بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اسفند 1397
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29    




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • زفاک






  • آمار

  • امروز: 574
  • دیروز: 495
  • 7 روز قبل: 983
  • 1 ماه قبل: 7733
  • کل بازدیدها: 357858





  • وبلاگ های من





    رتبه





      در این آشفته حالی ها   ...

    ✅ به مناسبت میلاد مولا علی (علیه السلام) و عید نوروز

    🔶 در این آشفته حالی ها… 🔶 

    ز ایوان نجف رویی به استقبال برگردان 

    به حال خوش، مرا ای احسن الاحوال برگردان 
    ترازوی ستم را بشکن از شاهین ابرویت 

    ز دزدان، سهم ما مثقال تا مثقال برگردان 
    سؤال مال را پاسخ، زغال آتشین دادی 

    نوال بذل و بخشش را بدان منوال برگردان 
    به پیش چشم غارتگر بچرخان ذوالفقارت را 

    چنین سهم یتیمان را به بیت المال برگردان 
    تفأل بر تو باید زد در این آشفته حالی ها 

    تو ای قرآن ناطق، قرعه از این فال برگردان 
    زر و سیم خوانین را ز کابین زنان، بستان 

    خواتین ز خشم آزرده را خلخال برگردان 
    ز دام رهزنان دین و دنیا، شیعیانت را 

    به دامان خودت ای کعبه آمال برگردان …

    افشین علا

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1397-12-29] [ 09:12:00 ق.ظ ]





      از کوزه همان برون تراود که در اوست   ...

    تصور کنید درحالیکه فنجانی قهوه در دست دارید ، فردی از راه میرسد و به شما برخورد کرده و باعث میگردد که قهوه از فنجان بیرون پاشیده شود .

    چرا از فنجانتان ، قهوه بیرون ریخت؟!
    زیرا فنجان حاوی قهوه بود . اگر درون فنجانتان چای وجود داشت ، طبیعتا چای به بیرون میپاشید .
    هرچیزی که درون فنجان باشد ، همان نیز بیرون میریزد .

    بنابراین وقتی که زندگی به شما تنه میزند و باعث میشود تکان بخورید ، آنچه که درون شماست ، بیرون میریزد .
    از خودتان بپرسید ؛ ” درون فنجان دل من چیست ؟”
    وقتی که زندگی خشن می شود و به شما تنه میزند ، چه چیزی از شما بیرون افکنده می شود ؟
    شادی ، سرخوشی ، شکرگزاری ، آرامش ، فروتنی ؟

    یا خشم ، تندی ، ناسزا ، واکنش های خشن ؟
    کدامیک از درون شما به بیرون میریزد ؟
    انتخاب با شماست!

    از کوزه همان برون تراود…

    ️انسان های موفق ، دائما مشغول مرتب کردن و صیقل دادن کوزه دلشان هستند.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [سه شنبه 1397-12-28] [ 03:14:00 ب.ظ ]





      یکِ یکِ یک    ...

    🌼 🌼
    فقط دو روز دیگر مانده به یکِ یکِ نود و هشت.
    سال‌هاست که می‌گویم:
    «وقتی بیایی

    #تاریخ #جهان را از نو ورق خواهیم زد.
    دلدادگانت #ظهور تو را مبدأ تاریخ می‌کنند.
    آقا!
    می‌شود بگویی 1/1/1 کی فرا می‌رسد؟»
    و حالا می‌گویم:
    وقتی بیایی مبدأ و مقصد تاریخ
    یکی خواهد شد.
    هر روزی که از عاشقانت
    تاریخ آن روز را بپرسی، می‌گویند: 1/1/1.
    امّا نه از آن رو که حرف مرد، یکی است.
    عاشقانت زمان را خوب می‌شناسند
    و می‌دانند که وقتی بیایی
    زمان از بهت #عشق تو
    در جای خویش، خشکش خواهد زد.
    مگر می‌شود زمان در وقت ظهورت
    تو را ببیند و عبور کند؟
    به گمانم راز جوان ماندن تو نیز همین است:
    زمان به تو که می‌رسد
    دیگر پای رفتن ندارد.
    می‌ماند و می‌ایستد به #تماشا.
    آقا!
    با تو هر روز، اوّلین روز است
    و هر ماه، اوّلین ماه و هر سال، #اوّلین #سال.

    🌼 شبت بخیر گل همیشه #بهار #خدا!

