تنها “خاتمی” ست که می ماند!
“اگر امروز یک خطایی از یک نفر معمّم صادر بشود و سایرین جلویش را نگیرند و اعتراض نکنند، آنهایی که دشمن شماها هستند منعکس میکنند که جمهوری اسلامی با رژیم شاهنشاهی هیچ فرقی ندارد. فقط یک اسمی تغییر کرده؛ و الّا واقع همان واقع است!”
این جملات حرفهایی نیست که طلبه ای جوان و ناشناس از سر شکایت و گلایه از اوضاع روز کشور بر زبان آورده باشد بلکه سخنان مؤسس نظام ما امام خمینی است.
حالا این کلمات شهید مطهری را بخوانید که می نویسند: “روحانیون از انتقاد پرهیز دارند. هر وقت یک نفر روحانى بخواهد در این زمینه ها حتى در مورد رسوم و عادات عوامانه انتقاد کند، ناراحت مى شوند و با تأسف مى گویند اینها ضرر دارد و فوراً مى گویند: “این حرفها تف سربالا است". اینها نمى دانند که انتقاد، اصلاح و رفع عیوب است. اگر عیوب دستگاهى انتقاد نشود امید اصلاح در آن نیست و اگر اصلاح نشد مانند پیکر بیمارى که بیمارى اش معالجه نشود آن بیمارى آن پیکر را از پا در خواهد آورد.”
شاید باورتان نشود که حرفهایی بسیار صریح تر و تندتر از این ها را می شود در سخنان شهید بهشتی و آیت الله خامنه ای هم پیدا کرد. حالا واقعا تصور کنید به جای امام و شهید مطهری، یک جوان مؤمن انقلابی بخواهد از این حرفها بزند و از روحانیت و مسؤولان کشور انتقاد کند، فکر می کنید چه بر سرش خواهد آمد؟
راستی اگر امروز یک طلبه جوان بخواهد یکی از شخصیت های حوزوی و چهره های انقلابی معاصر را به عنوان الگو برای خود انتخاب کند و بر مشی و منش آنان عمل کند به سراغ چه کسی می تواند برود؟ اگر بخواهد مثل امام باشد و با همان صراحت و قاطعیت سخن بگوید که روزگارش سیاه است! اگر بخواهد مثل شهید مطهری باشد که حال و روزی بهتر از این روزهای دکتر علی مطهری نخواهد داشت! اگر هم بخواهد از شهید بهشتی پیروی کند که حتى نقل برخی مطالبش هم جرم تلقی می شود ونهایتش می شود مثل دکتر محمدرضا بهشتی!
شاید بگویید باید رهبر انقلاب را به عنوان نمونه واسوه برگزیند، در حالی که بر خلاف نظر و تلقی عمومی بسیاری از حرفهای این سالهای رهبر انقلاب هم اگر بخواهد بدون نام ایشان کتاب بشود مجوز نشر نخواهد گرفت! چه رسد به این که بخواهیم سیدعلی خامنه ای جوانی را معرفی کنیم که عاشق اخوان ثالث است و فروغ می خواند و در محافل روشنفکری حاضر می شود… اصلا بگذارید از امام و رهبری و شهید بهشتی و استاد مطهری بگذریم، حتى بدون تعارف اکنون رفتن به سراغ الگوهایی مانند آقای رحیم پور ازغدی و حجت الاسلام والمسلمین پناهیان هم در مسایلی مانند عدالت و اشرافیت و حجاب و قوه قضاییه باعث دردسر و حساسیت می شود.
خلاصه وقتی به صورت اجمالی دور و بر خودمان را نگاه می کنیم بعد از گذشت حدود چهار دهه از انقلاب اسلامی فضای فکری و فرهنگی کشور چنان تنگ و محدود شده است که بهشتی بودن و مطهری شدن باعث گرفتاری است و حتى خامنه ای دهه پنجاه و شصت هم نمی توان بود!
اقتضای طبیعی روحیه انقلابی یعنی پرسش و چالش، نقد مستمر، حسابگری و صراحت و قاطعیت و صلابت در اندیشه و فکر و عدم وابستگی جز به معیار حق و حقیقت و آرمانها و ارزش ها.
وقتی انقلابی بودن یک جوان طلبه باعث گرفتاری و دردسر بشود به طور طبیعی و به مرور ترجیح می دهد درسش را بخواند و به کار کسی کار نداشته باشد و به همان بی تفاوتی مبتلا می شود که رهبر انقلاب آن را از زهر خطرناکتر می دانند!
اما بخواهیم یا نخواهیم وقتی از فضای آرمانی سخنان حضرت آقا در بیت رهبری بیرون می آییم، واقعیت اجتماعی و فرهنگی حاکم در فضای ظاهرا انقلابی دوستان مان چیز دیگری است و حتى کوچکترین انتقاد را بر نمی تابد!
در نتیجه تنها کسانی که بی دردسر و نگرانی می توان امروز به عنوان الگوی یک طلبه جوان معرفی کرد، بزرگوارانی امثال آقای علم الهدى و آقای سیداحمد خاتمی هستند! خیلی دردناک است اگر انقلابی که با اندیشه و افکار آیت الله طالقانی و دکتر شریعتی شکل گرفته بعد از سی و هشت سال به سید احمد خاتمی برسد!
[یکشنبه 1396-09-05] [ 06:47:00 ب.ظ ]