بهارسمنان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


آذر 1396
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30  




سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.



جستجو








کاربران آنلاین

  • دهقان
  • زفاک
  • شمیم
  • خانوم آقای میم...♡






  • آمار

  • امروز: 530
  • دیروز: 495
  • 7 روز قبل: 983
  • 1 ماه قبل: 7733
  • کل بازدیدها: 357858





  • وبلاگ های من





    رتبه





      داستان طنز 5   ...

    #داستان #طنز
    #چگونه_با_پدرت_آشنا_شدم
    #لطفا_دیگران_را_هم_منشن_بفرمایید
    «نامه شماره 5»

    شام ختم آقا جمال از گلویم پایین نمی‌رفت. همه فامیل می‌دانستند من باعث مرگ جمال شده بودم و همه اموال جمال را یک شبه گذاشته بودم کف دست‌شان به‌خصوص سینا – نوه جمال – که می‌گفتند سوگلی جمال بوده و بیشترین سهم ارث به او رسیده. پسری با موهای فرفری آشفته‌ و عینک شکسته و هیکل استخوانی‌که به خودش چیزی شبیه یک بالشتک بسته بود و وقتی می‌نشست، حواسش به بالشتکش بود تا دقیقا زیرش قرار بگیرد. شبیه آنهایی بود که دیسک کمرشان بیرون زده و باید زیرشان نرم باشد، اما خودش برایم گفت روی تخم ‌اژدها خوابیده‌ است! داشتیم شام مرگ جمال را می‌خوردیم که برایم تعریف کرد کنار اتوبان پیدایش کرده و شک ندارد آخرین تخم اژدهای باقی مانده است و از آن روز آن را به خودش در جای گرم بسته است تا بچه اژدهایش دم بکشد. همین که از بالای قاب عینکش داشت نگاهم می‌کرد و می‌گفت فلسفه خوانده است، فهمیدم خودش است! شوهری فیلسوف و افسرده اما پولدار، با سابقه 12 بار خودکشی که 11 بار آن با خفگی بود! هرچند شنیده بودم جوری خودش را می‌کشد که نمیرد و ادا و اطوارش است. فکرش را هم بکنی این‌که با دست دماغت را نیم ساعت بگیری و لپ‌هایت را باد کنی و توقع داشته باشی خفه شوی و فکر کنی از هیچ درزی، هوا واردت نمی‌شود بچه‌بازی است! کمی صندلی‌ام را به سینا نزدیک‌تر کردم که جسم سنگینی میان‌مان افتاد! دختری با شانه‌های پت و پهن طوری خودش را روی میز کوباند و میان من و سینا فاصله انداخت که سینای ریقو را به چند متر آن طرف‌تر پرت کرد. یک‌جوری جلوی سینا از گریه می‌لرزید و تسلیت می‌گفت که فهمیدم قضیه فراتر از یک تسلیت است! می‌شناختمش! ژاله دختر مهین خانم بود. قدیم‌ها ژاله را دخترغولی