سوره الإسراء
وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.
#حدیث رسول الله صلى الله علیه و آله: سیرِ سپاسگزار اجرش همانند روزه دارى است که براى خدا روزه مى گیرد، تندرستِ سپاسگزار همانند آن اجرى را دارد که بیمارِ شکیبا و بخشنده سپاسگزار همان اجر را دارد که تنگدست قانع.
فرجام شش مرد زناکار و عمر که گفت: پس از علی خدا زنده ام نگذارد!! روزی شش نفر مرد زنا کردند، آنان را جهت صدور حکم شرعی و الهی به حضور عمر آورده بودند، تا دستور مجازات آنها را دریافت کنند عمر با عصبانیت گفت: هر شش نفر آنها را سنگسار کنید.
❄ ولی علی علیهالسلام فرمود: ای عمر، حکم بر خون و مال مردم نباید این قدر ساده باشد!! خوبست دستور دهی پیرامون زندگی این شش مرد گناهکار بررسی به عمل آورند، عمر فرمایش علی علیهالسلام را اطاعت کرد:
1⃣ معلوم شد که نفر اول مردی مسیحی بود که با زنی مسلمان هم بستر شده بود. علی (علیهالسلام) فرمود گردنش را بزنید زیرا این مرد ذمی بود و در پناه حکومت اسلامی زندگی میکرد و با این تعدی قرار ذمه را درهم شکست.
2⃣ نفر دوم، مردی زن دار بود و زنش هم در کنارش به سر میبرد لذا علی علیهالسلام فرمود: بنا به فرمان قرآن سنگسارش کنند.
3⃣ نفر سوم، مردی عرب و مجرد بود و مجازاتش هم صد ضربه تازیانه بود که حضرت حکم را فرمود.
4⃣ نفر چهارم، بردهای بود که مرتکب زنا شده بود لذا مجازات بردگان نیمی از مجازات احرار است. حضرت فرمود: بیش از پنجاه ضربه شلاق کیفر ندارد.
5⃣ نفر پنجم، پسری بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود علی علیهالسلام دستور داد که تعزیرش کنید یعنی تنبیهش کنند تا دیگران از این غلطها نکنند
6⃣ نفر ششم، را حضرت دستور داد آزادش کنند چرا که آن مرد دیوانه بود اینجا بود که عمر به علی علیهالسلام عرض کرد: لا ابقانی الله بعدک یا علی، پس از تو خدا زندهام نگذارد زیرا اگر تو نباشی به لغزشهای بزرگی دچار خواهم شد.
? کتاب هزار و یک داستان از زندگی امیرالمومنین علیه السلام صفحه 482
آقای میانسال تازه به این شهر آمده بودو داشت در شهر قدم میزد.زیر چشمی به مردم شهر نگاه میکرد که پچ پچ هایشان را شنید. نزدیکتر رفت، مردم می گفتند:( از وقتی که آقای میانسال به شهرشان آمده خشکسالی را با خود آورده و خدا باران را ایشان گرفته است)
آقا کمی ناراحت شد، مخالفان و مردم این شایعه را ساخته بودند.
خبر به حاکم رسید و برایش سنگین تمام شد. آقا را فرا خواند و گفت:(باران نباریده ومردم در فشارند. کاش از خدا بخواهی تا باران رحمت را بر ما ببارد)
آقا قبول کرد. حاکم پرسید:(چه زمانی؟)
آقا گفتند:( روز دوشنبه چون پدر و پدربزرگم در خواب نویدش را داده اند. درآن روز باید به بیابان بروم و از خدا باران را طلب کنم).
روز موعود فرا رسید. به بیابان رفتید، مردم هم بیرون آمدند و تماشایت میکردند.
روی بلندی رفتید و دعای طلب باران را خواندید و از خدا خواستید که بارش باران پس از بازگشت مردم به خانه هایشان باشد، تا به زحمت نیافتند.
همین قدر مهربان و رئوف هم.
