بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ
  • avije danesh
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)
  • yalda gheirati






  • آمار

  • امروز: 375
  • دیروز: 549
  • 7 روز قبل: 4672
  • 1 ماه قبل: 10785
  • کل بازدیدها: 372104





  • وبلاگ های من





    رتبه





      طبیعت وارنگرود   ...

    روستای وارنگرود

    #جاده_چالوس

    1530086291k_pic_98061748-368f-4040-ba89-734472271b2f.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [یکشنبه 1397-04-10] [ 11:51:00 ق.ظ ]





      در ره جانانه   ...

    جان به کف،
    خنده به لب،
    شعله به دل،
    شور به سر
    جان فدا در رهِ جانانۀ عشقیم هنوز…

    [مولانا]

    1529699722k_pic_038d978c-2efb-4c1a-bfe5-df7cbea44d60.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 11:37:00 ق.ظ ]





      نتیجه احسان به خلق و حسن رفتار   ...

    ? مرشد چلویی که دربازار تهران چلوکبابی داشت به بهترین کاسب قرن معروف شده بود، روزی چند نفر جلوی مرشد چلویی را گرفتند و به او گفتند؛ پول دخل امروزت را رد کن بیاد. مرشد گفت محال است بدهم، گفتند می کشیمت، گفت بکشید،

    ? گفتگو ادامه پیدا کرد و مرشد گفت به یک شرط پول دخل امروز را به شما می دهم، آنها گفتند به چه شرطی؟

    ? گفت به شرطی که بیاید به منزل من و یک چایی باهم بخوریم، آنها قبول کردند و رفتند و چای خوردند و مرشد پول ها را به آنان داد. آن ها از مرشد پرسیدند که چرا همون اول در کوچه پول را ندادی؟

    ? مرشد گفت اون موقع اگر پول را می دادم آن پول دزدی می شد ولی الان شما مهمان من هستید و من دوست دارم به مهمانم هدیه بدهم…سال ها گذشت و آن سه نفر از معتمدین بازار شدند.

    ? بخشندگی چنین تاثیری در زندگی انسان ها می گذارد. بچه ها باید بخشندگی را از والدین در عمل ببینیند و یاد بگیرند.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1397-04-06] [ 04:38:00 ب.ظ ]





      نمونه سوال اصول 3   ...

    نمونه سوال
    #اصول_3

    1529166442k_pic_5c6ed9f5-896f-435d-9002-e200dfb4454f.jpg

    1529166441k_pic_4e5b7ad1-2c59-4615-83e8-6f27ecd46483.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [دوشنبه 1397-03-28] [ 07:53:00 ب.ظ ]





      چگونه به استاد خود احترام بگذاریم؟   ...

    چگونه به استاد خود احترام بگذاریم؟


    ? آیه:
    ٱلَّذِى عَلَّمَ بِٱلْقَلَمِ*عَلَّمَ ٱلْإِنسانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ 4و5/ علق
    همان کسی که به‌وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمی‌دانست یاد داد!

    ? آینه
    حکایت؛ ابوطالب عزیزالدین از ادباء و علماء قرن ششم هجری می‌گفت: در زمانی که فخر رازی به مرو آمده بود منزلتی بزرگ و آوازه‌ای بلند و ابهتی عظیم داشت به‌ نحوی‌که به احترام او کسی سخنش را قطع نمی‌کرد و در مقابل او نفس نمی‌کشید و من برای استفاده از محضر او به محضرش آمدو شد داشتم. روزی به من گفت: دوست دارم برای من درباره سلسله نسب فرزندان ابوطالب کتابی بنویسی تا آن را بخوانم چون نمی‌خواهم در این مورد جاهل باشم. گفتم می‌خواهی به ‌صورت مشجّر انساب ایشان را ترسیم کنم یا به ‌صورت نثر بنویسم؟ گفت: من چیزی می‌خواهم که آن را حفظ کنم و نوشته مشجّر قابل حفظ کردند نیست، گفتم: سمعاً و طاعةً و رفتم و کتابی را که اسم آن را «الفخری» گذاشتم، نوشتم و برایش بردم. چون آن کتاب را دید از مسند شخصی خودش پائین آمد و بر بوریائی که در آنجا بود، نشست و به من گفت تو بر این مسند بنشین. من نشستن بر آن مسند را در حضور او جسارت دانستم ولی او با نهیبی سخت مرا خطاب ساخت و گفت در جائی که من می‌گویم، بنشین.
    از مهابت او بی‌اختیار در جائی که گفته بود نشستم و او در مقابل من نشست و آن کتاب را در حضور من قرائت کرد و مواردی را که برایش نامفهوم و پیچیده بود از من سؤال می‌کرد تا اینکه تمام کتاب را نزد من خواند و سپس به من گفت: اکنون در هرکجا که می‌خواهی بنشینی، بنشین، که همانا این کتاب علم است و تو در این علم استاد من هستی و من شاگرد تو که در حضورت شاگردی می‌کنم و استفاده می‌کنم و از ادب نیست که شاگرد جز روبروی استاد در جای دیگری بنشیند.
    پس برخاستم و او در مسند خود نشست و من بر بوریائی که او نشسته بود نشستم.1

    جاهل به روز فتنه ره خانه گم کند
    عالم چراغ جامعه و چشم عالم است

    1. با اقتباس و ویراست از کتاب داستان‌هایی از علماء

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 07:52:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.