بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • مدیر النفیسه
  • فائزه ابوالقاسمی






  • آمار

  • امروز: 487
  • دیروز: 466
  • 7 روز قبل: 5111
  • 1 ماه قبل: 8712
  • کل بازدیدها: 369539





  • وبلاگ های من





    رتبه





      تمركز روي خدا   ...

    ?داستانك

    مردي به روحاني مسجد گفت:
    من نمیخوام در مسجد و پاي سخنان شما حضور داشته باشم!

    روحاني گفت:
    می‌تونم بپرسم چرا؟

    مرد جواب داد:
    چون یک عده را می‌بینم که دارند با گوشی صحبت می‌کنند،
    عده‌ای در حال پیامک فرستادن هستند،
    بعضی ها در حال غیبت كردن هستند،
    بعضی فقط جسمشان اینجاست،
    بعضی‌ها خوابند،
    بعضی ها به من خیره شده اند…

    روحاني كمي سكوت كرد و
    بعد گفت:
    می‌توانم از شما بخواهم کاری برای من انجام دهید قبل از اینکه تصمیم آخر خود را بگیرید؟

    مرد گفت:
    حتما، چه کاری هست؟

    روحاني گفت: می‌خواهم هنگام سخنراني من چند بار لیوانی آب برايم بياوريد و مراقب باشيد هیچ آبی از آن بیرون بریزد.

    مرد گفت:
    بله می توانم!

    مرد هنگام سخنراني روحاني چند بار لیوان را پر از آب مي كرد و روي ميز ايشان مي گذاشت و بر مي گشت!

    بعد از سخنراني ، روحاني از او پرسید:
    وقتي آبها را مي آوردي کسی را دیدی که با گوشی در حال حرف زدن باشد؟
    کسی را دیدی که غیبت کند؟
    کسی را دیدی که فکرش جای دیگر باشد؟
    کسی را دیدی که خوابیده باشد؟

    مرد گفت:
    نمی توانستم چیزی ببینم چون همه حواس من به لیوان ها بود تا چیزی از آن بیرون نریزد…

    ☀️روحاني گفت:
    وقتی به مسجد می‌آیید باید همه حواس و تمرکزتان به «خدا» باشد.
    برای همین است که پيامبر صل الله عليه واله وسلم فرمود «مرا پیروی کنید» و نگفت که مسلمانان را دنبال کنید!

    نگذارید رابطه شما با خدا به رابطه بقیه با خدا ربط پیدا کند. بگذارید این رابطه با چگونگی تمرکز
    تان بر خدا مشخص شود

    موضوعات: براي همه  لینک ثابت



    [شنبه 1396-12-19] [ 05:32:00 ب.ظ ]





      ماجرای شهید روحانی که از بهشت برگشت   ...

    حجت‌الاسلام محمد صادقی سرایانی جانباز هفتاد درصد، که 25 روز از زندگی خود را در برزخ و در کما گذرانده است.

    ?حجت‌الاسلام محمد صادقی سرایانی:
    یک بار کفن شده‌ام و 8 ساعت در سردخانه بوده‌ام.
    برایم قبر کندند و اعلامیه چاپ کرده و مردم را برای شرکت در مراسم تشییع دعوت کردند، آن روز بنده خدایی آمده بود تا جنازه ما را تحویل بگیرد، مردم نیز از همه جا برای حضور در مراسم آمده بودند که خدا خواست تا من زنده بمانم و حقیقتاً عمر دست خداوند است.

    آن مدتی که در بیمارستان بودم از 36 پزشک 33 پزشک عنوان می‌کردند که مرگم نزدیک است و امروز یا فردا می‌میرم.

    …دکترها قبل از اینکه از هوش بروم گفته بودند که نباید هیچ‌چیزی بخورد، اما بعد از اینکه به هوش آمدم گفتند که هر چه طلب کرد می‌توانید بدهید بخورد، که این به معنی آن بود که #مرگ من نزدیک است، ازاین‌رو پدرم از من پرسید که پسرم چه می‌خواهی تا برایت مهیا کنم؟ من نیز با اینکه فصل هندوانه نبود، اما درخواست کردم و چون در آن زمان فصلش نبود و این میوه در بازار به راحتی یافت نمی‌شد، هر چه پدر می‌گفت، پسرم در این فصل من هندوانه از کجا بیاورم، اما من اصرار داشتم، در همین حین به طور معجزه‌آسایی یک فردی از درب اتاق با ظرفی هندوانه وارد شد که ما نیز تعجب کردیم و آن را به من داد.