آسمان غرش کرد، ابرها هم آمدند. مردم که گمان کرده بودند، الان باران میبارد، تند تر حرکت کردند.
آرامشان کردید و گفتید:(این ابرها برای اهالی سایر شهر ها هستند، مردم خدا را شکر کنید).
نوبت به شهر قحطی زده رسید. گفتید:(برخیزیدو به خانه هایتان باز گردید، تا باران خیر از سوی خدا بر شما ببارد).
مخالفان و مردم شهر پشیمان شدند و اینبار می گفتند:(کرامات خدا بر شما گوارا باد).
هزاران سال گذشته حالا هم مردم این سرزمین دچار خشکسالی شده اند و نیاز به دعای شما دارد.
مردم منتظرند تا برایشان رحمت وکرامات خدا را طلب کنی، بارانی ببارد و مسیل ها، برکه ها، بیابان ها پرشوند.
پس دستانت را بالا ببر یا علی بن موسی الرضا… .
خداوند زيباست و زيبايي را دوست دارد.
زيبايي از قديم الايام براي قشر نسوان كه ما باشيم، مهم بوده و هست.
از نقوش سنگي تخت جمشيد تا همين چند لحظه پيش كه من به آينه نگاه كردم.
شنيده ها حاكي از اينست كه از چند دهه قبل خانمها سرخ آب و سفيد آب ميكردندو سرمه بر چشم مي كشيدند، گلابي بر روي رخت هايشان مي پاشيدند و دل از مجنون خويش مي بردند. آرايش موها هم به چهل گيس و فكل مو و حنا كردن ختم ميشد. صورت عروسان هم با انواع و اقسام پولك هاي برق برقي تزيين ميشد.
مشاطه و شهلا خوشگله ي ديروز به پاني جون و صدف بيوتي و… تبديل شده است.
امروزه زيبايي به افراط رسيده و از دستي به برو رو بردن ظاهر، به دست بردن به تركيب خلقت خداوند هم منجر ميشود.
شلوغي آرايشگاه ها براي خوشگلاسيون،اپيلاسيون ، تغييرات فنداسيون صورت، آمبره و ميكرو پينگمنشن و… منبع سرشار درآمد است. متاسفانه گاهي اين زيبايي ها براي حظ و بهره ي عموم است و مجنون بيچاره فقط پول زيادي برايش خرج مي كند.
روي خوشش همين داغي بازار آرايشگران است.
امان و واي از نكات منفي كه نفوذ افكار انحرافي پايش به درون آرايشگاه ها هم باز شده است و چقدر. بد قدم است.
چه بسيار گوش مفت كه براي اتلاف وقت خريدار حرفهاي نا مربوط مي شود.
چند روز پيش بر حسب اتفاق وارد يكي از اين محفل ها شدم. بانوي محترمي خيلي زيبا اعتقاد به تناسخ را براي سايرين شرح مي داد و تاييد ديگران را دريافت ميكرد.
از روي كنجكاوي به بحثشان ورود كردم و پاسخ مناسبي هم به او دادم.
بنده ي خدا دست وپايش را گم كرد و سريع موضوعي ديگر مطرح كرد.
به درستي كه افكار خام با اين لحن زيبا فريفته ميشوند.
چه افسوس ها كه نخوردم، چقدر جاي ما در متن جامعه خاليست؟؟
چشم هايي ظاهر بين كه فقط به صورت نگاه ميكنند، نه سيرت.
