بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • دهقان
  • ط.جمالی
  • زفاک
  • شمیم
  • زهرا بانوی ایرانی






  • آمار

  • امروز: 894
  • دیروز: 939
  • 7 روز قبل: 3738
  • 1 ماه قبل: 8710
  • کل بازدیدها: 367432





  • وبلاگ های من





    رتبه





      دلنوشته برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف   ...

    سال‌هاست که دارم
    دست و پا می‌زنم
    برای بزرگ شدن
    دوست دارم هر که مرا می‌بیند
    وجودم همۀ نگاهش را پر کند
    عزّت، گمشدۀ زندگی من است.
    عمری به دنبالش گشتم و نیافتمش
    دیگر خسته‌ام از این هم پی‌جویی و ناکامی.

    برای به دست آوردن عزّت
    چقدر بندۀ این و آن شدم
    ولی به جای عزّت
    چیزی جز ذلّت نصیبم نشد که نشد.

    من به دنبال تاج عزّت می‌گشتم
    که بگذارم روی سرم
    دست دراز می‌کردم
    به سوی کسانی که خیال می‌کردم
    در دکانشان متاع عزت را می‌توان یافت
    اما آنها چوب ذلت بر سرم می‌زدند
    و من هم دست برنمی‌داشتم
    از این خیال سرابی.
    دیگر این چوب‌ها کار خودش را کرده
    و من یقین کرده‌ام که
    عزّت دست این مردم بی‌رحم نیست
    و داشتم به این باور می‌رسیدم
    که گویی عزّت را فقط می‌شود
    در افسانه‌ها پیدا کرد
    و اصلاً زیر این سقف کبود
    چیزی به نام عزّت نیست.

    می‌خواستم نردبانی بسازم
    از همۀ چوب‌هایی که بر سرم زدند
    و پله پله بروم تا خود آسمان
    و روی پیشانی آسمان بنویسم
    «دنبال عزت نگرد که گشتم، نبود»

    نزدیک آسمان که رسیدم
    دیدم جای جای آسمان را
    نام تو پر کرده است.
    اصلاً جایی برای نوشتن نیست.
    نامت می‌درخشید
    به قدری که ستاره‌ها از آن نور می‌گرفتند
    و ماه و خورشید
    رو به قبلۀ آن نماز نیاز می‌خواندند.

    هیچ فرشته‌ای از کنار نام تو نمی‌گذشت
    مگر آن که
    دست به سینه می‌ایستاد و ادای احترام می‌کرد.

    آقای عزیزم!
    به من بگو این همه عزّت را
    از کجا آورده‌ای؟
    چرا من هر چه به سوی این و آن
    دست دراز کردم
    جز ذلّت
    چیزی نصیبم نشد؟

    تو به کدام سو
    دست دراز کرده‌ای
    که این قدر وجودت پر از عزّت است؟
    بگو که من هم از همه دست بشویم
    و دست دراز کنم به سویش.

    راستش خودم
    پاسخ پرسشم را می‌دانم
    اما چه کار کنم
    که دیگر نایی برای گام برداشتن نمانده برایم.
    هر کسی هم بود
    بعد از این همه دویدن و نرسیدن
    دیگر نفسی نداشت
    برای گام برداشتن.

    آقایی که عزیزی! عزیز خدا!
    دست این از نا افتاده را بگیر
    و بگذار در دست همان خدایی که
    لحظه‌های زندگی‌ات را
    خرج بندگی‌اش می‌کنی
    و زندگی‌ات را زیر سایۀ عزّتش طی می‌کنی.

    من همان عزّتی را می‌خواهم
    که تو داری
    اگر خلائق هم‌قسم شوند
    که مرا به اوج عزّت برسانند
    بی‌آن که حتی گوشۀ چشمی از من طلب کنند
    دیگر نمی‌خواهم که نمی‌خواهم.
    عزّت همه ارزانی خودشان
    من همان عزّتی را می‌خواهم که تو داری.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1396-08-04] [ 01:23:00 ب.ظ ]





      آثار محبت   ...

    بالا رفتن آستانۀ تحمّل و کم شدن توقّع
    یکی از گلایه‏‌های والدین، پُرتوقّع بودن فرزندانشان است.

