بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • طهماسبي
  • نورفشان
  • فاطمه اسفندياري
  • anam






  • آمار

  • امروز: 127
  • دیروز: 2317
  • 7 روز قبل: 4766
  • 1 ماه قبل: 11696
  • کل بازدیدها: 448111





  • وبلاگ های من





    رتبه





      روز آشنايي   ...

    موسم حج فرا رسيد. همه ي شهر و آقا و اهل خانه هم در تكاپو بودند.
    كاروان مهيا شد.اهل خانه از رفتن به حج خرسند بودند.چقدر شيرين است، حج خانه ي خدا و چقدر لذت بخش است، درك آن فضا و حضور در آن مكان.
    آقا براي اقامه ي ركن دينش مهياي سفر شد.
    وقتي به سمت مكه حركت آغاز كرد، چه بسيار كساني همراهش شدند.

    روزها گذشت و كاروان به مقصد رسيد. مناسك حج آغاز شد. آقا تصميمي تازه گرفت.در ميانه سفر اولويت تغيير يافت. كاروان بايد راهي مقصدي جديد ميشد.
    روز عرفه رسيد و تشخيص اين اولويت براي برخي از همراهانش سخت شد. قرار بر اين بود كه عصر راه بيافتند.
    عرفه كلمه اي كه بسيار حرفها براي گفتن دارد و آقا آن را تفسير كرد.
    خداحافظي با سرزمين عرفات و حج برايش سخت بود.
    روبه كوه ايستاد و خواندن دعا را آغاز كرد.
    آقا چون ابر بهار ميگريست و دستانش را برابر صورت نگه داشت.
    محبوبش را صدا ميزد. (هوالجواد الواسع، سميع البصير، واحد الاحد)و بسيار كلماتي كه از دل بر مي آمد. به نيمه ها كه رسيد:(يا رازق الطفل الصغير) آخر او كودكي شير خواره هم با خود آورده بود.
    آقا سر به سوي آسمان بلند كرد، در حالي كه از ديده هايش چون مشك آب اشك روان بود.
    با صدايي بلند ادامه داد.
    (يا اسرع الحاسبين) و پروردگار را صدا زد:(يا ربّ،يا ربّ)
    مردمي كه دورش جمع شده بودند، تماشايش ميكردند و آمين ميگفتند.
    آقا تنها ماند. بقيه ادامه ي حج را اولويت قرار دادند. وصد افسوس كه هنوز هم دعوا بر سر اولويت هاست.

    موضوعات: براي خدا, براي همه, براي من, براي تو دوست  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1397-05-04] [ 10:59:00 ب.ظ ]





      اولین هدیه خدا به مؤمنی که از دنیا رفته   ...

    ? #حدیث_روز ?

    ? عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا أَوَّلُ مَا یُتْحَفُ بِهِ الْمُؤْمِنُ قَالَ یُغْفَرُ لِمَنْ تَبِعَ جَنَازَتَهُ.

    اسحاق بن عمار گفت از امام صادق علیه السلام پرسیدم اولین هدیه خدا به مؤمن [که از دنیا رفته] چیست؟
    فرمود: کسانی که جنازه او را تشییع کرده‌اند آمرزیده می‌شوند.

    خصال شیخ صدوق، ج1، ص24

    موضوعات: براي خدا, براي همه, براي تو دوست  لینک ثابت



     [ 11:46:00 ق.ظ ]





      معرفی کتاب از نشر سدید   ...

    #نشر_سدید
    #دانشگاه_امام_صادق_علیه_السلام
    #مطالعه_کنیم
    #معرفی_کتاب

    1532239483k_pic_99b3f1a8-8cda-429a-a402-14777f29e916.jpg

    موضوعات: براي همه, براي تو دوست, براي طلاب  لینک ثابت



    [یکشنبه 1397-04-31] [ 03:27:00 ب.ظ ]





      بخشی از کتاب هزار و یک داستان از زندگی امیرالمومنین علیه السلام   ...

    فرجام شش مرد زناکار و عمر که گفت: پس از علی خدا زنده ام نگذارد!!
    روزی شش نفر مرد زنا کردند، آنان را جهت صدور حکم شرعی و الهی به حضور عمر آورده بودند، تا دستور مجازات آنها را دریافت کنند عمر با عصبانیت گفت: هر شش نفر آنها را سنگسار کنید.

    ❄ ولی علی علیه‌السلام فرمود: ای عمر، حکم بر خون و مال مردم نباید این قدر ساده باشد!!
    خوبست دستور دهی پیرامون زندگی این شش مرد گناهکار بررسی به عمل آورند، عمر فرمایش علی علیه‌السلام را اطاعت کرد:

    1⃣ معلوم شد که نفر اول مردی مسیحی بود که با زنی مسلمان هم بستر شده بود.
    علی (علیه‌السلام) فرمود گردنش را بزنید زیرا این مرد ذمی بود و در پناه حکومت اسلامی زندگی می‌کرد و با این تعدی قرار ذمه را درهم شکست.

    2⃣ نفر دوم، مردی زن دار بود و زنش هم در کنارش به سر می‌برد لذا علی علیه‌السلام فرمود: بنا به فرمان قرآن سنگسارش کنند.

    3⃣ نفر سوم، مردی عرب و مجرد بود و مجازاتش هم صد ضربه تازیانه بود که حضرت حکم را فرمود.

    4⃣ نفر چهارم، برده‌ای بود که مرتکب زنا شده بود لذا مجازات بردگان نیمی از مجازات احرار است. حضرت فرمود: بیش از پنجاه ضربه شلاق کیفر ندارد.

    5⃣ نفر پنجم، پسری بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود علی علیه‌السلام دستور داد که تعزیرش کنید یعنی تنبیهش کنند تا دیگران از این غلطها نکنند

    6⃣ نفر ششم، را حضرت دستور داد آزادش کنند چرا که آن مرد دیوانه بود اینجا بود که عمر به علی علیه‌السلام عرض کرد: لا ابقانی الله بعدک یا علی، پس از تو خدا زنده‌ام نگذارد زیرا اگر تو نباشی به لغزش‌های بزرگی دچار خواهم شد.

    ? کتاب هزار و یک داستان از زندگی امیرالمومنین علیه السلام صفحه 482

    موضوعات: براي خدا, براي همه, براي تو دوست  لینک ثابت



     [ 03:24:00 ب.ظ ]





      آثار سفر از نگاه معصومین (علیهم السلام)   ...

    #ایران_را_باید_دید

    ?اینفوگرافی آثار سفر از نگاه معصومین (علیهم السلام)

    1532183643k_pic_673e1607-7303-41fa-9156-f2d4f307e1f3.jpg

    موضوعات: براي خدا, براي همه, براي تو دوست  لینک ثابت



     [ 03:23:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.
     
     
    مداحی های محرم