خداوند زيبايي را دوست دارد در حد تعادل نه افراط …
مادرها همیشه مهربان نیستند.مریم خانم خسته بود، روی زمین دراز کشید.دو دستش را زیر صورت گذاشت وخاطره ای از کودکی اش برایمان تعریف کرد.مریم:"پدرش راننده ی ماشین سنگین بود و بیشتر اوقات را بیرون از خانه سپری میکرد. 9بچه ی قدو نیم قد همراه مادرشان در خانه ای نسبتاً بزرگ زندگی میکردند. مادر برای فرار از خستگی از خانه بیرون میزدوبه خانه اقوام خود میرفت. دختر ها امور خانه را بر عهده داشتند. یکی جارو میکشید،دیگری آشپزخانه را مرتب میکرد.بچه ها لحظات بودن با پدر را بیشتر دوست داشتند". مریم میگفت:"پدرم همیشه دوست داشت جلوی در خانه آب وجارو شده باشد،.او برای جلب توجه پدرش همیشه این کار را بر عهده میگرفته و از سوی پدر چقدر مورد لطف قرار گرفته است".پدرم برعکس مادر دست ودلباز بود وهمیشه برای خانواده همه چیز فراهم بود. زمانی که پدر خانه نبود،مادر بدون اجازه از خوراکی های خانه برای خانواده ی خودمی برد و فرزندانش بی نصیب می ماندند. پدرکه بار قبل از سفر برگشت، کیسه ای بزرگ از پسته به همراه خود آورده بود. مادر بدون معطلی کیسه را از اوگرفت و آن را در انباری مخفی و کلیدش را دور از چشمان بچه ها پنهان کرد.مریم از کودکی خودش گفت:"که چقدر کنجکاو و تند و تیز بوده وبیشتر از بقیه مسائل را درک میکرده و آگاه بوده که کلید انباری کجاست. چند روز بعد که مادر طبق معمول از خانه بیرون رفت و کسی در خانه نبود.مریم و زرین خواهربزرگتر با ترس و لرز به سراغ پسته های داخل انباری رفتند. کیسه را باز کردند و مشتی از آن برداشتند. دستانشان کوچک بودو مقدار کمی پسته در آن جا میگرفت. برای اینکه پسته های بیشتری بخورند، مریم تصمیم گرفت که پسته ها را توی یکی کاسه های چینی قدیمی که مادر برای جهیزیه دختران کنار گذاشته بریزد. با کمک هم کاسه را از کارتون بیرون کشیدند.کاسه که پر شد، باهم به حیاط خانه رفتند.کنار باغچه نشسته و مشغول خوردن پسته ها شدند. خنده های ریز ریز و ذوق دخترکان فضای حیاط پر کرده بود".از خواهرانه هایشان گفت و چشمانش پر از اشک شد.زرین پرسید: “با پوسته ها چه کنیم؟؟ تا مادر متوجه نشود".زرین خواهر بزرگتربود، اما زرنگی و شیرین زبانی مریم را نداشت.نگاه مریم به چاه متروک کنار حیاط افتاد.مریم:"زرین زودتر بیا و پوسته ها را درون چاه بریز".در چاه را برداشت، زرین پوسته ها را ریخت.خیالشان کمی راحت شد که یکدفعه کاسه و کلید از دست زرین به داخل چاه افتاد. مریم فریاد بلندی سر زرین کشید"تو همیشه دست وپاچلفتی بودی".به هم نگاه کردند واشکشان سرازیرشد.هردو نگران از رفتار مادر بودند. به هم قول دادند، که مادر از ماجرا بویی نبرد.آن روز تمام شد. روز بعد مادرهرچه دنبال کلید گشت، پیدایش نکرد. زرین را صدا زد.در اعتراف گیری اولین نفری که کتک میخورد زرین بیچاره بود. چون زور وقدرت پسرها بیشتر بود، با آنها کاری نداشت.زرین کتکی حسابی خورد، باید با ظرف آب به عنوان غذا و جارو به اتاق پذیرایی میرفت. هر زمان که نظافت اتاق را تمام کرد در به رویش باز وتنبیه تمام میشد. تنبیه هر بار این بود.