بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • دهقان
  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ






  • آمار

  • امروز: 252
  • دیروز: 657
  • 7 روز قبل: 1969
  • 1 ماه قبل: 8003
  • کل بازدیدها: 365085





  • وبلاگ های من





    رتبه





      #صوتى شهيد آوينى   ...

    موضوعات: براي همه  لینک ثابت



    [یکشنبه 1397-10-23] [ 08:47:00 ب.ظ ]





      شعر از جوخه های مرگ   ...

    از جوخه های مرگ
    دیگر عجیب نیست که گلها، میل چمن نداشته باشند
    وقتی که ساقه های گل سرخ ، سر در بدن نداشته باشند

    در گوش غنچه ها چه صدایی است ، جز رعد و برق های پیاپی
    پس باید آرزوی شکفتن ، در این چمن نداشته باشند

    غسالخانه ای شده دنیا ، آمیخته به نفحه کافور
    باید هم آهوان گریزان ، مشک ختن نداشته باشند

    در بارش مداوم موشک ، آبی برای شستن خون نیست
    دیگر چه غم اگر که شهیدان ، حتی کفن نداشته باشند

    وقتی که دختران حلب را ، سوزانده اند زنده در آوار
    دیگر چرا قبایل خونخوار ، میل یمن نداشته باشند؟

    آوارگان چرا نگریزند، از مرزها به سینه امواج؟
    وقتی میان معرکه راهی ، جز گم شدن نداشته باشند

    چون کودکی گرفته ام از ترس ، با هر دو دست صورت خود را
    از جوخه های مرگ بخواهید ، کاری به من نداشته باشند!


    ✍ افشین علا، آبان 95

    موضوعات: براي همه  لینک ثابت



    [یکشنبه 1397-01-26] [ 07:38:00 ب.ظ ]





      براي مدافعان حرم   ...

    برای #مدافعان_حرم
    #محمد_رسولی

    خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
    به پای مرگ چنین سجده ای خوشایند است

    چه دیده است در آن سوی پرده ی هستی
    کسی که روی لبش وقت مرگ لبخند است

    به سن و سال، به نام و نشان نگاه مکن
    شناسنامه ی سرباز نقش سربند است

    زبان مشترک نسل های ما عشق است
    ببین سلاح پدر روی دوش فرزند است

    ز جاهلان سخن ناشناس بی مقدار
    بپرس قیمت خون عزیزشان چند است؟!

    مدافعان حرم پای جانفشانی شان
    بدان که چیزی اگر خورده اند، سوگند است

    خوشا به حال شهیدان که سربلند شدند
    که مرگِ غیر شهادت ز خویش شرمنده است

    موضوعات: براي همه  لینک ثابت



    [سه شنبه 1396-12-08] [ 06:32:00 ب.ظ ]





      ماجرای شهید روحانی که از بهشت برگشت   ...

    حجت‌الاسلام محمد صادقی سرایانی جانباز هفتاد درصد، که 25 روز از زندگی خود را در برزخ و در کما گذرانده است.

    ?حجت‌الاسلام محمد صادقی سرایانی:
    یک بار کفن شده‌ام و 8 ساعت در سردخانه بوده‌ام.
    برایم قبر کندند و اعلامیه چاپ کرده و مردم را برای شرکت در مراسم تشییع دعوت کردند، آن روز بنده خدایی آمده بود تا جنازه ما را تحویل بگیرد، مردم نیز از همه جا برای حضور در مراسم آمده بودند که خدا خواست تا من زنده بمانم و حقیقتاً عمر دست خداوند است.

    آن مدتی که در بیمارستان بودم از 36 پزشک 33 پزشک عنوان می‌کردند که مرگم نزدیک است و امروز یا فردا می‌میرم.

    …دکترها قبل از اینکه از هوش بروم گفته بودند که نباید هیچ‌چیزی بخورد، اما بعد از اینکه به هوش آمدم گفتند که هر چه طلب کرد می‌توانید بدهید بخورد، که این به معنی آن بود که #مرگ من نزدیک است، ازاین‌رو پدرم از من پرسید که پسرم چه می‌خواهی تا برایت مهیا کنم؟ من نیز با اینکه فصل هندوانه نبود، اما درخواست کردم و چون در آن زمان فصلش نبود و این میوه در بازار به راحتی یافت نمی‌شد، هر چه پدر می‌گفت، پسرم در این فصل من هندوانه از کجا بیاورم، اما من اصرار داشتم، در همین حین به طور معجزه‌آسایی یک فردی از درب اتاق با ظرفی هندوانه وارد شد که ما نیز تعجب کردیم و آن را به من داد.

    پس از آن نیز که مجدداً پدرم از من سؤال کرد پسرم باز چیزی می‌خواهی؟ این بار من طلب خربزه کردم که باز چون فصلش نبود و یافت نمی‌شد با اینکه کلی بازار را گشته بودند اما نیافته بودند، پدر گفت آخر پسرجان این‌ها چیست که تو طلب می‌کنی باز هم من اصرار کردم و این بار نیز یک فرد سید با دو خربزه وارد اتاق شد که باز هم ما تعجب کردیم.