صدا می‌کردیم چون غیر از دوتا شاخ تمام شرایط یک غول خانم را داشت. خودش را میان ما جا کرد و هر چند ثانیه با هیکلش من را به عقب هل می‌داد. دیگر مطمئن شده بودم ژاله فقط یک دخترغولی نیست بلکه این‌بار پای مثلث عشقی در میان است. فشاری که بین من و ژاله در نزدیک‌تر کردن صندلی‌مان به سینا بود نفسم را گرفته بود. ژاله با پاهایش صندلی‌ام را گرفته بود و من هم با تمام قدرتم یقه‌اش را از پشت گرفته بودم و به عقب می‌کشیدم! سینا برایمان می‌گفت که اگر بچه اژدها به بار بنشیند تمام اموالش را خرجش می‌کند تا دنیا را نابود کند! زیر لب می‌گفتم پسرک دیوانه خیال کرده واقعا در آن تخم بی‌ریخت یک اژدها خوابیده. فوقش یک تخم شترمرغ 5 زرده باشد که تا الان فاسد شده باشد! ژاله هم درحالی‌که پهلویم را چنگ زده بود زیر لب می‌گفت: «پاتو از ارث سینا بکش بیرون!» شانه‌اش را چنگ گرفتم و زیر لب گفتم: «من اول پیداش کردم!» سینا همچنان داشت خاطرات خودکشی‌های تکراری‌اش را با ذوق تعریف می‌کرد که دیگر تقریبا بیشتر حجم ژاله روی من بود تا حرکتی نکنم و از شدت فشار، سینا هم از کبود شدن تدریجی‌مان تعجب کرده بود. بالاخره سینا بالشتک را باز کرد و تخم اژدها را روی میز شام گذاشت تا لمسش کنیم. ژاله تخم اژدها را برداشت و اینور آنورش کرد. سینا از ترسش از جایش بلند شد که ژاله تخم اژدها را به طرفم انداخت. یک دور بالا پایینش کردم و دوباره به طرف ژاله انداختمش. ژاله داد می‌زد سینا مجبور است یکی از ما را انتخاب کند تا تخم اژدهایش را به زمین نزنیم! دوباره تخم اژدها را پرتاب کرد و من هم یک دور روی انگشتانم می‌چرخاندمش و برای ژاله پرتش می‌کردم که سینا داد زد: «ژاله!»
    باورم نمی‌شد که یک غول را به من ترجیح داده بود! آن‌قدر جا خوردم که تخم اژدهای قلابی‌اش را به زمین زدم تا بفهمد تخیلاتش سرکاری بوده. ژاله خودشیرین هم فکر ‌کرد اگر خودش را روی تخم اژدها بیندازد جلوی ضربه را گرفته خودش را پرت کرد روی تخم اژدها و خب، واقعا یک تخم اژدها بود که بچه اژدهای تخم نیمه تکمیل شده زیر ژاله تبدیل به برگه اژدها شد و خفه شد. سینا هنوز هم شاکی خصوصی من و ژاله است و پلیس اینترپل به جرم قتل آخرین بازمانده دایناسورها هنوز دنبال‌مان است! شاید دوست داشتی پدرت یک فیلسوف باشد اما با تمام خستگی در شوهریابی با مردی لطیف آشنا شدم که…
    فعلا- مادرت