مریم دلش برای خواهرسوخت و نیمی ازحقیقت را به مادرگفت:"که کلید را او برداشته است".مادر هردویشان را به باد کتک گرفت. مادر نگران به سوی کوچه رفت.برای بیرون آوردن کلید به سراغ پسر همسایه رفت و از او کمک گرفت.پسر همسایه با طنابی بسته روی کمرش برای کمک آمد. مریم از پسر همسایه به خاطر فضولی هایش متنفر بود.کاظم طناب را به نرده ها بست و وارد چاه تاریک شد. نیمه ی راه بود که نفسش گرفت.مریم:"بچه بودیم و از سرفه های مداوم کاظم پسر همسایه ترسیده بودیم. چقدر بیرون چاه بر سر و صورت زدیم و گریه کردیم که کاظم مرد". مریم پیش خودش فکر کرد،چه دردسرهایی کشیده کلید، پسته،پوسته وکاسه حالا هم کاظم که مرده است. اصلاً بهتر که مرد از شرش راحت شدیم. اما نه خدا روشکر صدای غرغرهای کاظم که بلندشدنفس راحتی کشیدیم. پایین چاه رسیده بودو گفت:"همسایه کلیدها اینجاست،اما انگار کسی اینجا بوده و پسته هم خورده و پوسته ها را ریخته و یک کاسه هم شکسته است".فضولی اش دوباره گل کرده بود.ای وای همه چیز بر ملا شد. چهره مادر دیدنی بود.بالاخره کاظم با صورتی سرخ و کلیدی در دست از چاه خارج شد. مادر با شربت و انعام از او پذیرایی کرد.همین که کاظم رفت، مادر برای زدن ما آماده شد. مریم تیز و فرز از زیر دستان مادر فرار میکرد و این زرین بود که همیشه جور او را می کشید. مادرگاهی که زیاد عصبانی بود، بازوهایشان را گاز میگرفت. تا حرصش را خالی کند.بچه ها از مادر خیلی میترسیدند و جرات هم نداشتند که به پدر چیزی بگویند.مریم هنوز آرام دراز کشیده بودوخاطراتش رابرایمان تعریف میکرد. زنی 60ساله که مادری مهربان برای9بچه است. طعم خاطرات کودکی اش تلخ بود،اما آنها را با لبخندی بر لب برایمان تعریف کرد.چای تازه دم را آماده کردم تا خستگی از جانش برود. از جایش بلند شد، تا چای را بخورد.دراین حال میگفت:” هر بار که از گذشته میگوید، درد کهنه وجای دندانهای مادر را روی بازوانش حس میکند،مادرش را بخشیده وبرایش طلب آمرزش دارد".بعضی از مادرها همیشه مهربان نیستند.
?امام صادق(علیه السلام ) فرمود: هرکس مؤمنی را به خاطر دارایی اندک او تحقیر کند، خداوند نیز او را حقیر میشمارد و همچنان نزد خداوند حقیر خواهد بود تا اینکه توبه کند.
یک پلنگ تیزپا و قدرتمند، اگر با هزار کیلومتر سرعت هم بدود؛ باز نمیتواند؛ به پرواز درآید. ولى، یک گنجشک کوچک، با کمترین سرعت هم، پرواز می کند. ? زیرا براى پرواز نیاز به بال داریم؛ نه قدرت و سرعت! بال پرواز ما انسانها، ذهن ماست. موفقیت، هیچ ربطى به هیکل، زیبایى، جنسیت، قدرت، سن و سال، داخلى و خارجى بودن ندارد! ✅ درصد موفقیت انسانها بستگى به درصد استفاده از قدرت ذهنشان دارد. با قدرت ذهن یا میتوان راهی یافت یا میتوان راهی ساخت.
به قول #مولانا: ره آسمان درون است؛ پر عشق را بجنبان پر عشق چون قوى شد؛ غم نردبان نماند
هو الستّار
چی شد که چادری شدم؟
اما نه من که چادری بودم. چی شد که چادر از سرم افتاد؟
این رازی پنهان در زندگی جدید طلبگی ام است، افشای راز اینقدرها هم ساده نیست.
خیلی قبل تر از زمان تکلیفم چادر مشکی سر میکردم. جنس پارچه اش را هم به یاد می آورم، پارچه ی کیفی بود.
