بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین






آمار

  • امروز: 114
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 1312
  • 1 ماه قبل: 7346
  • کل بازدیدها: 364428





  • وبلاگ های من





    رتبه





      گرمی بازار حُسن   ...

    ▪️▪️
    نفحه ی باغ بهشت، عطر تن مجتباست
    محفل کروبیان، انجمن مجتباست

    در همه جا، بوی عشق گر رسد از کوی عشق
    نافه آهوی عشق از ختن مجتباست

    خرمی از خوی اوست، رنگ گل از روی اوست
    بوی سمن گر نکوست، از چمن مجتباست

    جمله ی اهل وفا، ریزه خورِ خوانِ او
    ریشه جود و سخا، در سخن مجتباست

    تاب فراق رسول، مرهم داغ بتول
    در شب تار علی پیرهن مجتباست

    کاش فلک کور بود تا که نبیند به غم
    آن همه تیرِ ستم بر بدن مجتباست

    شاه شهیدان حسین، تشنه لب و بی کفن
    در صدد بوسه ای بر کفن مجتباست

    جای قَرَن، از بقیع کاش نسیمی رسد
    زان که اویس دلم در یمن مجتباست

    در تن دین، جان از اوست رونق احسان از اوست
    گرمی بازار حُسن، از حسن مجتباست…
    افشین علا

    موضوعات: براي خدا, براي همه, براي تو دوست  لینک ثابت



    [جمعه 1399-07-25] [ 10:09:00 ق.ظ ]





      #مدح_امام_حسن علیه السلام   ...

    #شعر #امام_حسن #مدح_امام_حسن
    #عکس_تولیدی

    خانه وحی که عطر گل مریم دارد
    جلوه های علوی جذبه خاتم دارد
    خانه وحی اگرچه درِ عالم دارد
    کلبه ای هست که یک قبله نما کم دارد

    سفره هر سحرش بال ملک میخواهد
    سفره حضرت زهراست نمک میخواهد

    جلوه ای کرد خدا باز در این خانه و بعد
    باز شد پنجره با دست کریمانه و بعد
    خانه پر شد ز گل و لاله و پروانه و بعد
    چشم ها مات شد از خنده دردانه و بعد

    گوئیا روح علی باز به تن آمده است
    باز اسفند بریزید حسن آمده است

    چشم وا کردی و دل رفت ز دل هایی که
    در تماشای تو بودند تماشایی که
    همه مجنون شده از دیدن لیلایی که
    برده دل از علی و حضرت زهرایی که

    با نگاهش به همه عرض و سما عیدی داد
    نه فقط مادر سادات خدا عیدی داد

    یکی از کوچه نشینان تو دنیا شده است
    یکی از کاسه به دستان تو موسی شده است
    آنکه از جام تو نوشیده مسیحا شده است
    آنکه روی تو ندیده است زلیخا شده است

    یوسفان گرم تماشای شما مست شدند
    کوچه ها وقت عبورت همه بن بست شدند

    آنکه سودا زده ات نیست که آدم نشود
    آنکه سر باخته ات نیست که محرم نشود
    نشود آنکه اسیر تو مکرم نشود
    نشود هرکه گدایت به جهنم… نشود

    که خدا بیرق خود را لب بامت زده است
    هرچه در ملک خودش بود به نامت زده است

    شاعر:
    #حسن_لطفی

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [یکشنبه 1398-02-29] [ 10:53:00 ب.ظ ]





      منظره‌ای رو به بهار   ...

    بوی مطبوع گل و
    منظره‌ای رو به #بهار

    پنجره پشت خودش
    یک من ‌و ‌تو کم دارد…
    #علیرضا_صادقی

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [دوشنبه 1398-01-26] [ 05:45:00 ب.ظ ]





      من خاک بودم؟!   ...