    #بهانه_بودن

    #شب_بخیر

    #محسن_عباسی_ولدی

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [دوشنبه 1397-12-27] [ 10:42:00 ب.ظ ]





      برای خدا مشتری درست کنید   ...

    اعتکاف را ترویج کنید. جوانها، دوستهایتان و امثال اینها را بیاورید که مزهٔ مناجات با خدا را بچشند. سه روز مهمان خدا باشند. این اثر می گذارد. برای خدا مشتری درست کنید. وقتی مشتری برای خدا درست کردید، خدا اعتکافتان را بهتر قبول می کند.

    آیت الله حائری شیرازی (رضوان الله تعالی علیه)

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [یکشنبه 1397-12-26] [ 01:23:00 ب.ظ ]





      کاری برایم کن!   ...


     صاحب زمان

    همیشه برایم این یک سؤال سخت و پیچیده بوده
    که چگونه می‌شود علاقه‌ها و سلیقه‌ها را عوض کرد؟
    اصلاً مگر اینها عوض شدنی هستند؟
    من رنگی را دوست دارم و رنگی را دوست ندارم.
    به غذایی میل دارم و از غذای دیگری خوشم نمی‌آید.
    به کاری علاقمندم و از کار دیگری متنفّر.
    کسی را دوست دارم و از یک نفر دیگر بدم می‌‌آید.
    چگونه می‌شود این علاقه‌ها را جا به جا کرد؟
    یعنی چیزی را که دوست ندارم
    دوست داشته باشم
    و از چیزی که دوست دارم، بدم بیاید.

    پای حرف عاقل‌ها نشسته بودم
    کشکولی از حرف‌های گوناگون شنیده بودم
    ولی هیچ کدامشان پاسخ سؤالم نبود.
    می‌گفتند به آنچه دوست نداری فکر کن
    خوبی‌هایش را در نظر بیار
    به احتیاجی که به آن داری بیندیش
    آرام آرام خواهی دید که محبّتش به سراغت خواهد آمد.
    فکر کردم، در نظر آوردم و اندیشیدم ولی اتّفاقی نیفتاد.
    راستش همیشه پیش خودم می‌گفتم
    مگر این عاقل‌ها معنای دوستی را می‌فهمند
    که می‌خواهند برای دوست داشتن‌های من نسخه بپیچند؟
    نسخه‌های اینها خیلی که به کار بیاید
    تحمیل یک کار بر من است
    من وقتی مجبور می‌شوم کاری را خلاف میلم انجام دهم
    می‌ترسم که بذر تنفّر از آن کار در دلم کاشته شود.
    من دنبال تغییر یافتن مبدأ میلم بودم
    می‌خواستم دوستی‌هایم را عوض کنم
    و نسخۀ آنها به کارم نمی‌آمد.

    تا این که نشستم پای صحبت عاشقی
    که وقتی از زندگی‌اش گفت، پاسخ سؤالم را یافتم.
    او از همان لحظه‌ای که عاشق شده بود
    میلش عوض شده بود.
    هر چه را که معشوق دوست داشت، به آن عشق می‌ورزید
    و چه قدر از دوست‌داشتنی‌های امروزش
    جزو دوست‌نداشتنی‌های دیروزش بود
    و از هر چه معشوق دوست نداشت متنفر شده بود
    و چه قدر از دوست‌نداشتنی‌های امروزش
    جزو دوست‌داشتنی‌های دیروزش بود
    و فاصلۀ میان دوست نداشتن‌ها و دوست داشتنش‌هایش
    همان زمانی بود که دلش را به آن معشوق داده بود.

    همۀ آنچه را که در کشکول‌های پر از نکتۀ عاقل‌ها نیافتم
    در قصّۀ زندگی این عاشق یافتم.
    برای عوض شدن دوست‌داشتن‌ها
    راهی به جز عاشق شدن نیست.
    باز هم به خودم برمی‌گردم و نگاه می‌کنم به دوست‌داشتنی‌هایم
    میان این دوست‌داشتنی‌ها تا دوست‌داشتنی‌های تو
    فاصله از زمین تا آسمان است.
    با نسخۀ عاقل‌ها اگر بخواهم پیش بروم
    عمر نوح را هم اگر داشته باشم
    باز هم به اوّل راه نمی‌رسم.
    وقت تنگ است.
    باید عاشق شوم.
    کاری برایم کن آقا!
    حال و روزم خراب است.
    شبت بخیر صاحب زمان!