سال ها گذشت. من بیچاره در هفده هیجده سالگی تحت تاثیر فردی چادرم را کنار گذاشتم. توصیفی بهتر از بیچاره برای خودم پیدا نکردم.چه روزهای سرد و تلخی بود.
همین حالا هم فکرش را که میکنم، سردی تمام وجودم را فرا میگیرد. وجدان درد عجیبی داشتم، اما خودم را به خیالی میزدم.
به لطف خدا یا هر چیز دیگری تنها چیزی که کنار رفت، چادر بود.
عفت وحیا را دو دستی نگه داشتم. تااینکه یک روز وجدان بر نفسم پیروز شد.دوباره خودم شده بودم. به بازار رفتم و یک چادر ملی خریدم.
اما آنقدر نچسب بود، مثل کیسه ای با دو جای دست با اکراه بر سرمیکردم.
دل را به دریا زدم ، به بزازی رفته و یک قواره چادر معمولی خریدم. برای دوخت به خیاط سپردم.
چادرم که آماده شد، از ذوق سریع به سر انداختم.
باور نمیکنید انگار یوسف گمگشته به کنعان وجودم بازگشته بود. احساسم قابل وصف نیست انگار دو بال در آورده بودم.
چند سال بعد خداوند تاج طلبگی را هدیه ی این بازگشت قرار داد. طوری که چادرم عضوی از وجودم شد. تجربه این را به من آموخت که اگر عشق نباشد، چادر یک قواره پارچه مشکی ای بیش نیست.
من هم یک از لاک جیغ تا خدا را به گونه ای دیگر تجربه کردم.
#به_قلم_خودم
#هفته_جهانی_حجاب_و_عفاف
#چی_شد_چادری_شدم؟
هوالحبیب
سلام ای مهر فروزان
چشمانم که به گنبد حرمتان می افتد، انگارهمه چیز را یک دفعه فراموش میکنم و اشک هایم خشک میشوند.
ای ملیکه حضورت خستگی را از خاک و زمین قم برداشته است.
بانو جان نسیم یادت دلهایمان را به میهمانی نور میبرد.
دریای جانها خروشان از توست.
از تو دوریم اما با یادت دستانمان را در دستان ضریحت با گره ای محکم می بندیم و دخیل بارگاه تو میشویم.
بوی سیب عطر حرمت مرابه یاد شنیده هایم از حرم ارباب می اندازد.
میوه ی دل امام کاظم علیه السلام!
نور چشمان نجمه خاتون!
دختری را در حق پدرو مادرتان تمام کردید.
شما شانه هایی صبور برای سبکبالی ام هستید.
حرمتان برای من بهشتیست، بهشت را به همین سادگی تصرف میکنم.
#به_قلم_خودم
#ولادت_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#روز_دختر
تبریک به همه ی ما که دختر بوده و هستیم برای پدرومادرمون.
زودتر تبریک گفتم تا مزه اش شیرین بمونه و عیدی مون زودتر طلب کنیم از حضرت بانو.
مذهب جعفری، سدی در برابر اجانب #اسلام و مذهب مقدس جعفری سدی است در مقابل اجانب و عمال دست نشانده آنها. و #روحانیت که حافظ آن است سدی است که با وجود آن، اجانب نمیتوانند به نحوی که دلخواه آنهاست، با کشورهای اسلامی و خصوص با کشور ایران رفتار کنند، لهذا قرنهاست که با نیرنگهای مختلف برای شکستن این سد نقشه میکشند ? امام خمینی(ره)، مرداد1356
?حضرت صادق (علیه السلام) فرمود زمینی بین من و مردی قرار بود تقسیم شود. آن مرد از علم نجوم اطلاعی داشت. کار را به تأخیر می انداخت تا ساعتی را انتخاب کند که به اعتقاد خودش آن ساعت برای او خوب است و برای من بد
? در نتیجه او سود کند و من زیان. بالاخره روز و ساعتی که در نظر داشت رسید، زمین تقسیم شد ولی به نفع من تمام گردید
? منجم از روی ناراحتی دست خود بر یکدیگر زده گفت مانند امروز هرگز ندیده بودم. پرسیدم مگر چه شده؟
? جواب داد من مردی منجم هستم در ساعت خوبی بیرون آمدم و ساعت بد را برای شما اختیار کردم. اینک می بینم کار برعکس شد قسمت بهتر نصیب شما گردید
? گفتم می خواهی تو را حدیثی بیاموزم که پدرم به من فرمود؟ گفتم پیغمبر اکرم (ص) فرمود هر که مایل است خداوند نحوست روزش را جلوگیری کند صبحگاه آن روز صدقه بدهد.