    #قسمت_پنجم
    #مونا_زارع #ادامه_دارد

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



    [جمعه 1396-09-10] [ 09:50:00 ب.ظ ]





      داستان طنز4   ...

    داستان #طنز
    چگونه با پدرت آشنا شدم ؟ نامه شماره «4» (جمال پخته)

    همه چیز از آن فال لعنتی شروع شد! آن چند ماهی که خاله شهین در خانه ما چنبره زده بود یکسره فال قهوه به خوردمان میداد. خاله شهین هم دروغگو بود، هم وراج و هم دارای لکنت زبان! ترکیب یک آدمی که با لکنت یکسره دروغ وراجی کند ترسناک است اما در آخرین فالش شوهرم را ته
    فنجان دید! ابروهایش را درهم کشید و داد زد: «اول اسسسمش ج داره!»
    کله اش را در فنجان فرو کرد و دوباره جیغ زد: «خییییلی دوستت دارره!» باورم نمیشد! یعنی یک بی همه چیز اینقدر دوستم داشت و زبان باز نمیکرد! فنجان را از دستش قاپیدم و بین یک مشت لکه قهوهای دنبال پدرت گشتم. تلاشم بی فایده بود. باید پیدایش میکردم. دفترچه تلفن خانه را برداشتم و به دنبال اسمهایی که با «ج» شروع میشد گشتم. فقط یک
    نفر بود؛ آقا جمال! حتما خودش بود. شماره اش را برداشتم و پیامکی برایش نوشتم: «منم همینطور جمال!» چند دقیقه ای بیشتر طول نکشید که جوابم را داد:
    «چی؟»
    انگار زیادی تودار بود. لبهایم را شتری کردم – یعنی هر وقت بخواهم تأثیرگذار شوم نمیدانم چرا این کار را میکنم – و پیغام دوم را نوشتم: «از احساست خبر دارم! سخت نگیر، بیا منو بگیر»
    سریع جواب داد: «جدی؟! بگیرمت؟ امروز کجایی؟»
    باورم نمیشد او هم مثل من اینقدر حالت ازدواج پیدا کرده است! یک بند برایم پیغام میداد و میپرسید «هانی؟ مرد پخته دوست داری؟» در پیغامهای بعدی فهمیدیم همان شب هر دو به عروسی مارلون و سیما دعوتیم
    و میتوانیم همانجا ازدوجمان را یکسره کنیم! آن شب عکسی از جمال نداشتم تا پیدایش کنم و فنجان قهوهام را با خودم برده بود و هر کسی را میدیدم ته فنجان را نشانش میدادم و میگفتم: «این آقارو ندیدید؟»
    خاله شهین هم که با 5 کیلو موی مصنوعی رو سرش تعادل راه رفتن نداشت، هرچند دقیقه روی زمین پخش میشد و حرص میخورد که پدر شوهرش بالای طاقچه اتاق عقد نشسته و پایین نمی آید چون میخواهد قدش بلندتر از داماد باشد! خاطرم آمد که پدر شوهرش کوتوله بود. خاله شهین گفته بود قد پدرشوهرش تا زانوهای زن مرحومش هم نمیرسیده و عادت داشته برود روی طاقچه و کمد بایستد تا قدش به زنش برسد. خاله میخندید و میگفت برایش عجیب است پدرشوهرش چطور توانسته با این قد و قواره آن هم از بالای کمد و طاقچه، پنج پسر غول از خودش به بجا بگذارد. میان حرفهای خاله شهین بالاخره جمال پیغام داد در اتاق عقد منتظرم است. تا وارد اتاق شدم کفشم به لوله ای که روی زمین افتاده بود گیر کرد و به زمین خوردم. سرم را بالا آوردم و دیدم لوله یک طرفش به پیرمردی که روی طاقچه نشسته و یک طرف دیگرش به یک کیسه آویزان زرد رنگ وصل بود! یکجوری تن و بدنش میلرزید که آدمیزاد دچار خطای دید میشد! چشمم را گرداندم تا به دنبال جمال بگردم که پیرمرد گفت: «کی ازدواج کنیم؟»
    گند زده بودم! جمال همان پدر شوهر خاله شهین بود! مردک آنقدر پخته شده بود که ماهیچه هایش مغز پخت شده بودند و کنترل رساندنش تا دستشویی را نداشتند! دست کم 105سال داشت و از بس استخوانهایش در هم رفته بود دیگر 30 سانت بیشتر نداشت. کله کچلش را خاراند و گفت: «بیبی کی بگیریمت؟» 30 سانت اعتماد به نفس چروکیده که آب زیر پوستش به یک ته استکان هم نمیرسید از من درخواست ازدواج میکرد! یعنی اگر جمال پدرت میشد، شاید دیگر نمیشد برای تو نامه بنویسم! کلا نمیشد. امکانش نبود اصلا با آن وضع پدر شود! خنده ام گرفت و گفتم: «آخه شما هنوز کوچیکی! بذار 30سال دیگه بزرگ شدی بیا!» سرخ شد و همراه با کفی که از گوشه دهانش تولید میکرد از بالای طاقچه داد میزد: «میگم بیا بگیرمت!»
    گندی بود که خودم زده بودم. چند قدم عقب رفتم که بیشتر عصبانی شد! از جایش بلند شد و چند لوله و ماسک اکسیژن و کیسه آب گرم از زیرش افتاد. خیز برداشت تا از طاقچه به سمتم بپرد. خواستم جلویش را بگیرم که پرید! ارتفاع طاقچه تا زمین یک مترو نیم بود و میتوانی تصور کنی این ارتفاع، برای یک آدم 30 سانتی عدد کمی نیست. چیزی ازش نماند و لهیده شده بود.باورم نمیشد اما ازدواج من تا آن روز دو کشته به جا گذاشته بود اما با دیدن سینا – نوه جمال – در مراسم ختم جمال فکر کردم پدرت باید یک فیلسوف باشد… تا بعد – مادرت
    #قسمت_چهارم
    #مونا_زارع #ادامه_دارد