    وقتی والدین به نیازهای اقتصادی به صورت افراطی توجّه می‏‌کنند، به صورت طبیعی از قواعد دیگر تربیت، مثل محبّت، غافل می‏‌شوند. از همین رو، توانمند شدن اقتصادی خانواده، نه تنها کمکی به تربیت نمی‏‌کند؛ بلکه مشکلات جدیدی را تولید می‏‌کند که یکی از آنها، پُرتوقّع شدن و کم‏‌تحمّل شدن بچّه‌‏هاست.
    البته در خانواده‌‏های فقیر هم کم‏‌تحمّلی و پُرتوقّعی هست. در این خانواده‌‏ها نیز یکی از اصلی‏‌ترین دلایل بروز این صفت در فرزندان، پاسخ ندادن به نیاز محبّتی آنهاست.

    ⚠️ما نمی‌‏گوییم به جای پول خرج کردن، باید محبّت نمود؛ زیرا اینها دو گونه نیاز است که باید هر کدام را از راه خودش پاسخ داد؛ امّا برخی از نیازها وقتی تأمین می‌‏شود، می‏‌تواند اثر پاسخ ندادن به برخی نیازهای دیگر را خُنثا کند.
    ?یکی از این نیازها، محبّت است.

    ?من دیگرما، کتاب دوم،ص53

    #من_دیگر_ما
    #کتاب_دوم
    #تربیت_فرزند
    #گزاره‌های_رفتاری

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:18:00 ب.ظ ]





      عدد و معدود   ...

    فوق العاده #خواندنی

    ?بسم الله الرحمن الرحیم?

    ✳️هیچ عددی# مقدس نیست اگر معدودآن #مقدس نباشد
    به نظر شما چرا بعضی از اعدادبرای ما #مقدس است؟
    مثلا:
    عدد5
    عدد14
    عدد72
    عدد114
    عدد313
    هریک از اعداد فوق وقتی مقدس و #محترم است که با معدود مقدسی همراه باشد
    ۵تن آل عباء
    ۱۴معصوم
    ۷۲شهیدکربلا
    ۱۱۴سوره ی قرآن
    ۳۱۳یاورامام زمان علیه السلام.
    اما اگر معدود #مقدس نبود آن عدد دیگر ارزشی ندارد بویژه وقتی بالاترین اعداد# مقدس رادرکنار امور مادی بگذاریم
    مثل آنهایی که برای مهریه دختران خود از این اعداد استفاده می کنند،
    براستی اینگونه افراد اگر واقعا دنبال عدد #مقدس و#مبارکی می گردند پیشنهاد می کنیم ازعدد #یک استفاده کنند که #مقدس ترین عددعالم است زیرا #خالق ، مدیر و مدبر این عالم یکی بیش نیست
    افسوس فقط با #مقدسات بازی میکنیم
    برای همین شیطان همیشه ،همه جا ما را
    بازی میدهد
    آری قداست این است
    وقتی به #عارف بزرگ میرزا جواد آقا
    میگویند صاحب اولاد نمی شویم یه نذری برای ما بکنید ایشان #فقط یک #صلوات نذر می کند
    وبه سال نکشیده طرف صاحب اولاد میشود?
    بله حق داری #تعجب کنی
    اگر قداست #خدا را حفظ کردیم
    خداوند هم هر عددی را انتخاب کنیم مقدس میداند چون ما فقط او را انتخاب کردیم❤️

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:57:00 ب.ظ ]





      شش حیوانی که پیامبر از کشتن آنها منع فرمودند:   ...

    امام صادق(علیه السلام) روایت کردند که حضرت رسول اکرم(صل الله علیه واله وسلم) فرمود: از کشتن زنبور عسل، مورچه، قورباغه، گنجشک، شانه به سر و پرستو بپرهیزید.
    ? زنبور عسل را به این سبب که پاکیزه می‌خورد و پاکیزه پس می‌دهد، حیوانی است که خدای ارجمند به او وحی کرد و حیوانی است نه از جن و نه در شمار انسان.
    ? مورچه به این دلیل که مردم در روزگار حضرت سلیمان‌ بن‌ داوود(علیه السلام) به قحطی گرفتار شدند، پس هنگامی که به سوی نماز باران خواهی می‌رفتند، مورچه‌ای را دیدند که روی دو پای خود ایستاده دست‌هایش را به سوی آسمان بلند کرده و می‌گوید: “خدایا، ما آفریده‌ای از آفریدگان تو هستیم و از فضل تو بی‌نیاز نیستیم، ما را از نزد خود روزی ده و ما را به گناهان کم‌خردان آدمی زادگان بازخواست منما.”
    پس سلیمان به مردم گفت: به خانه‌هایتان برگردید که همانا خدای فرازمند بر اثر دعای دیگران به شما آب داد.