?اگر می خواهد نحوست شبش از بین برون سر شب صدقه دهد من ابتدای حرکت و خارج شدن خود را با صدقه شروع کردم
✨این صدقه دادن برایت بهتر از علم نجوم است.(کافی، جزء 4، ص 7. )
?امام صادق(علیه السلام) از چه روش مبارزاتی استفاده کردند؟
?بعد از قیام امام حسین علیهالسلام، امامان شیعه مسیری جدید را در تفکر شیعی باز کردند؛ مسیری که در آن تحرکات سیاسی و یا قیام علیه ظلم و استبداد به شکل ظاهری به حداقل رسید و در عوض سیره شاگردپروری و نظامسازی علمی پررنگ شد. این سیره گرچه از امام سجاد (علیه السلام) شروع شد و امام باقر(علیه السلام) نیز همین راه را ادامه دادند، ولی این امام صادق (علیه السلام) بود که استراتژی جدید شیعه را به اوج رسانید.
?بنابراین میتوان توسعه علم، فرهنگ، گفتمان اسلامی و همچنین تشکیل کرسیهای علم آموزی و شاگردپروری را یکی از تفاوتها و تمایزهای سیره امام صادق (علیه السلام) نسبت به معصومین قبل از او دانست.
?اگر پس از گذشت یازده قرن از غیبت کبری هنوز شیعه با اقتدار نفس می کشد، مرهون استراتژی دقیق امام صادق است
?این امام صادق(علیه السلام) بود که به شیعیان یاد داد چگونه در غیاب امام زمانشان، به بن بست نرسند و خودشان مسائل دینی را استباط کنند تا در شبهات مختلف به مشکل بر نخورند.
و خدا خانه هایتان را برای شما مایه آرامش و راحت قرار داد، و برای شما از پوست دام ها سر پناه [مانند قبّه و خیمه] مقرّر کرد، که آنها را روز کوچ کردنتان و هنگام اقامتتان [در جابجا کردن] سبک می یابید و [برای شما] از پشم ها و کرک ها و موهای آنها تا زمانی معین، وسایل زندگی و کالای تجارت پدید آورد. (80)
?شما هم می توانید بدون توجه به ظواهر قرآن هر گونه که دلتان خواست این آیه را تفسیر کنید یا قرآن را برای عصر انسان های نخستین بدانید، کسی هم اعتراض نخواهد کرد بلکه نشان با سوادی شما خواهد بود!
?ولی واقعیت تغییری نمی کند قرآن به “زندگی عشایری” اشاره می کند و با این آیه روشن است که یکی از بهترین سبک های زندگی قرآنی زندگی عشایری هست.
?می توان گفت که امن ترین، زیباترین، مفیدترین، سالم ترین، اقتصادی ترین، صمیمی ترین، دینی ترین و…. زندگی که بشر تجربه کرده است، همین زندگی عشایری هست که هم تولید اقتصادی در اوج است و هم مرض مصرف گرایی و تشریفات ندارد و هم تامین کننده ی سلامت جسم و جان است.
?امامان و پیامبران علیهم السلام هم در سیره ی عملی خود استفاده از سیاه چادر و “خیمه” داشته اند و تفکیک و حذف این سیره، به حذف تاریخ زندگی ایشان می انجامد.
?خوب است بدانید زندگی در چادرها ده ها مزیت بر زندگی مسخره ی آپارتمانی دارد، مسکن بودن واقعی در این سبک خانه سازی معنی پیدا می کند.