    با این که پزشک‌ها نظرشان این بود که من فقط تا 24 ساعت آینده زنده خواهم بود، اما بعد از 36 ساعت هنوز زنده بودم و اطرافیان به عیادتم می‌آمدند که مادرم نیز از شهرستان آمده بود تا در آخرین لحظات کنار فرزندش باشد. از من پرسید پسرم در این لحظات از من چه می‌خواهی که من نیز انگور درخواست کردم.

    مادرم نیز 3 روز در بازار دنبال انگور می‌گشت، اما باز هم دست خالی برگشتند و باز یک نفر از در اتاق وارد شد و دو خوشه انگور به دست داشت و آن‌ها را به من داد که باز همگی تعجب کردیم.

    یکی از هم‌رزمان دوران هشت سال دفاع مقدس نیز که از بیماری مطلع و در بیمارستان برای عیادت حضور یافته بود، گفت: ایشان نیز از من سؤال کرد که در این شرایط و در این لحظات آخر از من چه می‌خواهی؟ که من از او آب زمزم طلب کردم که بعد دیدیم که ساعت 12 شب یک چهار لیتری آب همراه خود آورده است.

    به اذعان دوستم نصف آن چهار لیتری آب زمزم و نیمی از آب سقاخانه امام رضا (ع) بود و پس از نوشیدن کل آن چهار لیتری یک احساسی به من دست داد که با صدای بلند شروع کردم به شعر خواندن، به گونه‌ای که از صدای من، پرستارها بر بالینم حاضر شدند و از این احوالم ابراز تعجب و تأسف می‌کردند.

    بعدها فهمیدیم که نسخه دکتر برایم تأثیرگذار نبوده است، این پنج قلم درخواستی که من در آخرین لحظات عمر طلب کرده بودم به عنوان دارویی بود که خداوند برایم نسخه کرده بود، چرا که دکترها می‌گفتند اگر این روده‌هایش به کار بیفتد ایشان خوب می‌شود، پس از آن متوجه شدند که این پنج قلم چیزی که من در آخرین لحظات طلب کرده بودم، به نوعی نسخه الهی برایم بوده است تا من زنده بمانم.

    نسخه الهی شامل پنج داروی هندوانه، خربزه، انگور، آب زمزم و آب سقاخانه امام رضا (ع) بود که باعث زنده ماندن من با وجود قطع امید پزشک‌ها بود.

    گاهی اوقات از مردم می‌پرسم که آرزو داشتید که شهیدی از بهشت‌زهرا برگردد؟ آن‌ها در پاسخ به این سؤالم می‌گویند بله؛ من نیز به آن‌ها می‌گویم من شهیدی هستم که برگشته‌ام، چرا که برایم قبر کنده بودند، کفن‌پوشم کردند، تدارک مراسم تشییع و تدفین دیده بودند، ولی به لطف الهی برگشتم و زنده ماندم، حال که برگشته‌ام از سوی خداوند متعال برای شما پیام‌ دارم.

    ❇️ پیام من از طرف خدا و شهدا به شما این است که نگذارید خون شهدا پایمال شود و همچنین نگذارید ولایت تنها بماند.

    موضوعات: براي همه  لینک ثابت



    [شنبه 1396-11-28] [ 05:19:00 ب.ظ ]





      داعشي يا شيعه ي شهيد؟   ...

    ?از داعشي بودن تا شيعه ي شهيد بودن

    #حضرت_آیت_الله_قرهی_مدظله_العالی:

    ✨يكي از خصوصيات مؤمن اين است كه مي جنگد، اما تا طرف دستش را بالا برد و تسليم شد و گفت: انا مسلم، ديگر اسير را اذيت نمي كند. شايد بگوييد: عجب، آن فرد تا چند دقيقه پيش داشت بچه هاي ما را مي زد، مي گويند: ايرادي ندارد، نبايد اسير را آزار داد.
    ?يكي از بچه هاي تيپ فاطميون، جوان شانزده ساله، یک داعشي را به اسارت درآورده بود، آن اسير وقتي رفتار بچه هاي ما را با خودش ديده بود، شيعه شد و طوري شد كه مبارزه كرد و شهيد شد. يعني از داعشي بودن تا شيعه ي شهيد بودن رشد كرد!
    ?لذا اين شجاعت است كه درست است غضب مي كند، اما غضب او تحت سيطره ي عقل است، تا آن جايي است كه اسلام مي گويد و از آن جا به بعد بلافاصله تسليم مي شود. معمولاً كسي كه غضب مي كند، خشم مي كند و عصباني مي شود، تا عصبانيتش فروكش نكند، باز نمي ايستد، اما وقتي چيزي به نام عقل وسط بيايد، به او مي گويد: ديگر بس است و خيلي عجيب است كه مي گويد: چشم.

    #غضب
    #شجاعت
    #داعش
    #شیعه

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1396-11-04] [ 01:56:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.