    ? قورباغه بدین رو بود که چون بر ابراهیم(علیه السلام) آتش برافروختند، همه جانداران زمین به خدای بزرگ و ارجمند شکایت کردند و از او خواهش کردند که بر آتش آب بریزند، خدا به هیچ یک از آنان اجازه نداد مگر قورباغه که دو سوم پیکر قورباغه در انجام این کار (یعنی آب ریختن بر آتش حضرت ابراهیم) سوخت و تنها یک سوم از پیکرش سالم ماند.
    ? شانه به سر (هدهد) به این دلیل بود که او راهنمای سلیمان(علیه السلام) به کشور بلقیس بود.
    ?گنجشک به این دلیل که یک ماه راهنمای حضرت آدم(علیه السلام) از سرزمین سراندیب به سرزمین جده بود.
    ? و اما پرستو به این سبب که گردش او در آسمان به دلیل اندوه خوردن بر ستم‌هایی است که بشر روا داشتند ، و عبادت او خواندن «سوره حمد» است و آیا نمی‌بینید که او می‌گوید: «ولاالضالین»؟! (چلچله آخر آوازش را میکشد، که پیامبر اسلام ص ابتدای آوازش را سوره حمد و آخر آوازش را بعنوان ولاضالین این سوره تعریف کردند.)
    ? منبع: الخصال المحمودة والمذمومة(صفات پسندیده و نکوهیده)، جلد 1، ص 448-451 نوشته شیخ صدوق(ره)

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:46:00 ب.ظ ]





      انسان بیکار   ...

    ?| آدم بیکار به انواع مفاسد اخلاقى و بیماریهاى روانى و عصبى مبتلا مى شود و زندگانى اش سیاه و تباه مى گردد.
    ?در قرن دوم تاریخ اسلام مردمى پیدا شدند که افکار منحرفى پیدا کردند.
    یکى از افکار منحرف آنها این بود که کار و فعالیت را منافى با تقوا و دیانت مى دانستند.

    ?این دسته از مردم وقتى که مى دیدند ائمه اطهار (علیهم السلام) کار مى کنند و زحمت مى کشند، زراعت و تجارت مى کنند، حفر قنات و یا درختکارى مى کنند، این کار را بر آنها عیب مى گرفتند.
    یک روز، گرمى هواى تابستان شدت کرده بود.

    ?آفتاب بر مدینه و باغات و مزارع اطراف مدینه به شدت مى تابید.
    در همین حال یکى از این طبقه اتفاقاً به نواحى بیرون مدینه آمده بود.
    ناگهان چشمش افتاد به مرد فربه و درشت اندامى که معلوم بود در این وقت براى سرکشى به مزارع خود بیرون آمده و به واسطه فربهى و خستگى به کمک چند نفر که از کسان خودش بودند راه مى رفت.

    ☝️آن مرد زاهدمسلک با خود اندیشید که این مرد فربه کیست که به خاطر مال دنیا در این هواى گرم بیرون آمده است؟
    نزدیکتر شد، دید این مرد فربه محمّد بن على بن الحسین یعنى امام باقر است.
    مرد زاهدمسلک به خیال خود خواست امام را مورد ملامت قرار دهد.
    نزدیک آمد و سلام کرد و جواب سلام گرفت.

    ?بعد گفت: آیا سزاوار است کسى مثل تو دنبال کار دنیا بیرون رود؟ اگر در همین حالت اجلت فرا رسد جواب خدا را چه مى دهى؟
    امام خود را به دیوار تکیه داد و فرمود: اگر در همین حال اجل من برسد خوشوقتم که در حال عبادت از دنیا رفته ام.
    من آدمى هستم عیالمند، زندگى و خرج دارم، اگر زحمت نکشم و کار نکنم باید دست حاجت پیش تو و امثال تو دراز کنم.

    ✍زاهد همین که این بیان منطقى را شنید گفت: راست گفتى، من خواستم تو را نصیحت کنم اما دانستم من در اشتباهم و تو مرا نیکو نصیحت کردى.

    ? #شهید_مطهری
    ? مجموعه آثار استاد شهید #مطهرى ج: 22 ص:165

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 08:17:00 ق.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.