?گرمایش و سرمایش در سیاه چادر ها بدون هزینه تامین می گردد.
?تولیدات و استفاده از کشاورزی، دامداری،طیور، باغداری،لباس و…. بصورت کیفی و ارزان برای همه ممکن می شود.
?معلوم می شود چرا” سازمان صهیونیستی فائو “دستور حذف زندگی عشایری را به وزارت جهاد کشاورزی ایران داده است.
?هیچ یک از منافع نظام سرمایهداری"، در این شیوه ی زندگی قابل تحقق نیست و تحریم و دلار و بازی های کثیف دیگر، امکان ظهور ندارد.
?اگر ساعت ها به مزیت این سبک زندگی بپردازیم تنها بخشی از صلابت، اتقان، زیبایی این سبک خانه سازی و این شیوه ی زندگی می تواند اشاره کرد،فقط فکر کنید تا بن بست کامل این تمدن چیزی باقی نمانده است.
#انتقاد صحیح باید بشود. هر کس از هر کس میتواند انتقاد صحیح بکند. اما اگر #قلم که دستش گرفت انتقاد کند برای انتقامجویی، این همان قلم شیطان است. امام خمینی (ره)؛ 20 شهریور 1359
#زندگی_مشترک ?برای داشتن زندگی موفق کمی ناشنوا شوید اگر می خواهید ازدواج موفقی داشته باشیدو یا زندگی خوبی را تجربه کنید کمی ناشنوا باشید ،با اینکارپاداش خوبی می گیرید
گهگاه افراد سخنان نامعقول و نامهربانانه ای به زبان جاری می کنند. در آن زمان بهتر است کمی ناشنوا باشید تا بر خود مسلط شویدو با خشم به صبحتهای آنها پاسخ ندهید.
به عنوان مثال هر زمان که شما و همسرتان به خاطر چیزی که بر زبان می آورید از یکدیگر دلخور می شوید، چند نفس عمیق بکشید و خود را به ناشنوایی بزنید. با اینکار ناگهان خشمتان همچون باران بهاری آرام می گیرد.”
اگر مردمِ زمین تنها دو تن باشند، حتماً یکى از آن دو، امام است و فرمود: واپسین کسى که میمیرد، امام است تا کسى بر خداوند عزّ و جل حجّت نیاورد [و اعتراض نکند] که او را بدون حجّت الهى، رها کرده است.
#مدرسه_عصمتیه_سمنان #عکس_از_خودم استاد قبل از مرگتان برایم ناشناخته بودید.بعد از مرگ شناخت و ارادتم به شما صد چندان شده است. گوشی برای شنیدن دلتنگی ها، واسطه ای برای پادرمیانی درخواست دعا از سوی اساتیدتان برای خودم. الگویی برای صبر بودی. پدر شهید بودی، فرزند عزیزت شهیدی است که خیلی ناگفته ها را با او گفتم. خلاصه که مرا فراموش نکنی. روحم تازه میشود سر مزارت. #شادی_روحشان_صلوات
? امام خمینی: اگر انسان بخواهد حق را به دست بیاورد، اگر انسان بخواهد یک حکومت حقی در کشورش باشد، و اگر بخواهد #اسلام- که حقِّ مطلق است- در کشور پیاده بشود باید #صبر کند. آن طوری که اولیای خدا(علیهم السلام) در همه مراحل، در همه مصیبتها، در همه مشکلات صبر میکردند 11دی1359
? آیا وقتی مرحوم علامه طباطبایی میفرماید ما باید به خود قرآن استناد کنیم، یعنی این روایات و قرائن را کنار بگذاریم؟ آیا احتمال داده میشود که ایشان چنین منظوری داشته باشند؟!