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 09:50:00 ب.ظ ]





      براى فرد عالم توبه اى نیست   ...

    امام صادق (علیه السلام ) فرمود: چون روح آدمى به اینجا برسد (با دست به گلوى خود اشاره فرمود) براى فرد عالم (دانا) توبه اى نیست . سپس فرمودند: قبول توبه بر خداوند، نسبت به کسانى است که از روزى جهل گناه کرده باشند.

    بعضى از عرفا مى گویند: یکى از الطاف خداوند این است که در موقع فرا رسیدن مرگ، قبض روح از انگشتان پا شروع مى شود و رفته رفته به قسمت بالاى بدن مى رسد.
    این موضوع براى آن است که شاید این بنده تا وقتى که قبض روح به قلب و مغز مى رسد ، متنبه و بیدار شود و توبه کند.
    جاهلى که از روى جهالت و ندانستن ، گناه کرده باشد هرگاه که متوجه شود توبه کند ، خداوند او را مى بخشد ؛ اگر چه این توجّه در لحظات پایانى حیات او باشد؛ اما شخص عالم که قبح گناه و اعمال زشت را در طول حیات خود مى دانسته است ، اگر تمام فرصتهارا براى توبه از دست بدهد و بخواهد در آن لحظات پایانى توبه کند، خداوند، این توبه را نمى پذیرد. او باید خیلى زودتر به اندیشه توبه مى افتاد و ازاعمال ناپسندى که قبح آنها را درک مى کرد دست بر مى داشت و توبه مى کرد ؛ ولى چنین نکرد . جاهل به واسطه جهل خود به قبح گناه به طورکامل ، در طول زندگى ، پى نبرده بود. هنگامى که در آستانه مرگ قرار گرفت و پرده ها بر کنار رفت ، به قبح گناه پى برد و توبه کرد ؛ لذا پذیرفته مى شود.
    #نور_معرفت
    #بیانات_آیت_الله_العظمى_نورى_همدانى

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 09:47:00 ب.ظ ]





      غروب جمعه که میگدرد   ...

    حجت الاسلام فاطمی نیا:
    غروب جمعه که میگذرد
    امام زمان نظر میکند بر منتظرانش و
    میفرماید: ممنونم که بیادمن بودید…
    امانشد…
    لحظه ی دیدارمان به وقت دیگریست…
    برای فرجم دعا کنید…

    1512150878k_pic_207a18ab-ac25-4c6b-95ed-f031f562c91f.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 09:44:00 ب.ظ ]





      حکایت حکم ناحق   ...

    حکم نا حق
    ? دهقانی ظرف عسلی را برای فروش به شهر آورده بود. نگهبان شهر برای گرفتن عوارض راهداری جلوی او را گرفت و در ظرف عسل را برداشت تا ببیند داخل آن چیست،

    ? اما آنقدر او را معطل کرد و در ظرف را بازگذاشت تا مگس های زیادی از از اطراف آمدند و روی آن نشستند و در آن گرفتار شدند، به طوری که عسل پر از مگس شد و قابل خوردن نبود.

    ? دهقان پیش قاضی رفت و از راهدار شکایت کرد.

    ? قاضی گفت: اینکه تقصیر راهدار نیست که عسل تو ضایع شده، تقصیر مگس است که روی عسل تو نشسته، من به تو این اجازه را می دهم هر کجا مگسی را دیدی آن را بکشی.

