بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین






آمار

  • امروز: 566
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 2138
  • 1 ماه قبل: 7443
  • کل بازدیدها: 420542





  • وبلاگ های من





    رتبه





      ترک نماز شب   ...

    ⚜ چگونه شخص عاقل راضی می شود خود را از اين همه فضيلت، محروم نمايد و با پستی و خسارت و رذائل ديگر که نتيجه ترک نماز شب است آلوده کند؟!

    ⚜ چگونه شخص عاقل راضی می شود که شرافت مناجات با خداوند ملک جبار و لذت انس با او و لذت درخشش نور او و کرامت هم نشينی با او را به خاطر استراحت چند ساعت از شب، از دست بدهد؟!

    ⚜ رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «بهترين شما صاحبان عقل هستند.»

    ⚜ عرض شد: يا رسول الله! صاحبان عقل چه کسانی اند؟

    ⚜ فرمود: «اهل نماز شب، هنگامی که مردم در خواب فرو رفته اند.»
    (بحار الانوار، ج۸۴، ص۱۵۸)

    ? رساله لقاء الله، ميرزا جواد آقا ملکی تبریزی

    #نماز_شب

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [جمعه 1396-08-12] [ 06:51:00 ب.ظ ]





      حکایت   ...

    مردی به همراه پدرش به مسافرت رفته بود که در دیار غربت، پدرش از دنیا رفت. در همان جا، به دنبال کسی می گشت تا برای پدرش نماز میت بخواند و او را دفن کند. چوپانی در آن حوالی بود و از او پرسید: چه کسی برای مرده های شما نماز میت می خواند؟
    چوپان گفت: ما کسی را برای این کار نداریم.
    مرد گفت: پس چگونه اموات خود را دفن می کنید؟
    چوپان گفت: خودم نماز آن ها را می خوانم.
    مرد گفت: خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!
    چوپان جلو آمد و مقابل جنازه ایستاد.
    مرد دید چوپان یکی دو کلمه زمزمه کرد و گفت: نمازش تمام شد!
    مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود که چند ثانیه بیشتر طول نکشید؟
    چوپان گفت: به هر حال، بهتر از این بلد نبودم.
    مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.
    شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد.
    از پدر پرسید: چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟
    پدرش گفت: هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!
    مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟
    چوپان گفت: وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد، با خداوند گفتم:
    خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی!؟

    #حکایت

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 06:44:00 ب.ظ ]





      یاد خدا   ...

    ? یاد خدا در همه احوال و پیشامدها موجب آرامش آدمی است.
    با ذکر نام او حیات مجدد بر کالبد خسته آدمی می دمد.

    ? «ذکر الهي » چون نسيم فرحبخش، حيات معنوي را به انسان هديه مي کند. در کشاکش مشکلات و انبوه گرفتاري ها، ياد معشوق است که اطمينان و آرامش را براي جان ها به ارمغان مي آورد.
    ذکر عبارت است ازياد خدا در همه احوالات و شرایط و مکان ها ..

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 02:27:00 ب.ظ ]





      داستان پند اموز   ...

    ? #پندانه
    ?گویند! درعصر سلیمان نبى،پرنده اى براى نوشیدن اب بسمت برکه اى پرواز کرد،اما چند کودک را بر سر برکه دید،پس آنقدر انتظار کشید تا کودکان از ان برکه متفرق شدند.

    ?همینکه قصد فرود بسوى برکه را کرد، اینبار مردى را با محاسن بلند و آراسته دید که براى نوشیدن آب به ان برکه مراجعه نمود .

    ?پرنده با خود اندیشید که این مردى باوقار و نیکوست و از سوى او ازارى بمن متصور نیست.
    پس نزدیک شد ولی ان مرد سنگى بسویش پرتاب کرد و چشم پرنده معیوب و نابینا شد.

    ?شکایت نزد سلیمان برد.

    ?پیامبر ان مرد را احضار، کرد محاکمه و به قصاص محکوم نمود ودستور به کور کردن چشم داد. ان پرنده به حکم صادره اعتراض کرد و گفت؛

    ?"چشم این مرد هیچ آزارى بمن نرساند،بلکه ریش او بود که مرا فریب داد! و گمان بردم که ازسوى او ایمنم پس به عدالت نزدیکتراست

    ?اگر محاسنش را بتراشید تا دیگران مثل من فریب ریش او را نخورند”

    ?« علامه دهخدا »

    ? مولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام:
    چقدر قبیح است که انسان دارای دو چهرة متضاد و متفاوت باشد.
    ?فهرست غرر، ص ٣٩٥

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 07:20:00 ق.ظ ]





      فضل خدا   ...

    ? ?
    در بنی اسرائیل، زاهدی بود که هفتاد سال در صومعه نشسته و خدا را عبادت می کرد. بعد از هفتاد سال به پیامبر آن زمان وحی شد که به زاهد بگو: نیکو روزگارت را به سر آوردی و عمرت را در عبادت من گذاشتی. من وعده دارم که به فضل و رحمت خویش تو را بیامرزم.
    زاهد گفت: مرا به فضل خویش، به بهشت می رساند! پس آن هفتاد سال عبادت من، کجا به کارم خواهد آمد؟
    خداوند، همان ساعت بر یک دندان وی دردی عظیم نهاد، که زاهد فرمادش بلند شد. او نزد پیامبر رفت و زاری نمود و شفا خواست.
    به پیغمبر وحی رسید که: به زاهد بگو هفتاد ساله ات را بده، تا تو را شفا دهم!
    زاهد گفت: رضا دادم، الان که نقد است مرا شفا بده و فردا مرا به دوزخ بفرست یا به بهشت.
    فرمان آمد که: آن عبادت تو، همگی در مقابل یک درد دندان از دست رفت، دیگر اینجا جز فضل و رحمت من، چه می ماند؟!

    ? داستان‌های کشف الاسرار، ص300

    #داستان_راستان

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:50:00 ق.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.
     
     
    مداحی های محرم