? آیا وقتی قرآن میفرماید: «و مما رزقناهم ینفقون» یا «آتوا الزکوه»؛ زکات به چه معنا و چه مقدار است؟ کسی که فرضاً روزی یک میلیارد دلار درآمد دارد، اگر در سال یک دلار انفاق کرد، میتواند بگوید: آیه «آتوا الزکاه» بیش از این نگفته است که زکات بدهید، و مقداری برای آن مشخص نکرده است؟! آیا اینگونه میتوان قرآن را تفسیر کرد؟
? حقیقت این است که تفسیر چنین آیاتی را باید از جای دیگر فهمید. در روایات ما به این نکتهها اشاره شده است. گاهی درباره این مسایل از ائمه اطهار علیهمالسلام سؤال میکردند و حضرات معصومین علیهمالسلام میفرمودند: همانطوری که قرآن اصل نماز و زکات را بیان کرده و تفصیل آن را به عهده پیغمبر گذاشته است، بعضی مسایل دیگر هم هست که اصل آن را بیان کرده و در مقام بیان تفصیل آن نبوده است. در چنین مواردی نمیتوان گفت: باید برای فهم این آیه، از جای دیگر قرآن استفاده کرد.
? فهم یک آیه، فهم چیزی است که آن آیه در مقام بیان آن است. پس اگر برای تفسیر قرآن، از روایات استفاده کنیم بدین معنا است که برای تبیین و تفصیل تعالیم و احکامش از آنها استفاده کردهایم…
زن بهعنوان امین حقالله از نظر قرآن مطرح است، یعنی این مقام را و این حرمت و حیثیت را خدای سبحان که حق خود اوست، به زن داده و فرموده: این حق مرا تو بهعنوان امانت حفظ کن، آنگاه جامعه به صورتی در میآید که شما در ایران میبینید، جهان در برابر ایران خضوع نموده است، زیرا که در مسئله جنگ تا آخرین لحظه، صبر نمود و کاری که برخلاف عاطفه و رقت و رأفت و رحمت باشد انجام نداد. با اینکه دشمنان او از آغاز، حمله به مناطق مسکونی، کشتار بیرحمانه بیگناهان و غیر نظامیها را مشروع نمودند.
⏹ جامعه ای که قرآن در او حاکم است، جامعه عاطفه است و سرّش این است که نیمی از جامعه را معلمان عاطفه به عهده دارند و آن مادرها هستند، چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم اصول خانواده درس رأفت و رقت میدهد و رأفت و رقت در همه مسایل کارساز است…
#گل #لادن عضو جدید باغچه لادن خانوم و خانواده هستن معرف حضورتون. به رنگهای زرد نارنجی و قرمز. ایشون گلی خوراکی هستند که در تزیین غذا به کار میروند. من هم امروز کشف کردم. ان شاالله جمعه که برم سروقتش دلی از عزا درمیارم. فعلاً از زندگیش لذت ببره بهتره?? گلم خودتو آماده کن.
? مرشد چلویی که دربازار تهران چلوکبابی داشت به بهترین کاسب قرن معروف شده بود، روزی چند نفر جلوی مرشد چلویی را گرفتند و به او گفتند؛ پول دخل امروزت را رد کن بیاد. مرشد گفت محال است بدهم، گفتند می کشیمت، گفت بکشید،
? گفتگو ادامه پیدا کرد و مرشد گفت به یک شرط پول دخل امروز را به شما می دهم، آنها گفتند به چه شرطی؟
? گفت به شرطی که بیاید به منزل من و یک چایی باهم بخوریم، آنها قبول کردند و رفتند و چای خوردند و مرشد پول ها را به آنان داد. آن ها از مرشد پرسیدند که چرا همون اول در کوچه پول را ندادی؟
? مرشد گفت اون موقع اگر پول را می دادم آن پول دزدی می شد ولی الان شما مهمان من هستید و من دوست دارم به مهمانم هدیه بدهم…سال ها گذشت و آن سه نفر از معتمدین بازار شدند.
? بخشندگی چنین تاثیری در زندگی انسان ها می گذارد. بچه ها باید بخشندگی را از والدین در عمل ببینیند و یاد بگیرند.
سوره الإسراء
وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.