    ? دهقان که از حکم ناحق قاضی ناراحت و مغبون شده بود گفت: این حکم را روی کاغذ بنویس و به من بده.

    ? قاضی هم حکم قتل مگس ها را نوشت و به دهقان داد.

    ? دهقان هم آن را گرفت و در داخل جیب خود گذاشت. در همان حال دید مگسی روی صورت قاضی نشسته است.

    ? به سرعت طرف قاضی رفت و سیلی محکمی به صورت قاضی زد و مگس را کشت. قاضی به شدت عصبانی شد و فریاد زد: او را به زندان بیندازید.

    ? دهقان هم فورا گفت: من حکم دارم و حکم را از جیبش در آورد و به قاضی داد و گفت: خودتان حکم دادید تا هر وقت و هر کجا مگسی را دیدم او را بکشم.

    #هزار_حکایت

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 09:42:00 ب.ظ ]





      ایمان گم شد   ...

    ? و انسان هر چه ایمان داشت پای آب و نان گم شد
    زمین با پنج نوبت سجده در هفت آسمان گم شد

    #نجم_الدین_شریعتی
    #اشعار_برگزیده

    1512112211k_pic_dcc47490-f04e-46f5-b637-6befaab4f187.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:54:00 ب.ظ ]





      اثرنسبت ناروا   ...

    حکمت سی وپنجم
    موضوع: اثر نسبت های ناروا
    و قال علیه‏السلام مَنْ أَسْرَعَ إِلَى النَّاسِ بِمَا یَکْرَهُونَ، قَالُوا فِیهِ بِمَا لَایَعْلَمُونَ.
    امام علیه السلام فرمود:
    کسى که در نسبت دادن کارهاى بد به مردم شتاب کند، مردم (نیز) نسبت‏هاى ناروایى به او مى‏دهند.
    پیام ها:
    1-عیب‏جویى و ذکر عیوب مردم هرچند آشکار باشد کارى است بسیار ناپسند
    2- نباید منکراتى را که از بعضى سر زده آشکارا و در ملأ عام بگوییم
    3-مردم از گفتن عیوب و کارهاى زشتشان به صورت آشکارا ناراحت مى‏شوند و در مقام دفاع از خود بر مى‏آیند یکى از طرق دفاع این است که گوینده را متهم به امورى مى‏کنند که چه بسا واقعیت هم نداشته باشد
    4-باید احترام مردم را حفظ کرد تا آنها احترام انسان را حفظ کنند

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:51:00 ب.ظ ]





      درس بزرگ به طالبان بى نیازى   ...

    حکمت سی و سوم
    موضوع: درس بزرگى به همه طالبان غنا و بى‏نیازى
    أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْکُ الْمُنَى.
    برترین غنا و بى‏نیازى، ترک آرزوهاست.
    نکات:
    . «مُنى» جمع «أُمنیة» به معناى آرزو است و در این عبارت نورانى امام علیه السلام، منظور آرزوهاى دور و دراز و دور از منطق عقل و شرع است.
    پیام ها:
    1-این‏گونه آرزوها غنا و بى‏نیازى را از انسان سلب مى‏کند، چون همه آنها به وسیله خود انسان دست نیافتنى است او را وادار به متوسل شدن به این و آن مى‏کند و این با غنا و بى‏نیازى هرگز سازگار نیست.
    2-چنین کسى آرامش روح و فکر خود را باید براى رسیدن به این آرزوها هزینه کند
    3-هرگاه آن آرزوها از صفحه فکر انسان پاک شود، انسان به غنا و بى‏نیازى پرارزشى دست مى‏یابد
    4-غنا و توانگرى آن است که دامنه آرزو را کم کنى و به آنچه خدا به تو داده است خرسند باشى

    حکمت سی و چهارم
    موضوع: اثر نسبت‏هاى ناروا

    مَنْ أَسْرَعَ إِلَى النَّاسِ بِمَا یَکْرَهُونَ، قَالُوا فِیهِ بِمَا لَایَعْلَمُونَ.
    کسى که در نسبت دادن کارهاى بد به مردم شتاب کند، مردم (نیز) نسبت‏هاى ناروایى به او مى‏دهند.

