|
|
بدون عنوان |
|
... |
دنیا، کرونا، فقر، غم، غصه، مرگ و فشار زندگی باعث شده کم بیاوریم.
اینها که گفتم همهاش بغض شده و دارد راه گلو را میبندد.
اشکِ برای تو مقدس است! همهی این بغضها را خرج میکنم برای غمِ مقدسِ تو تا اشک روی اشک سیل شود و بِبَرد غم هایم را حسین جانم!
میگویند:"رنج برای کشیدن است"، به جان میکشم. این دلِ تنگ دیگر چیزی نمیخواهد جز ظهور، که تنها دلخوشیِ ماست برای سامان یافتن اوضاع جهان، و تنها دلخوشی من برای سامان دلم.
#به_قلم_خودم
موضوعات: براي خدا
لینک ثابت
[دوشنبه 1400-05-18] [ 11:02:00 ب.ظ ]
|
|
دور زدن پر ماجرا |
|
... |
#به_ق
یک ماهی میشود گرفتار بیماری دامنگیر کرونا شدیم، که هیچ جوره دست از دامان ما بر نمیدارد. بعد از این همه مدت گفتم مثلا دخترکم را ببرم بیرون حال و هوایش تغییر کند.
با دوستش هماهنگ کردیم برویم دنبالش تا بیشتر خوش بگذرانند.
پشت فرمان نشستم و راه افتادیم. دلم اما توی خانه ماند، کنار همسر بیمارم که ناتوان شده و مرا ناتوانتر کرده.
یکی دوبار این آدرس را رفته بودم. این بار اما دل نگرانی همراهم بود طوری که آینه بغل خودروی جلویی را هم با خودم بردم. ایستادم برای گفت و گو با صاحب ماشین.
مدارک را گرفت و دوباره راه افتادیم این بار خانه را پیدا کردیم. ایستادم به خیال اینکه کوچه بن بست است دنده عقب گرفتم و خوردیم به ماشین عقبی.
پیاده شدم اما انگار کوه روی شانه هایم نشسته، صاحب ماشین رضایت نمیداد که نمیداد.
تق زدم زیر گریه، گریهای که هنوز هم بند نیامده.
خستهام خسته، اما باید خودم را خوب نشان دهم، به خاطر دل دخترکم که گفت: عیدیهایم را بگیر پولشان را بده.
دور زدن ما غممان را زیاد کرد. غم زیاد است ولی شادی از ما دور نیست.
خلاصه پت و مت واقعی را در صحنه زندگی به تصویر کشیدیم، این بار اما با گریه نه خنده.
موضوعات: براي همه, براي من
لینک ثابت
[جمعه 1400-02-17] [ 11:40:00 ب.ظ ]
|
|
بغض میخواهم |
|
... |
#به_قلم_خودم
صدای زنگ تلفن و پیش شمارهای ناآشنا روی صفحهی گوشی 0713.
‹‹الو سلام آبجی خوبی››
به خاطر شرایط پادگان کمتر میتواند تماس بگیرد. این اولین بار بود که با خودم تماس گرفت.
ذوق مرگ شدن و بغضی که لحظهلحظه گلویم را بیشتر میفشرد، دو احساس همزمانی که میهمان دلم شده بودند.
چند کلمهای صحبت کردم و تاب نیاوردم. سریع گوشی را پاس دادم به همسرم. اشک گلولهگلوله ریخت روی صورتم.
صحبتهایشان که تمام شد باز گوشی را به دست من دادند.
صدای گرفتهی او، صدای گرفتهیِ من و دلم که هُری ریخت.
با هقهق خداحافظی کردم. بعد از کلی گریه خودم را باز خواست کردم.
«این چه کاری بود دختر؟! توی غریبی دل برادرت رو خون کردی.»
در این مدت هر چه خودم را به بی خیالی زدم، انگار نمیشد که نمیشد.
به اشک نیاز داشتم، ابراز دلتنگی میخواستم. تا به حال نشده بود، اینطور دلم برایش لَک بزند. خواهر هستم دیگر و پر از عواطف خواهری.
منِ معمولیِمعمولی گاهی مغرور، کجا و خواهریکردنِ حضرتِ زینب کجا؟!
از خودم خجالت کشیدم. از عصر دلگیر و غصهدار زینبی هستم که غمهایش آغاز میشوند.
پ.ن: عکسی پیدا نکردم که عمق دلتنگی رو بیان کنه.
موضوعات: براي من
لینک ثابت
[پنجشنبه 1398-06-07] [ 11:30:00 ب.ظ ]
|
|
خطوط خنده |
|
... |
#به_قلم_خودم
بر در ودیوار آگهی زده اند.
رفع چین وچروک، خط خنده و… .
هزاران مرکز زیبایی خدمات ارائه میدهند.
خوشحال هستم از اینکه ملتم بخندند تا
چهره هایشان زیبا شود.
شما دوستان هم با این تبلیغات بیشمار بخواهید خط باقیمانده ازخنده هایشان را رفع کنید و کاسبی تان سکه شود.
آیا خط غم هایشان را رفع خواهیدکرد؟؟
آن راچه کنیم.
موضوعات: براي همه, براي من
لینک ثابت
[دوشنبه 1397-03-28] [ 11:37:00 ب.ظ ]
|
|
سیصد و اندی روز |
|
... |
داشتم به این سیصد و اندی روزی فکر میکردم که حالا فقط خاطره شان باقی مانده… روزهایی که بعضی هایشان خوب بودند و پُر از شکفتنِ غنچه های لبخند بعضی هایشان هم… ولش کن! غم را گفتن، غم می آورد! فارغ از خوب و بد، همه ی این دوازده ماه؛ مثل همیشه کنارم بوده ای نفس به نفسم قدم به قدمم بهارِ من حضور دائم توست بودنی که پُر است از عطر خوشِ ایمان شکر که در ثانیه به ثانیه ی این زندگی دارمَت خدا #شکرانه #بهارانه #دلسپرده #دل_را_به_خدا_بسپار
موضوعات: براي همه
لینک ثابت
[دوشنبه 1397-01-06] [ 10:32:00 ق.ظ ]
|
|