چهارده روز کم نیست. تکرار و تکرار گره خوردن نگاهمان به صفحهی تلویزیون، دیوارهای گچی و بیروح خانه، گلهای قالی.
خستگی به جانمان نشسته، غُرغُرهای گاه و بیگاه دخترم از بیحوصلگیهایش.
ذهنم شرطی شده به اخبار گاه و بیگاه و گوشم تیز برای شنیدنشان.
دستانم خستهاند از بس شسته شدند، روغنی شدند. زخمهای ریزی روی پوستشان نشسته که میسوزد. مدام روی زمین میکشمشان تا خارش آن کمی التیام پیدا کند. یاد کودکانی میافتم که به جای پوست روی تنشان پروانه نشسته. هرروز میسوزند از این وصال و چارهای جز صبر برایشان نمانده.
شُکر، شُکر و تکرار این کلمه و به زبان راندنش، در تمام این لحظاتی که گذشت و میڱذرد، فراموشمان نشود.
کرونا ویروسی است که به خاطرهها میپیوندد، مثل تمام این روزگار.
آمد تا بگوید: میشود گاهی خلاف تمام قاعدهها هم عمل کنیم.
[پنجشنبه 1398-12-15] [ 03:07:00 ب.ظ ]