    پیام ها:
    1- عیب‏جویى و ذکر عیوب مردم هرچند آشکار باشد کارى است بسیار ناپسند
    2-کسى نیت امر به معروف و نهى از منکر داشته باشد نباید منکراتى را که از بعضى سر زده آشکارا و در ملأ عام بگوید، بلکه این‏گونه تذکرات باید خصوصى و مخفیانه باشد؛
    3-مردم از گفتن عیوب و کارهاى زشتشان به صورت آشکارا ناراحت مى‏شوند و در مقام دفاع از خود بر مى‏آیند یکى از طرق دفاع این است که گوینده را متهم به امورى مى‏کنند که چه بسا واقعیت هم نداشته باشد.
    4-اگر انسان بخواهد مردم احترام او را حفظ کنند باید احترام مردم را حفظ کرد

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:50:00 ب.ظ ]





      افراط و تفریط ممنوع   ...

    حکمت سی وسوم
    موضوع: افراط و تفریط ممنوع
    کُنْ سَمَحاً وَلَا تَکُنْ مُبَذِّراً، وَکُنْ مُقَدِّراً وَلَا تَکُنْ مُقَتِّراً.
    امام علیه السلام فرمود:
    سخاوتمند باش و در این راه اسراف مکن و در زندگى حساب‏گر باش‏
    و سخت‏گیر مباش
    نکات:
    مُبذّر از ماده «تبذیر» از ریشه «بذر» (بر وزن نذر) در اصل به معناى پاشیدن دانه است؛ معادل آن در فارسى امروز ریخت و پاش است
    اسراف مصرف بى‏رویه و تبذیر اتلاف بى‏رویه است
    «مُقتِّر» از ماده «تقتیر» در اصل به معناى تنگ گرفتن است وبه معناى بخیل و خسیس بودن است.
    «مقدّر» از ماده تقدیر به معناى مدیریت صحیح اموال است که حد وسط در میان تبذیر و تقتیر است.

    پیام ها:
    1_اعتدال در بذل و بخشش‏هاى مالى امری ممدوح است
    2-بسیارى از علماى اخلاق اسلامى، تمام فضایل اخلاقى را حد وسط در میان افراط و تفریط مى‏دانند. ازجمله فضیلت سخاوت است که در میان دو صفت رذیله قرار گرفته: اسراف و تبذیر، و بخل و تقتیر.
    3-مسئله اعتدال حکمى عام است و ایثار حکمى خاص که مربوط به موارد معینى است.
    4-اصل بر اعتدال در مسئله انفاق است و ایثار یک استثناست.
    5-دستور به ایثار مربوط به جایى است که بخشش فراوان، نابسامانى فوق العاده‏اى در زندگى انسان ایجاد نکند

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:49:00 ب.ظ ]





      سعادت در چیست   ...

    ?آیت‌الله حائری شیرازی?

    ?شرح خطبه 193 نهج‌البلاغه، معروف به خطبه همام؛ خطبه متقین- جلسه سوم?
    هرکسی می‌پرسد سعادت در چیست؟
    علی (ع) می‌فرماید سعادت در تقوا است.
    این‌ها خوشبخت و خوش اقبال هستند. اقبال انسان به انتخاب خود او ست.
    هم اهل الفضائل…

    چیزهایی که در خوشبختی اهل تقوا ذکر می‌کند: (وارد جزئیات می‌شود)
    1- زبانشان درست حرکت می‌کند. فحش نمی‌دهند، دروغ نمی‌گویند، مردم‌آزاری با زبان نمی‌کنند و …
    حضرت اول از زبان شروع کرده‌اند بااینکه گوش و چشم و… هم بوده‌اند.
    اگر زبان درست شد همه‌چیز درست می‌شود.
    با یک جمله می‌توان یک جامعه را به هم‌ریخت.
    سکوت و حرف زدن در جای خود و به‌موقع باید باشد.
    زبان سریع‌السیرترین عضو انسان است و اگر صالح بود سریع انسان را به کمال می‌رساند و اگر فاسد بود سریع انسان را به فساد می‌کشاند.
    لذا اولین عضوی که یاد می‌کنند زبان است.