    #شب_بخیر
    #بهانه_بودن
    #محسن_عباسی_ولدی

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [شنبه 1397-12-25] [ 11:48:00 ب.ظ ]





      #من_هم_یک_مسلمان_نمازگزار_هستم   ...

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 12:30:00 ب.ظ ]





      فرزندان اتوبان   ...

    🔹 این روزها سالگرد شهادت مهدی باکری است
    فرزندان اتوبان 🔸

    با طعنه ای گفتی
    “ما گرچه میراث شهیدانیم
    اما نه آقازاده، فرزند اتوبانیم…”

    حق با تو بود احسان!
    از باکری ها ما چه می دانیم؟
    جز راه های پر ترافیک شب تهران
    جز غوطه خوردن در جنون، اما شکیبایی
    همواره سرگردان
    در پیچ های همت و صیاد و بابایی

    اما قرار این بود:
    از باکری ها، راه خوشبختی بیاموزیم
    راه رسیدن تا بهشت سبز دانایی

    حالا چرا از کوه های یخ
    از قعر دوزخ سر درآوردیم؟!

    افشین علا

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 08:38:00 ق.ظ ]





      آشپزخانه‌ی بهشتی   ...
    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:54:00 ق.ظ ]





      عصر ابتلا   ...

    بزرگ‌‌ترین ابتلای عصر ظهور
    امتحان بندگی است.

    کسانی که در دوران غیبت
    چَشم گفتن را تمرین نمی‌کنند بدانند
    معلوم نیست در دورۀ ظهور
    فرصتی برای تمرین بیابند.

    #بهانه_بودن

    #محسن_عباسی_ولدی

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:50:00 ق.ظ ]





      گفتاری «مهم» در باب نقد رهبری   ...

    چرا اگر کسی به کسی نسبت زنا داد و چهار شاهد بر آن اقامه نکرد، بایستی هشتاد شلاق بخورد و شهادت او بعد از آن قبول نشود و او عندالله فاسق شمرده شود؟ در حالیکه می دانیم طرف، فساد اخلاق [را واقعاً] مشاهده کرده و برای مبارزه با فساد، [این] نسبت را داده است! هر انسانی و هر مسلمانی بر اساس انسانیت و یا اسلامیت، تحت حکم عام «کلکم راع و کلکم مسئول» [می باشد و] نسبت به دیگری، حالت داور فوتبال دارد که کارت زرد و سرخش اعتبار دارد. [ اما: ]
    «ان الله جعل لکل شیء حداً و جعل علی کل من تجاوز الحد حداً»
    (همانا خداوند برای هر چیزی حدی قرار داد و برای هرکسی که از آن حد تجاوز کند [نیز] حد قرار داده است)

    آنکه به دیگری نسبت زنا داد، بدلیل آنکه می خواسته با فساد مبارزه کند، کارت زرد یا سرخ خود را نشان داده است. این همان «حدّی» است که خداوند برای هر چیزی قرار داده است. زنا، محکوم بوده و «نسبت دهنده»، برای مبارزه با فساد قیام کرده. اما چون چهار شاهد ندارد، از «حدّ» تجاوز کرده است و برای متجاوز از حدّ، حدّ شلاق و مجازات های مدنی دیگر وضع شده؛ زیرا متهم، حقوق مدنی دارد. تا چهار شاهد بر علیه او شهادت ندهند، حرمت او محفوظ است و «نسبت دهنده»، حرمت شکنی کرده و «بند تسبیح» را خواسته پاره کند؛ [لذا] هشتاد شلاق و عدم قبول شهادت او، کوتاه کردن دست اوست. دیواری باید حائل میان «نقد» و «تخریب» باشد. اگر قرار است «نقد» آزاد شود، باید حد مجازات «تخریب» مشخص شود و اجراء گردد و الّا مصونیت «بند تسبیح نظام» در خطر پارگی قرار می گیرد.

