بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • زفاک
  • پرستوی مهاجر
  • زینب کامکار






  • آمار

  • امروز: 149
  • دیروز: 266
  • 7 روز قبل: 1376
  • 1 ماه قبل: 6548
  • کل بازدیدها: 363382





  • وبلاگ های من





    رتبه





      سنجاق دل   ...

    #به_قلم_خودم
    ما امروزی‌ها اگر از چیزی خوشمان بیاید یک مدت قفلی می‌زنیم رویش و بعد سنجاق را باز می‌کنیم.
    از عاشقی گرفته تا غذای مورد علاقه‌مان دل‌مان را که زد سراغ بعدی می‌رویم. شما دیروزی‌ها اما خوشایندتان را با نخی محکم روی قلبتان کوک می‌زدید. پس از مدتی می‌شد، جزیی از وجودتان و با آن خاطره‌ها رقم می‌خورد.
    راستش ما دیگر حوصله‌ی تکرار نداریم، تنوع‌طلب شدیم. چقدر حرصمان در می‌آید وقتی تلویزیون برای بار هزارم سریال روزی‌روزگاری را پخش می‌کند. ذوقتان را نمی‌فهمیم از پخش دوباره‌ی یوسف پیامبر.
    یا مثلا همان چراغ کهنه‌ی سرِ طاقچه که به مفت هم نمی‌ارزد.
    خامی مان را به پخته‌گی‌تان بِحِل کنید، اقتضای زمانه ما را اینگونه کرده‌است.
    ذوقِ نداشته‌ها زورش به قدرِ داشته‌هایمان می‌چربد.

    موضوعات: براي خدا, براي همه, براي من  لینک ثابت



    [یکشنبه 1399-05-05] [ 12:45:00 ب.ظ ]





      درخت زندگی   ...

    #به_قلم_خودم
    #عکس_از_خودم
    زیبایی حال و احوالپرسی این روزهای دوستان جهادی‌ام به این است که هربار تماس می‌گیرند می‌پرسند:«سالمی علائم نداری؟! شیفت جدید ببندم برات».
    من هم می‌گویم:«فعلا از دور خارج نشدم نوبت بزن»
    خلاصه که فعلا به لطف خدا هستیم، تا خدا چه بخواهد و میلش به که باشد.
    روزی از درخت دنیا چیده خواهیم شد. کال یا پخته خودش می‌داند.
    امیدوارم به وقت و به بهترین شکل باشد.
    التماس دعا
    حلال کنید.
    بماند به یادگار.

    موضوعات: براي خدا, براي همه, براي من  لینک ثابت



    [جمعه 1399-05-03] [ 07:03:00 ب.ظ ]





      گلدانی از مهر   ...

    #به_قلم_خودم
    رفته بودم خودم را دوباره از نو بسازم، با بلدوزر بیافتم به جان دیوارهای بلندی که دورخودم ساخته‌بودم، اما نشد کم آوردم. راستش بددلی مانع شد تا بیمارستان مقصد این‌روزهای جهاد با کرونا شود، کم‌ظرفیتی هم مضاعف‌تر.
    تا الان کجای کار بودم، باید بیشتر نفسم را آرام کنم. هنوز شیهه می‌کشد و سواری می‌خواهد، مثل اسبی سرکش.
    البته همین تخریب نیمه‌کاره هم بد نبود تا آجرها را از نو بچینم، نه آن‌طوری که دلم می‌خواهد آن‌طوری که خدا می‌خواهد با یک پنجره‌ی بزرگ به سمت نور که یک ردیف گلدان از مهر جلوی آن چیده‌اند.

    موضوعات: براي خدا, براي همه, براي من  لینک ثابت



    [سه شنبه 1399-03-20] [ 05:32:00 ب.ظ ]





      فرار شکلاتی   ...

    #به_قلم_خودم
    صدای کوبیده شدن پاهایش روی زمین زودتر از خودش به ما رسید. دو وجب و نیم قد با چشمانی درشت و بُراق که سرش را به زور از لای در شیشه‌ای سالن بیرون آورده بود. داشت تلاش می‌کرد خودش را بیرون بکشد. موفق شد، ایستاد جلوی در سر و وضعش را درست کرد. آرام‌آرام قدم برداشت و به میز وسط اتاق نزدیک شد. دستانش را حلقه کرد و جعبه‌ی شکلات را از روی میز برداشت و دوباره مثل تیری که از کمان رها شده دوید به سمت اتاقشان.
    چند دقیقه‌ای گذشت صدای جیغ و گریه‌اش بلند شد و سایه‌ی دختر جوانی از دور مشخص بود. دختر جعبه را برگرداند. با حالت تحکم گفت:«دیگه نذارید، بیاد جعبه رو برداره. امروز خیلی شکلات خورده مریض میشه». ما فقط سکوت کردیم. از خانم پرستار پرسیدم: مادرش بود؟ سرش را به علامت منفی به سمت بالا برد. فقط همین.
    این فرار‌های شکلاتی چند بار دیگر هم صورت‌گرفت و هربار ناموفق بود. دختر جوان عمه‌ی معراج بود. خودش برایمان تعریف کرد که مادر معراج طلاق گرفته و پدرش فراری است.
    پسربچه و برادرش مانده‌اند پیش عمه‌ها. محبت عمه‌هایش کم از مهر مادری نداشت، تنبیه و اخم‌شان هم.
    پسرک دوساله یاد گرفته بود برای خواسته‌هایش بجنگد، مقاومت کند. از پس غول کرونا که زیرِخمِ خانواده‌‌‌ی ده نفری‌شان را گرفته بود هم سربلند بیرون بیاید. معراج یعنی محل عروج و بالا رفتن. پسرک باید از این پس پا بر روی شانه‌ی مشکلات بگذارد و بالا برود، درست مثل اسمش.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1399-03-08] [ 11:54:00 ب.ظ ]





      به قدر سهم‌شان   ...

    صبح زود، آفتاب نزده صدای تسبیحشان سکوت را می‌شکند. در پی روزی از این شاخه به آن شاخه می‌پرند. پشت پنجره‌ی مطبخ جای باریکی برای نشستن‌شان هست. احترام سرشان می‌شود کبوترها فرق دارند، که جلد حرم می‌شوند. کبوتر که می‌نشیند، هیچ‌کدامشان به احترامش نزدیک نمی‌شوند. چند دانه به قدر سهمش چینه‌دان را پر می‌کند و می‌پرد. حالا نوبت قمری‌هاست، ردیف کش جفت هم می‌نشینند. این وسط گنجشک‌های بازیگوش تا فرصت را مناسب می‌بینند، بین قمری‌ها خودشان را جا می‌کنند.
    مطبخ تنها محل پهن کردن سفره‌ی طعام ما نیست. کبوتر‌ها، قمری‌ها و گنجشک‌ها گاهی‌ اوقات هم زاغ‌ها از این سفره بهره‌ ‌می‌برند، چند دانه گندم به قدر سهمشان.

    موضوعات: براي خدا, براي همه, براي من  لینک ثابت



    [سه شنبه 1399-02-16] [ 01:39:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.