چند خطی دُرُست و نه لزوماً دُرُشت
? غروب پنج شنبه پنجم اردیبهشت ماه 98، یافت آباد، خیابان شهید بابایی، ایستگاه صلواتی شهید مجید قربانخانی
به ایستگاه صلواتی که نزدیک می شدم داشتم در مورد القاب شهید در کتابی که در موردش بود فکر می کردم؛
“مجید بربری”
“حُرِّ شهدای مدافع حرم”
چند نفری مشغول پذیرایی بودند، خلوت تر که شد کمی جلوتر رفتم و گفتم می خواهم با دوستان صمیمی شهید قربانخانی صحبتی داشته باشم. یکی از آنها که سابقهی دوستی هشت ساله را با شهید داشت، گفت: “قبل از اینکه در مورد شهید چیزی بگم این را بگم که کاش در مورد شهید “درست” بنویسید نه “درشت".
به نشانهی تایید سری تکان دادم و یک آفرین محکم هم تحویلش دادم تا مطمئن شود راویِ درست حرف هایش می شوم.
اول از همه خواستم تا در مورد شاخص ترین خصوصیت شهید بگوید، اینکه به نظرش چه خصوصیت شاخصی در شهید بود که باعث شد با وجود تفاوتهای ظاهریِ رفتاری با اکثر شهدا، مسیر مدافع حرم شدن را انتخاب کند؟
تفاوتهایی که کم و کمرنگ هم نیستند، مثل قلیون کشیدن و خالکوبی اش.
می گوید: مجید “ریسک پذیر"[شجاع] بود و دوست داشت هرچه را می تواند تجربه کند، می گوید به نظر من ریسک پذیری مجید او را به سمت سوریه کشاند و در ادامه می گوید اما مجید علیرغم همه خصوصیات معمولی اش دو خصوصیت بارز و مشخص هم داشت یکی اینکه «روراست» بود و بی شیله پیله، و دیگر هم اینکه به شدت «شوخ طبع» بود…
میان حرف های دوستش و آنچه که قبلا در موردش خوانده یا شنیده بودم، یک ربط منطقی و البته دل پسند پیدا می کنم و آن اینکه مجید هر چه که بوده، قطعا زمینه و ظرفیت و قابلیت لازم را داشته است برای آنچه که نهایتا شهادت روزی اش شده و قطعا با وجود اینکه مجید به اعتراف اطرافیانش، حتی بچه هیئتی آنچنانی و ظاهرا بچه حزب اللهی آنچنانی هم نبوده، اما «طالب» بوده…
مثلا نویسنده ی کتاب «پناه حرم» می گوید: “مجید یکبار در اربعین با پای پیاده به کربلا می رود، در آن سفر که با دوستانش می رود هر کسی از امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) حوائجی را طلب می کرده است. همسفرانش می گویند در آن سفر مجید از خداوند و معصومین فقط یک چیز میخواهد،
✅ می گوید: «فقط می خواهم آدم بشوم!»
از آن زمان به بعد مجید شروع می کند و به قول خودش با توبه ای که کرده تلاش می کند به انسانی دیگر تبدیل شود. این اتفاق هم برای دوره ای است که اصلا بحث سوریه و دفاع از حرم و … مطرح نبوده یا در ذهن مجید جایی نداشته است.”
نویسندهی کتاب «پناه حرم» در جای دیگری میگوید: “داییِ مجید یک سفره خانهی مجلّل و گران قیمت داشته است. داییاش تعریف کرده که یک روز مجید دست یک کودک کار را گرفته بود و از پایین شهر به بالای شهر پیش ما آورد و گفت دایی زود یک شیشلیک بزن و بده به ما.
دایی اش می گوید من ناراحت شدم و گفتم این بچه را چرا آوردی؟ تو چه نسبتی با او داری؟ و…
مجید در پاسخ می گوید این بچه سر چهار راه بود و به منگفت نمی داند شیشلیک چیست! من او را آورده ام تا شیشلیک را ببیند و بخورد و بفهمد که شیشلیک چیز خاصی نیست!".
یا مثلا یکی از همرزمان شهید می گوید: تکیه کلام مجید در مورد خالکوبیاش شده بود: «خدایا خودت یا پاکش کن یا خاکش کن»، یعنی همان دیالوگ معروف اخراجی ها.
البته که اینها هم فقط تکه هایی بود که ما خبر داریم از قابلیتها و طالب شدن های مجید متولد سال 69، که بهمن 94 در خان طومان سوریه شهید و مفقود الاثر شد و حالا در اردیبهشت ماه 98 پیکر سوخته اش به میهن بازگشت.
مبارکش باشد این عاقبت به خیری اش.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا.
#شهید_مدافع_حرم_مجید_قربانخانی
نویسنده: #راضیه_ابراهیمی
موضوعات: براي خدا
لینک ثابت
[شنبه 1398-02-07] [ 09:59:00 ب.ظ ]