    در ماشین، ترمز در اختیار راننده است و در فوتبال، کارت سرخ و زرد در اختیار داور است؛ [اما] در قطار، ترمز در اختیار همگان است. در ادیان الهی نیز، کارت سرخ و زرد در اختیار همگان است و همه وظیفه ی امر به معروف دارند. در قطار، هرکس بی جهت ترمز قطار را بکشد جریمۀ نقدی دارد. پس باید برای کاربران کارت های زرد و سرخ، حد و حدودی تعریف شود و برای متجاوز از حدّ، جریمه ای مقرر گردد. در مسالۀ نقد رهبری باید توجه داشت که [همانطور که] نقد و تخریب در مورد فرد، دیوارِ بلندِ هشتاد شلاق را در پی داشت؛ پس در امر رهبری، تخریب، مجازات تخریبِ همه افراد را در پی دارد؛ چون «همه» به هم می ریزند و «همه» آسیب می بینند.

    در فوتبال، نقد هریک از بازیکن ها امر رایجی است. اما نقد داور پیامدهای کمرشکن برای نظام فوتبال دارد. زیرا ابهت و کاریزمای شخصیت اوست که فوتبال را با ابهت و ممتاز می کند. داور باید نقش الماس را در شیشه بری داشته باشد. چندین نسل از شیشه برها از یک الماس استفاده می کنند؛ خط می اندازد و خط بر نمی دارد!
    آیا در جامعه هم خط انداختن و خط بر نداشتن بدلیل صلابت مسئولان است یا به حریمی است که به کمک قوانین حمایتی برای آنها قائل می شویم و یا به هر دو دلیل؟ شکی نیست که اگر صلابت خود مسئولین نباشد، صیانت قوانین حمایتی به تنهایی کارساز نیست و اگر صیانت قوانین حمایتی نباشد، صلابت به تنهایی امنیت شغلی برای مسئول فراهم نمی آورد. هرکس به فراخور اهمیت کارش نیاز به «صلابت کسبی» و «حرمت قانونی» دارد.

    داور را مجموعه ای از کارشناسان به صورت محرمانه نقد می کنند. اگر نقد آنها نباشد، اصلاح امر داوران و رفع کاستی های آنان، جامۀ عمل نمی پوشد و اگر رسم شود که همه داور را نقد کنند، داور شایسته، ایمنی نخواهد داشت و قبول مسئولیت نمی کند و بازیکن ها وقتی دیدند به جای نقد خودشان، نقد داور امکان پذیر است به جای اصلاح خود به تخریب داور می پردازند و اصلاح نمی شوند.
    «استبداد»، اصرار بر راه کج و غلط است وگرنه «صلابت» در راه صحیح، به هیچ وجه استبداد نیست. نباید فراموش کنیم که دشمن کارهای زشت خود را در قالب برنامه های قشنگ به فروش می رساند. «سمّ قاتل آزادی و شرافت» را در بسته بندی شکیل به عنوان «راه برای مبارزه با استبداد و خودکامگی» عرضه می کند.

    در قضیه نقد رهبری نباید جوانان فریب ظاهر قضیه را بخورند و به خاکی بروند. نگاه کنید مسأله غیبت و ظهور را. امام یازدهم مورد سؤال و نقد واقع می شود که اموالی که از طرف بزرگان شیعه خدمت ایشان ارسال شده کجا مصرف شده است؟ امام در جواب می گوید: «اگر امامت امر مستمری است و شما به آن پایبندید چرا این سؤال از اجداد من نشد؟» و از آن پس، دستور می دهد پرده سیاهی در اتاق ملاقات نصب شود و شیعیان از پشت پرده با آن حضرت گفتگو می کنند و از آن زمان غیبت آغاز شد.

    اخیراً که مردم از خواب غفلت بیدار شدند و امام امت به عنوان وکیل امام زمان روی کار آمد، جنگ هشت ساله این همه شهید و مجروح داد و با قبول قطعنامه پایان یافت و امام تمام مسئولیت آن را به عهده گرفت. همه خانواده شهداء و دیگران به نفع امام راهپیمایی و تجدید بیعت کردند. باید مواظب «کلمه حق یراد بها الباطل» بود.

    آیت الله حائری شیرازی

    موضوعات: براي همه  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1397-12-22] [ 12:16:00 ق.ظ ]





      نماهنگ | آغاز ماه دعا   ...

    ویژه آغاز ماه رجب

    رهبرانقلاب: باید همه‌مان به یکدیگر تبریک عرض کنیم این توفیق الهی را که توانستیم بار دیگر وارد شهر رجب شویم

    ? اگر رابطه‌ی خودمان را با خدا تقویت کنیم، بسیاری از معضلات و مشکلات به خودیِ خود مرتفع خواهد شد

    ⭐ بزرگان و اهل معنا و سلوک، #ماه_رجب را مقدمه‌ى ماه رمضان دانسته‌اند.
    با یک طهارتى، با یک نزاهت و پاکیزگى‌اى، انسان وارد #ماه_رمضان شود، «شستشوئى کن و آنگه به خرابات خرام»؛ شستشوکرده وارد ماه رمضان شود.

