بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • دهقان
  • نویسنده محمدی






  • آمار

  • امروز: 122
  • دیروز: 175
  • 7 روز قبل: 1150
  • 1 ماه قبل: 6586
  • کل بازدیدها: 363116





  • وبلاگ های من





    رتبه





      یک واکسن خورده   ...

    #به_قلم_خودم
    صدای تلفن زیر قطراتِ آب دوش، هول انداخت به جانم. تماسی که ریز جزییاتش را متوجه نشدم؛ فقط شنیدم دخترم گفت: «باشه بهشون میگم ممنون خداحافظ.»
    کوبش در پس از اتمام صحبت شروع شد.
    «مامان بدو باید بری واکسن بزنی.»
    مثل صاعقه بیرون جهیدم. تند لباسهایم را پوشیدم و آمادهٔ رفتن شدم.
    صفی نسبتاً طولانی جلوی محل تزریق واکسن تشکیل شده بود. توی آفتاب نیم‌ساعتی این پا و آن پا کردیم تا بالاخره نوبتمان شد.
    اسمم را که صدا کردند برق سوزن سرنگ چشمانم را گرفت. گفتم: «برکت میخواهم!»
    مرغشان یک پا داشت: «فقط چینی!»
    زیر لب ذکرگویان رفتم روی صندلی نشستم. ذکرها بلندتر شد؛ ناخودآگاه گفتم: «یا پیغمبر!»
    خانم مسئول گفت: «با کدامشان کار داری؟» گفتم: «پیغمبر خودمون.»
    «آستینت رو بکش بالاتر، وقت پیغمبرها رو نگیر!»
    الکل زد و فرو کرد آن سوزن لعنتی را.
    واکسیناسیون تمام شد و الان من یک واکسن‌زده هستم. بیشتر از دو هفته گذشته و فعلاً هنوز زنده‌ام.

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1400-06-04] [ 08:49:00 ب.ظ ]





      سنگ آرامش   ...

    #به_قلم_خودم
    کوه یخ را دیده‌ای؟! حجمی‌ست بسیار بزرگتر از آنچه نشان می‌دهد.
    غم این روزهایم چیزی شبیه همان کوه یخ است در دریای قلبم که من اندکی از آن را به نمایش می‌گذارم.
    شاد نشان دادن خودم به دیگران کار سختی است. باید این روزهای غم بگذرد تا آرام شوم.
    این روزها به نشانه‌ها دقت می‌کنم، حتی کوچکترین‌هاشان.
    تازگی‌ها نگین کوچکی به دستم رسیده نشان می‌دهد که هنوز حواس‌شان به من هست. امید در دلم روشن می‌شود. این تکه سنگ برایم حرف‌ها دارد. چقدر زائر دیده، چه حاجت‌هایی را که نشنیده و حالا که به دستِ منِ زیارت‌نرفته رسیده؛ آمده تا دلم را آرام کند. با همه‌ی کوچکی‌اش، برای من بزرگترین دلخوشی‌ست. خصوصا
    این‌ روزهایی که محرم متفاوتی را در کنج خانه تجربه می‌کنم.

    موضوعات: براي خدا, براي من  لینک ثابت



    [یکشنبه 1400-05-24] [ 02:10:00 ب.ظ ]





      ماندگاری   ...

    #به_قلم_خودم
    همه‌ی ما را پس از مرگ یاد می‌کنند، که فلانی رفت.
    حالا بنده‌ی خدا مهدی پیشوایی رفت.
    کتاب را که باز می‌کنی، سراسر تواضع و خرسندی از توفیق نگاشتن درباره ائمه علیهم السلام را می‌یابی.به راستی هم توفیق کمی نیست، اینکه اجازه دهند تا خدمتی برایشان انجام دهی.
    متن کتاب سیره‌ی پیشوایان را خواندیم، امتحان دادیم و نمره آوردیم.
    پرسش باید این باشد که در امتحان عمل به سیره‌شان نمره‌ی هر کدام از ما چند است؟
    حالا این نویسنده در ایام عزای سومین پیشوا به دیدار حق شتافته‌است.
    یقینا برای هر کلمه‌ای که نگاشته و به یادگار گذاشته برایش نور می‌فرستند.
    از ما چه چیزی به یادگار می‌ماند؟!

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [شنبه 1400-05-23] [ 07:58:00 ب.ظ ]





      ورطه‌ی رهایی   ...

    #به_قلم_خودم
    در خیلی از مسائل تا خودت دچار نشوی و آن طرف قضیه نایستی، درک درستی از ماجرا نخواهی داشت. طوری که حتی آن چند کلامی که در مواجهه با فرد مبتلا بیان می‌کنی شاید صرفاً از روی عادت و از شنیده‌ها باشد. اما وقتی آن مساله گریبان تو را هم بگیرد تازه می‌‌فهمی کجای معرکه‌ای و چقدر توان داری.
    آنجاست که باید با پای خودت، نه با پای دیگری، با کفش‌ خودت، نه کفش‌ دیگری راه بروی تا خودت را از ورطه بیرون بکشی. آن‌وقت، شکست خورده یا پیروز، دیگر فرقی نمی‌کند. این تویی که در لحظه تصمیم گرفته‌ای و انجامش داده‌ای فارغ از هر قضاوتی.
    انسان بنده‌ی تجربه است. ناگزیر، باید رفت، آموخت و بیرون جست از گرداب ناتوانی.

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [جمعه 1400-05-22] [ 12:38:00 ق.ظ ]





      بدون عنوان   ...

    دنیا، کرونا، فقر، غم، غصه، مرگ و فشار زندگی باعث شده کم بیاوریم.
    این‌ها که گفتم همه‌اش بغض شده و دارد راه گلو را می‌بندد.
    اشکِ برای تو مقدس است! همه‌ی این بغض‌ها را خرج می‌کنم برای غمِ مقدسِ تو تا اشک روی اشک سیل شود و بِبَرد غم هایم را‌‌ حسین جانم!
    می‌گویند:"رنج برای کشیدن است"، به جان می‌کشم‌. این دلِ تنگ دیگر چیزی نمی‌خواهد جز ظهور، که تنها دلخوشیِ ماست برای سامان یافتن اوضاع جهان، و تنها دلخوشی من برای سامان دلم.
    #به_قلم_خودم

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [دوشنبه 1400-05-18] [ 11:02:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.