یکی از پیامبران به عزرائیل گفته بود:
هر وقت خواستی سراغ من بیایی، از قبل خبر بده. وقتش که شد عزرائیل آمد. آن پیامبر به او گفت: مگر بنا نبود از پیش خبرم کنی؟ گفت: خبر کردم. گفت: کی؟ عزرائیل پاسخ داد: این موی سرت که سپید شد من بودم که با تو حرف می‏زدم، چین و چروک صورتت من بودم.
خیلی از چیزهایی که می‏بینیم، مثل همین قصه، پیغام‌اند، درس‌اند، منتها باید خودمان حواسمان باشد.

مثلا فرزند برای انسان درس بزرگی است. اگر بچه‏ شما کاری کند که در شأن او نباشد، ناراحت می‏شوید؛ پس قبول کنید که اگر خود ما هم عملی انجام دهیم که در شأنمان نباشد، خدا خوشش نمی‏آید. شما با همه محبتی که به فرزندتان دارید، او را تنبیه می‏کنید و اگر از تنبیه نتیجه نگرفتید، رنج می‏کشید و ممکن است به ‏تدریج از او نفرت پیدا کنید. انسان هم با این‏که مخلوق خداست، اگر آن طور که خدا می‏پسندد نباشد، ممکن است به جایی برسد که پیش خدا منفور بشود.

وقتی بچّه به شما اعتماد نمی‏کند بدتان می‏آید، امّا وقتی بچّه شما، باور دارد که شما دوستش دارید، خرسند می‏شوید؛ اگر ما به خداوند خوش گمان باشیم، دلمان به وعده ‏های او آرام باشد و به او اعتماد کنیم، خدا ما را به خود نزدیک می‏کند.

موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



[پنجشنبه 1396-09-30] [ 04:37:00 ب.ظ ]