هو الستّار
چی شد که چادری شدم؟
اما نه من که چادری بودم. چی شد که چادر از سرم افتاد؟
این رازی پنهان در زندگی جدید طلبگی ام است، افشای راز اینقدرها هم ساده نیست.
خیلی قبل تر از زمان تکلیفم چادر مشکی سر میکردم. جنس پارچه اش را هم به یاد می آورم، پارچه ی کیفی بود.
سال ها گذشت. من بیچاره در هفده هیجده سالگی تحت تاثیر فردی چادرم را کنار گذاشتم. توصیفی بهتر از بیچاره برای خودم پیدا نکردم.چه روزهای سرد و تلخی بود.
همین حالا هم فکرش را که میکنم، سردی تمام وجودم را فرا میگیرد. وجدان درد عجیبی داشتم، اما خودم را به خیالی میزدم.
به لطف خدا یا هر چیز دیگری تنها چیزی که کنار رفت، چادر بود.
عفت وحیا را دو دستی نگه داشتم. تااینکه یک روز وجدان بر نفسم پیروز شد.دوباره خودم شده بودم. به بازار رفتم و یک چادر ملی خریدم.
اما آنقدر نچسب بود، مثل کیسه ای با دو جای دست با اکراه بر سرمیکردم.
دل را به دریا زدم ، به بزازی رفته و یک قواره چادر معمولی خریدم. برای دوخت به خیاط سپردم.
چادرم که آماده شد، از ذوق سریع به سر انداختم.
باور نمیکنید انگار یوسف گمگشته به کنعان وجودم بازگشته بود. احساسم قابل وصف نیست انگار دو بال در آورده بودم.
چند سال بعد خداوند تاج طلبگی را هدیه ی این بازگشت قرار داد. طوری که چادرم عضوی از وجودم شد. تجربه این را به من آموخت که اگر عشق نباشد، چادر یک قواره پارچه مشکی ای بیش نیست.
من هم یک از لاک جیغ تا خدا را به گونه ای دیگر تجربه کردم.
#به_قلم_خودم
#هفته_جهانی_حجاب_و_عفاف
#چی_شد_چادری_شدم؟
موضوعات: براي خدا, براي همه, براي من
لینک ثابت
[دوشنبه 1397-04-25] [ 11:24:00 ب.ظ ]