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:48:00 ب.ظ ]





      باحرف مردم زندگى نکنید   ...

    ?چرا نباید باحرف مردم #زندگی کرد؟

    امام کاظم(علیه السلام):

    ای هشام!
    اگر در مشت تو #گردویی باشد و مردم بگویند: مروارید است، نفعی برای تو ندارد (حقیقت عوض نمی‌شود)، در حالی که تو می‌دانی آن گردو است؛
    و اگر در مشت تو مروارید باشد و مردم بگویند: #گردو است، به تو ضرری نمی‌رسد در حالی که تو می‌دانی مروارید است.

    ?تحف العقول؛ صفحه288

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:47:00 ب.ظ ]





      ارزش فروتنى   ...

    هر روز با نهج البلاغه

    ?هیچ ارزش و اعتبارى همچون فروتنى نیست

    ✨وَلاَ حَسَبَ کَالتَّوَاضُعِ ✨

    ✅ بسیارند کسانى که از نظر شرافت خانوادگى در حد مطلوبى هستند و خودشان نیز صفات برجسته اى دارند ولى بر اثر تکبر و خودبرتربینى، در جامعه منفورند در حالى که متواضعان هرچند حسب و نسب عالى نداشته باشند محبوب مردمند. از رسول خدا (ص) نقل شده :
    ? تواضع و فروتنى صاحبش را به مقام بالا مى رساند، بنابراین فروتنى کنید تا خدا شما را بالا ببرد.
    ?کافی ج 2 ص 121
    حکمت 113

    #در_محضر_نهج_البلاغه

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:45:00 ب.ظ ]





      دو عامل حفظ خانواده   ...

    ❇️ دو عامل حفظ خانواده
    ❇️ تا مردم در صحنه‌اند دین زنده است
    ?آیت‌الله‌العظمی جوادی‌آملی در جلسه درس اخلاق:

    تا #مردم در صحنه‌اند دین زنده است! اگر خدای ناکرده مردم در صحنه نباشند رهبر علی‌بن‌ابیطالب هم باشد شکست قطعی است چه اینکه در صدر اسلام همین‌طور بود.
    حضرت امیر علیه السلام فرمود اگر می‌خواهی در جایگاه خود بمانی، مردم را محترم بشمارید، خواسته مردم را گرامی بدارید، با مردم باشید، ظاهر و باطنتان #مردمی باشد، فرمود مبادا غافل باشی، همیشه کارهایت را بررسی کن، چند لحظه‌ای در شب و روز تنها باش که من چه کردم.

    حضرت فرمود از #عصبانی شدن در منزل و غیر منزل بپرهیزید، این غدّه بدخیم طلاق در اثر همین عصبانیت‌هاست. یک بیان نورانی ائمه فرمودند که خانه‌ای که با طلاق ویران شده به این آسانی ساخته نمی‌شود، عمری طرفین افسرده زندگی می‌کنند، این مثل بافت فرسوده شهر نیست که دوباره ساخته شود. این خانه ویران‌شده است به این آسانی آباد نمی‌شود. منشأش غرور و غضب است.

    ?فرمود دو چیز است که عامل حفظ خانواده است:
    1️⃣ دوستی عاقلانه نه از روی غریزه
    2️⃣ مودت مهربانانه و عقلی!

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:44:00 ب.ظ ]





      تکیه بر خانه خدا   ...