    موضوعات: براي خدا, براي همه  لینک ثابت



    [جمعه 1397-12-17] [ 03:49:00 ب.ظ ]





      بهشت خدا روی زمین   ...

    زمستان هوا باید سرد باشد،‌ سرد سرد.
    وقتی که گرم می‌شود
    دل‌هایمان نگران می‌شود
    که نکند خدا از ما قهرش گرفته باشد
    و دعا می‌کنیم برای آمدن سرمای زمستان.

    تابستان هم باید گرم باشد، گرم گرم
    وقتی که سرد می‌شود
    اضطراب می‌گیردمان
    که نکند خدا ما را محروم کرده از مهرش
    و از خدا گرمای تابستان را می‌خواهیم.

    از وقتی که تو رفته‌ای
    حال و هوای دنیا روز خوشی را به خود ندیده.
    یعنی ما نبود تو را
    به اندازۀ نبود سرما در زمستان یا گرما در تابستان نمی‌فهمیم؟

    آقا! هر چه بیشتر به تو فکر می‌کنم
    پرده‌ای از غربت تو برایم کنار می‌رود.
    آخرش غربت تو قاتلم می‌شود.

    تو به شب‌بخیرهای من محتاج نیستی
    ولی ممنونم که می‌گذاری هر شب
    با شب بخیر گفتن به تو
    کمی حال و هوای تو را بگیرم.
    شبت بخیر بهشت خدا روی زمین!

    #بهانه_بودن
    #شب_بخیر
    #محسن_عباسی_ولدی

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [پنجشنبه 1397-12-09] [ 11:02:00 ب.ظ ]





      پری‌دختهای وطنم   ...

    #کتاب را باز کردم و دو‌سه خطی از آن را با چشم مرور کردم. ناگهان به صد‌سال قبل پرتاب شدم.
    انگار من هم یکی از اهالی خانه‌ی میرشرف صحاف‌باشی شدم.
    نفهمیدم، چطور زبان به سرعت کلمات را ادا میکند. ذهن تصاویر را جلوی چشمانم ردیف می‌کند. انگار پشت پنجره‌ی اتاق پری‌دخت ایستاده‌ام. سرک می‌کشم تا ببینم، وقتی قلم به دست می‌گیرد، برای سید محمود جانش چه می‌نویسد؟!
    انگار مراسلات پاریس تهران از این نامه‌نگاری‌ها رونق گرفته‌است.
    انتظار پری‌دخت برای رسیدن نامه‌های #محبوب، بوسیدن و بردیده نهادن دست نوشته، با دلش همان می‌کند، که بهار بادرخت.
    آقا سیدی که شرح غربت و فراغش مانند پرنده‌ای در قفس، چشم به‌راه پرواز است.
    درخشش دانه‌های #انار را زمانی که در دل پری اناری پاره‌شد، با چشم دیدم.
    عطر و بوی سفره‌ ای با رنگ و لعاب، پراز پلو و چلو و دوغ و ترب قاچ کرده، که می‌خواست در عمارت خودشان برای آقا سید پهن کند، به مشام می‌رسد.
    دل‌آشوبه‌اش از اینکه نکند، دختران مو بور فرنگی دل معشوقش را ببرند، نشان از حسادت‌های زنانه دارد.
    قربان‌صدقه رفتن‌های، پری غلو نیست، حکایت از عشقی عمیق دارد.
    آنجایی که آب‌دیده‌اش گلهای خنک پشت بالش را آبیاری می‌کند.
    پارچه متقالی که برای لحاف نو می‌دوخت، با فکری پریشان‌ و فرورفتن سوزن به نوک انگشتان با قطره‌های #خون دشتی از #لاله شد.
    وقتی که سید محمود با دوستانش در پاریس روضه می‌خواندند و زیر درخت سیبی آستین در دهان برای مخدرات اهل‌بیت علیهم‌السلام اشک می‌ریختند.
    چند وقتی که خبری از سید نبود و نامه‌ای نمی‌رسید.
    پری‌دخت پریشان‌تر شد، چه اتفاقی افتاده است؟
    باز هم پری‌دخت صبوری کرد و می‌خواست تاوان صبوری را بپردازد.
    عاقبت خبری رسید و… پری‌دخت‌ها دخترانی بودند، که باد آنها را برد و لابه لای صفحات تاریخ این سرزمین گم شدند.
    صد سال قبل،صدسال بعد و بعدتر و چه چیزهایی ثبت می‌شود وخواهد شد؟
    چه اتفاقاتی ما را در مسیر تاریخ با خود هم‌داستان می‌کند؟
    قلم #حامد‌_عسکری با زبان پارسی و اصطلاحات اصیل، این #دلدادگی #شیرین را روایت می‌کند.
    #به_قلم_خودم
    #معرفی_کتاب
    #پری‌دخت
    #مهرستان

