه سه دهه آشوب به پا کردن در زندگی مردم! عمو نادر می‌گفت من و فرهاد همدیگر را بالانس می‌کنیم!
    تولد فرهاد بود که آمده بود ایران و عمو نادر گفت دیگر وقتش است با پسرش بالانس شوم. یک کیک شکلاتی را داد دستم و من را فرستاد سراغ فرهاد. این وصلت آن‌قدر مهم شده بود که پشت سرم یک مینی‌بوس از فامیل راه افتاده بودند تا خرابکاری نکنم چون فرهاد دست تو دماغ کردنش هم دیپلماتیک و شیک بود. وقتی در دفترش روبه‌رویش نشسته بودم خودم را منقبض کرده بودم تا قوز کمرم را پنهان کنم. آن‌قدر سفت و سخت حرکت می‌کرد که انگار زن‌عمو شهلا یک عمر سیمان به خورد پسرش  داده بود! کیک را گذاشتم روی میز. چشم‌هایش را ریز کرد و به کیک نگاه کرد و گفت: «وااو!»
    صدای پچ‌پچ فامیل از پشت در می‌آمد. عین فُک بدبختی که لب‌هایش را غنچه کرده همه تلاشم را می‌کردم طوری لبخند بزنم که دندان‌های درشتم بیرون نزند. فرهاد پایش را روی پا انداخت و گفت: «چقدر بزرگ شدی دخترعمو! شگفت‌زده شدم»
    تنها باری که کلمه «شگفت‌زده» را شنیده بودم در یک فیلم حیات‌وحش راجع‌به شکل زایمان یک گراز بود! دقیقا یادم نمی‌آمد تعریف است یا تیکه اما مثل خودش پایم را روی پا انداختم و گفتم: «عمرمون داره میگذره! ازدواج به کدامین زمان بکنیم پس؟!»
    صدای هرت هرت خندیدن بقیه از پشت در می‌آمد. می‌دانستم در ادبی حرف زدن گند می‌زنم. قهوه‌اش را از روی میز برداشت و کمی چشید و گفت: «قهوه تلخ جان آدمی رو زنده می‌کنه دختر عمو! پس ازدواج نکردی؟»
    یک لحظه اختیار از کفم رفت و نیشم باز شد و گفتم: «نه دیگه! مثل تو»
    صدای کوبیدن مشتی به در آمد. مشت اعتراض عمو نادر بود که صدبار گفته بود آدم‌ها را سریع دوم شخص مفرد خطاب نکنم. فرهاد قهو‌ه‌اش را روی میز گذاشت و گفت: «صوری ازدواج کنیم؟»
    انقباضم منبسط شد. صداهای پشت در هم کم شد. فرهاد با دستمالش کفشش را برق انداخت و ادامه داد: «‌به نظرت دیپلماتیک نیست به همه بگیم ازدواج کردیم ولی زندگی مجردی خودمونو بکنیم؟»
    نمی‌دانستم آناناس علاوه بر خوشگل، قالتاق هم می‌کند! آمدم قهوه‌ام را هورت بکشم که تلخی‌اش در گلویم افتاد گفتم: «پس بچه چی؟! ژنتیک؟ آناناس؟ فرزند زیبا؟!» فرهاد گوشه دهانش را کج کرد و جوابم را داد: «نکنه فکر کردی من با این دک و پز پوشک بچه عوض می‌کنم و آب دهنشو روی کتم تحمل می‌کنم؟! خط اتوی شلوارم چی میشه؟!»
    صداهای پشت در بیشتر شد و عمو نادر جوگیر در را از وسط شکافت و وارد اتاق شد و افتاد روی فرهاد و شلوار فرهاد را از پایش کند و از پنجره اتاق انداخت بیرون! درواقع عمو نادر همیشه فکر می‌کرد اگر لباس‌ آدم‌ها را بدرد تنبیه‌شان کرده اما فرهاد با یک شلوارک مامان‌دوز که عکس هندوانه شتری داشت طبقات اداره را به دنبال تنبانش پایین رفت و خب هیچ کشوری دیپلماتی که تا سر خیابان با یک شلوارک مامان دوز به دنبال نمکی که شلوارش را برده می‌دود نمی‌خواهد! فرهاد بعد از بیکار شدنش سایه فامیل را هم با تیر می‌زد چه برسد که بخواهد من را بگیرد. اما! اما نامه بعدی را زود بخوان که…
    تا بعد – مادرت!

    #قسمت_یازدهم
    #مونا_زارع
    #ادامه_دارد

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 07:24:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.