    “آیا خدایت نیستم؟” ناگه خطابم کرد
    گفتم که هستی! باده در جام شرابم کرد

    نام مرا در زمره “قالوا بلی” گنجاند
    با بنده اش مأنوس شد، “انسان” خطابم کرد

    این جان بی مقدار را قابل چرا دانست؟!
    من خاک بودم، ذره بودم، آفتابم کرد

    من نیست بودم، شهد هستی را به کامم ریخت
    هم مست، هم هشیار، هم بیدار و خوابم کرد

    من هیچ بودم، پوچ بودم، معنی ام بخشید
    آمیخت با آب و گلم، مضمون نابم کرد

    درمانده بودم، لنگ بودم، رفتنم آموخت
    در چابکی با جبرئیلش هم رکابم کرد

    جان مرا با عشق خود آباد کرد اما
    در دام شیطان چون که افتادم خرابم کرد

    گاهی به خلوتگاه خود در خانه راهم داد
    هر قدر اما در زدم گاهی جوابم کرد!

    گاهی نوازش کرد با آیات رحمانی
    گاهی ولیکن با همان قرآن عتابم کرد

    با هر گناه تازه می پرسم مرا بخشید؟
    یا از ازل مشمول آیات عذابم کرد؟

    آخر چه دید از من که بهر دوستی با خود
    در بین مخلوقات عالم انتخابم کرد؟!

    می شد که حیوان یا علف یا سنگ باشم من
    آخر نفهمیدم چه شد “آدم” حسابم کرد؟!
    افشین علا

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [سه شنبه 1397-07-10] [ 06:06:00 ب.ظ ]





      ابر و ابریشم و عشق...   ...

    یا لطیف

    هزار و یك‌ اسم‌ داری‌ و من‌ از آن‌ همه‌ اسم‌ «لطیف» را دوست‌تر دارم‌ كه‌ یاد ابر و ابریشم‌ و عشق‌ می‌افتم. خوب‌ یادم‌ هست‌ از بهشت‌ كه‌ آمدم، تنم‌ از نور بود و پَر و بالم‌ از نسیم. بس‌ كه‌ لطیف‌ بودم، توی‌ مشت‌ دنیا جا نمی‌شدم. اما …
    زمین‌ تیره‌ بود. كدر بود، سفت‌ بود و سخت. دامنم‌ به‌ سختی‌اش‌ گرفت‌ و دستم‌ به‌ تیرگی‌اش‌ آغشته‌ شد. و من‌ هر روز قطره‌قطره‌ تیره‌تر شدم‌ و ذره‌ذره‌ سخت‌تر.
    من‌ سنگ‌ شدم‌ و سد‌ و دیوار … دیگر نور از من‌ نمی‌گذرد، دیگر آب‌ از من‌ عبور نمی‌كند، روح‌ در من‌ روان‌ نیست‌ و جان‌ جریان‌ ندارد.

    حالا تنها یادگاری‌ام‌ از بهشت‌ و از لطافتش، چند قطره‌ اشك‌ است‌ كه‌ گوشه‌ دلم‌ پنهانش‌ كرده‌ام، گریه‌ نمی‌كنم‌ تا تمام‌ نشود، می‌ترسم‌ بعد از آن‌ از چشم‌هایم‌ سنگ‌ریزه‌ ببارد.

    یا لطیف!
    این‌ رسم‌ دنیاست‌ كه‌ اشك‌ سنگ‌ریزه‌ شود و روح‌ سنگ‌ و صخره؟ این‌ رسم‌ دنیاست‌ كه‌ شیشه‌ها بشكند و دل‌های‌ نازك‌ شرحه‌شرحه‌ شود؟
    وقتی‌ تیره‌ایم، وقتی‌ سراپا كدریم، به‌ چشم‌ می‌آییم‌ و دیده‌ می‌شویم، اما لطافت‌ كه‌ از حد بگذرد، ناپدید می‌شود.

    یا لطیف!
    كاشكی‌ دوباره‌ مشتی، تنها مشتی‌ از لطافتت‌ را به‌ من‌ می‌بخشیدی‌ تا می‌چكیدم‌ و می‌وزیدم‌ و ناپدید می‌شدم، مثل‌ هوا كه‌ ناپدید است، مثل‌ خودت‌ كه‌ ناپیدایی…
    یا لطیف!
    مشتی، تنها مشتی‌ از لطافتت‌ را به‌ من‌ ببخش.

    عرفان‌ نظرآهاری
    #شعر

    موضوعات: براي همه  لینک ثابت



    [سه شنبه 1397-06-06] [ 12:27:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.