#به_قلم_خودم
#محرم

(محرم، سیاه پوش داغی سترگ، از راه می رسد، داغی مثل آه بلند فرات و گلوی سوخته خورشید، مثل مجمر چشم هایی نگران و عطش هایی سربریده.)

داغی سترگ، که فرات پریشان و بی‌تاب به خاطرش تنش را به این سو وآن سو می‌زند.
موج‌موج‌سخن‌، در دلها قصیده‌ی شور می‌سازد. قصیده‌ای که طبع لطیف نمی‌خواهد. بلندی‌اش تا خدا می‌رسد و دنباله‌اش را خدا گرفته‌است.
کافی‌است، تا هق‌هق گریه را سر دهی.
دلهای غریب دیروز، قریبانه به هم وصل می‌شوند.
قصیده‌ای که قافیه‌قافیه‌اش به حسین علیه‌السلام ختم می‌شود.
در طول سال زیر شعله‌ی دلت شمعک حب حسین روشن است و محرم که می‌رسد، آتش به جانت زبانه می‌کشد.
به جای دود، عطرسیب هوا را پر کرده است. نه آن سیبی که حوا را از بهشت راند.عطرسیبی که تو را به اعماق بهشت پرتاب می‌کند.

موضوعات: براي خدا, براي همه, براي من, براي تو دوست  لینک ثابت



[سه شنبه 1397-06-20] [ 10:17:00 ق.ظ ]