    موضوعات: براي همه, براي من  لینک ثابت



    [چهارشنبه 1397-12-08] [ 03:10:00 ب.ظ ]





      شمس فلک نشین#مولودی   ...

    #مولودی
    #روز_مادر
    #حاج_محمود_کریمی

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [سه شنبه 1397-12-07] [ 07:03:00 ب.ظ ]





      زمین بهشت می‌شود   ...

    ? ?

    لحظۀ آمدنت رسیده بود
    امّا زنی نبود تا مادر را در وقت به دنیا آمدنت یاری کند.
    نه این که نباشد، بود؛ امّا مگر زنان زمینی
    شایستۀ به دنیا آوردنِ بهشتی‌ترین زن عالم هستند؟
    فاطمه علیها السلام معنای پاکی است.
    «طهارت» از فاطمه علیها السلام جان گرفته.
    فاطمه علیها السلام نور است.
    «روشنایی» وجودش را مدیون فاطمه علیها السلام است.

    خدایا!
    شکرت که وقتی خدیجه علیها السلام از زنان مکّی کمک خواست
    کسی حاضر به امداد او نشد
    که اگر دست زنان زمینی
    در لحظۀ تولّد به فاطمه علیها السلام می‌خورد
    فریاد «طهارت» به آسمان می‌رفت
    و قامت «نور» می‌شکست.
    کسی نیامد
    تا دل‌هایی که از همراهی خدیجه علیها السلام با محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم
    آتش گرفته بودند، خنک شوند.
    کسی نیامد تا با تنها گذاشتن خدیجه علیها السلام
    انتقام ازدواج او با محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم
    یتیم ابوطالب را بگیرند
    امّا من خدا را شکر می‌کنم
    که آنها از مادرت این گونه انتقام گرفتند
    تا ‌بر لحظۀ آمدنت
    هیچ گَردی از زمینیان ننشیند
    و بهشتی‌ترین لحظۀ زمین رقم بخورد.

    لحظۀ آمدنت رسیده و مادر، تنهاست
    و غم، راه خویش را به دل خدیجه علیها السلام باز کرده.
    ناگاه زنانی در قامت زنان بنی‌هاشم
    گندمگون و بلندبالا
    قدم در خانۀ خدیجه علیها السلام نهادند.
    غم جای خود را به ترس داده بود
    که یکی از آن‌ جماعت زبان گشود و گفت:
    «ای خدیجه!
    غم به دلت راه مده.
    ما از سوی خدا به نزد تو آمده‌ایم.
    من ساره‌ام، همسر ابراهیمِ بت‌شکن
    آن دیگری رفیق تو در بهشت است، آسیه، همسر فرعون
    و او مریم است
    و دیگری هم کلثُم خواهر موسی است».

    کاش می‌دانستم این چهار زن چه کرده‌اند
    که افتخار دیدار تو را یافته‌اند
    آن هم در اوّلین لحظۀ ورودت به این عالم.
    امّا این را می‌دانم که زنی چون آسیه
    اگر نه یک موسی که هزار موسی را از مرگ نجات می‌داد
    و هزار بار زنده می‌شد
    و هر بار زیر شکنجۀ فرعون
    هزار بار جان می‌‌داد
    باز هم قیمت آن همه لطف و این همه زجر
    به پای دیدار تو
    در اوّلین لحظۀ ورودت به این عالم نمی‌رسید، یا زهرا!

    ? مجموعۀ ریحانۀ خدا، کتاب اوّل، “منبع نور بهشت، خندۀ تو فاطمه"، ص35

    #بهانه_بودن
    #مادر
    #محسن_عباسی_ولدی

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:42:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.