? ?
از بس که بود مثل محمد، شمایلش
گویی نهاد، آینه ای در مقابلش

تنها نه زن، که خالق هستی ز نور خویش
بخشیده بود جوهر انسان کاملش

دریای بیکرانه ی عصمت که در جهان
تنها علی رسید به ادراک ساحلش

اوصاف او به سوره ی کوثر خلاصه شد
زیرا به وحی نیز نگنجد فضائلش

اعجاز، واژه ایست که زهراست آیتش
معراج، مزرعی است که زهراست حاصلش

روز ازل مراد “الست بربکم”
بار امانتی است که زهراست حاملش

تنزیل اگرچه قدر ز مُنزِل گرفته است
نازد به خود که خانه ی زهراست مٓنزلش

آل عبا اگر ز محمد، مقام یافت
زهراست ثقل دایره و شمع محفلش

حیدر ” ولی” و حضرت زهراست حامی اش
میزان، علی و حضرت زهرا معادلش

نازم به خانه ای که در آن جن و انس را
اذن دخول نیست چو زهراست داخلش

نازم به قامتی که ملک رشک می برد
بر تار و پود چادر او در نوافلش

نازم به دامنی که نبی سر بر آن گذاشت
در ناملایمات، پی رفع مشکلش

از کودک گرسنه ی خود کرد نان، دریغ
تا نگذرد گرسنه از آن سفره، سائلش

جاری چو زمزم است ولی مروه و صفا
هرگز نمی رسند به طی مراحلش

قبرش نهان شد از نظر خلق تا ز آه
هر دم به جای گُل ندمد آتش از گِلش

جانم فدای یاس کبودی که از نظر
در روز حشر نیز نهان است محملش

جانم فدای ماه منیری که در سفر
عاجز شد آفتاب ز سیر منازلش

گر شهره شد حسن به کرامت، ز مادر است
جود و کرم نمی ست ز بحر خصائلش

در اهتزاز مانده اگر بیرق حسین
بسته ست دست حضرت زهرا حمایلش

زهراست تکیه گاه پسر در مصائبش
زهراست نوحه خوان پسر در مقاتلش

زینب، اگر گرفت به صحرای کربلا
سکان به کف، سکینه ی زهراست در دلش

ام البنین اگرچه ابوالفضل پرورید
از شیر خود، عنایت زهراست شاملش

نازم به کوثری که تبار رسول از اوست
ابتر، اگرچه خواند ز کین، ابن وائلش

گرگان پس از شهادت او نیز در کمین
تا ریشه کن کنند تبار و سلاسلش

نامحرمی و ضربه به پهلوی فاطمه؟!
شکر خدا که شد در و دیوار، حائلش

وای از دمی که شکوه کند نزد مصطفی
در روز حشر، حضرت زهرا ز قاتلش

وای از دمی که شرم زند شعله بی امان
نزد رسول، بر جگر خصم جاهلش

ما لعن بر جماعت غاصب نمی کنیم
زیرا فدک نبود و فلک نیز قابلش

این شکوه را چو یوسف زهراست مدعی
موکول می کنیم به دیدار عاجلش

✍ افشین علا، 96/11/30

موضوعات: براي همه, براي تو دوست  لینک ثابت



[دوشنبه 1396-11-30] [ 11:18:00 ب.ظ ]