    پس از آن نیز که مجدداً پدرم از من سؤال کرد پسرم باز چیزی می‌خواهی؟ این بار من طلب خربزه کردم که باز چون فصلش نبود و یافت نمی‌شد با اینکه کلی بازار را گشته بودند اما نیافته بودند، پدر گفت آخر پسرجان این‌ها چیست که تو طلب می‌کنی باز هم من اصرار کردم و این بار نیز یک فرد سید با دو خربزه وارد اتاق شد که باز هم ما تعجب کردیم.

    با این که پزشک‌ها نظرشان این بود که من فقط تا 24 ساعت آینده زنده خواهم بود، اما بعد از 36 ساعت هنوز زنده بودم و اطرافیان به عیادتم می‌آمدند که مادرم نیز از شهرستان آمده بود تا در آخرین لحظات کنار فرزندش باشد. از من پرسید پسرم در این لحظات از من چه می‌خواهی که من نیز انگور درخواست کردم.

    مادرم نیز 3 روز در بازار دنبال انگور می‌گشت، اما باز هم دست خالی برگشتند و باز یک نفر از در اتاق وارد شد و دو خوشه انگور به دست داشت و آن‌ها را به من داد که باز همگی تعجب کردیم.

    یکی از هم‌رزمان دوران هشت سال دفاع مقدس نیز که از بیماری مطلع و در بیمارستان برای عیادت حضور یافته بود، گفت: ایشان نیز از من سؤال کرد که در این شرایط و در این لحظات آخر از من چه می‌خواهی؟ که من از او آب زمزم طلب کردم که بعد دیدیم که ساعت 12 شب یک چهار لیتری آب همراه خود آورده است.

    به اذعان دوستم نصف آن چهار لیتری آب زمزم و نیمی از آب سقاخانه امام رضا (ع) بود و پس از نوشیدن کل آن چهار لیتری یک احساسی به من دست داد که با صدای بلند شروع کردم به شعر خواندن، به گونه‌ای که از صدای من، پرستارها بر بالینم حاضر شدند و از این احوالم ابراز تعجب و تأسف می‌کردند.

    بعدها فهمیدیم که نسخه دکتر برایم تأثیرگذار نبوده است، این پنج قلم درخواستی که من در آخرین لحظات عمر طلب کرده بودم به عنوان دارویی بود که خداوند برایم نسخه کرده بود، چرا که دکترها می‌گفتند اگر این روده‌هایش به کار بیفتد ایشان خوب می‌شود، پس از آن متوجه شدند که این پنج قلم چیزی که من در آخرین لحظات طلب کرده بودم، به نوعی نسخه الهی برایم بوده است تا من زنده بمانم.

    نسخه الهی شامل پنج داروی هندوانه، خربزه، انگور، آب زمزم و آب سقاخانه امام رضا (ع) بود که باعث زنده ماندن من با وجود قطع امید پزشک‌ها بود.

    گاهی اوقات از مردم می‌پرسم که آرزو داشتید که شهیدی از بهشت‌زهرا برگردد؟ آن‌ها در پاسخ به این سؤالم می‌گویند بله؛ من نیز به آن‌ها می‌گویم من شهیدی هستم که برگشته‌ام، چرا که برایم قبر کنده بودند، کفن‌پوشم کردند، تدارک مراسم تشییع و تدفین دیده بودند، ولی به لطف الهی برگشتم و زنده ماندم، حال که برگشته‌ام از سوی خداوند متعال برای شما پیام‌ دارم.

    ❇️ پیام من از طرف خدا و شهدا به شما این است که نگذارید خون شهدا پایمال شود و همچنین نگذارید ولایت تنها بماند.

    موضوعات: براي همه  لینک ثابت



    [شنبه 1396-11-28] [ 05:19:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.