بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • نورفشان






  • آمار

  • امروز: 1282
  • دیروز: 1143
  • 7 روز قبل: 3281
  • 1 ماه قبل: 8586
  • کل بازدیدها: 421685





  • وبلاگ های من





    رتبه





      حكايت مرد بت پرست   ...

    ?عطار در «منطق الطیر» روایت مى کند: شبى حضرت روح الامین در سدرة المنتهى قرار داشت، شنید از جانب خداى مهربان نداى لبیک مى آید، ولى ندانست این لبیک در جواب کیست. خواست شایسته ى شنیدن لبیک را بشناسد، در تمام آسمان و زمین کسى را نیافت. ملاحظه کرد از پیشگاه حضرت حق پیاپى جواب لبیک مى رسد.
    دوباره نظر کرد اثرى از چنان بنده اى که سزاوار مقام جواب باشد نیافت، عرضه داشت: الهى! مرا به سوى بنده اى که پاسخ ناله اش را مى دهى راهنمایى کن. خطاب رسید: به خاک روم نظر انداز. نظر کرد دید بت پرستى در بتخانه ى روم در حالى که چون ابر بهار مى گرید بتش را صدا مى زند.
    جبرئیل از مشاهده ى این واقعه در جوش و خروش آمد، عرضه داشت: حجاب از برابرم برگیر، که چگونه است که بت پرستى بت خود را ستایش مى کند و او را به زارى مى خواند و تو از روى لطف و رحمت جوابش را مى گویى! خطاب رسید: بنده ام دلش سیاه شده به این خاطر راه را گم کرده، ولى چون مرا از کیفیت راز و نیازش خوش آمد جواب مى گویم و به پاسخش لبیک مى سرایم تا به این وسیله راه را پیدا کند. در آن هنگام زبان او به خواندن خداى مهربان گشوده شد!!

    ?برگرفته از کتاب شرح دعای کمیل، اثر استاد انصاریان

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1396-10-14] [ 01:25:00 ب.ظ ]





      عبرت آموز   ...

    پسـری مادرش را بعد از درگذشت پدرش،به خانه سالمندان برد و هر روز از او عیادت می کرد. یکبار از خانه سالمندان تماسی دریافت کرد که مادرش در حال جان دادن اسـت پس با شتاب رفت تا قبل از اینکه مادرش از دنیا برود، او را ببیند.
    از مادرش پرسید؛ مادر چه می خواهی برایت انجام دهم؟
    مادر گفت؛ از تو می خواهم که برای خانه سالمندان پنکه بگذاری چون آنها پنکه ندارن و در یخچال غذاهای خوب بگذاری،چه شبها که بدون غذا خوابیدم. فرزند با تعجب گفت؛ داری جان می دهی و از من اینها را درخواست می کنی؟ و قبلا به من گلایه نکردی؟!

    مادر پاسخ داد؛ بله فرزندم من با این گرما و گرسنگی خو گرفتم و عادت کردم ولی می ترسم تو وقتی فرزندانت در پیری تو را به اینجا می اورند، به گرما و گرسنگی عادت نکنی!

    ??‍امروز كه در دست توام مرحمتي كن
    ??‍فردا كه شدم خاك چه سود اشك ندامت

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [یکشنبه 1396-09-19] [ 01:42:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.
     
     
    مداحی های محرم