    ‍ #مهدویت #معارف

    ? #امام صادق علیه السلام فرمود:
    «در وقت #ظهور آقاى ما #قائم عجل الله تعالی فرجه، تکیه به خانۀ خدا می‌دهد و می‌گوید:

    ? الا اى اهل عالم!
    ?هرکس می‌خواهد #آدم و #شیث را ببیند، بداند که من همان آدم و شیث هستم،
    ?هر کس می‌خواهد #نوح و پسرش #سام را ‏ببیند بداند که من همان نوح و سام می‌باشم،
    ?هرکس می‌خواهد #ابراهیم و #اسماعیل را ببیند، بداند که من همان ابراهیم و اسماعیل هستم،
    ?هر کس می‌خواهد #موسى و #یوشع را ببیند بداند که من همان موسى و یوشع هستم،
    ?هرکس می‌خواهد #عیسى و #شمعون را ببیند، بداند که من همان عیسى و شمعون هستم،
    ?هر کس می‌خواهد #محمد صلی الله علیه وآله و #امیرالمؤمنین علیه السلام را ببیند، بداند که من همان #محمد صلی الله علیه وآله و #على علیه السلام هستم،
    ?هر کس می‌خواهد #حسن و #حسین علیهماالسلام را ببیند، بداند که من همان حسن و حسین علیهماالسلام هستم،
    ?هر کس می‌خواهد #امامان از اولاد حسین علیه السلام را ببیند، بداند که من همان #ائمۀ_اطهار هستم؛

    ✅ دعوت مرا بپذیرید و به نزد من جمع شوید که هر چه خواهید به شما اطلاع دهم.»

    ? مختصر بصائر، ص184؛ بحار الانوار، ج53، ص9؛ حلیة الابرار، ج‏6، ص381.
    #️⃣ #روایت #امام_زمان

    1512113606k_pic_5f19ecdc-42d0-48df-b886-21b17492ffd8.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:42:00 ب.ظ ]





      مجازات عاق والدین   ...

    ? مجازات عـاقّ والـدین

    ? قالَ رَسولُ اللّهُ صلی الله علیه و آله: ثَلاثَةٌ مِنَ الذُّنُوبِ تُعْجَلُ عَقُوبَتُها وَلاتُؤَخَّرُ اِلَى الاخِرَةِ: عُقُوقُ الْوالِدَیْنِ، وَ الْبَغْىُ عَلَى النّاسِ وَکُفْرُ الاِْحْسانِ؛

    پیامبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: کیفر سه گناه به قیامت نمی‌ماند (یعنى در همین دنیا مجازات مى شود.)
    1 ـ عاق پدر و مادر
    2 ـ ظلم و تجاوز به مردم
    3 ـ ناسپاسى در مقابل احسان و نیکى.

    ? بحارالأنوار، ج 74، ص 74

    #حدیث_روز

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:41:00 ب.ظ ]





      عطرى که جلوى رسوایى انسان را مى گیرد   ...

    ?عطری که جلوی رسوایی انسان را می گیرد

    1512114104k_pic_64766d33-7ddc-477f-b7ce-6142db076686.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:38:00 ب.ظ ]





      مقابله حوزه با بحرانها   ...

    ‍ ? مقابله حوزه با بحرانهای فکری…حوزه علمیه مبادا پرچم فلسفه اسلامی را زمین بگذارد?

    ? حوزه باید بدون فوت وقت، صلاحیتهای لازم را برای مقابله با #بحرانهای_فکری، در حوزه و در میان اعضای حوزه به وجود آورد. شاید بعضی افراد هستند که نمیدانند در میان فضای ذهنی برخی از جوانها و جامعه چه میگذرد! توجّه ندارند. امروز مراکزی وجود دارد - در داخل و خارج - که اساساً همتشان این است که ذهن جوانها را با مشکلات، با شکوک، با تردیدها و با حرفهای کم‌محتوا اما خوش‌ظاهر، از مبانی اسلام و مفاهیم الهی دور کنند. حوزه نمیتواند این چیزهایی را که میتواند بحران فکری برای نسل جوان به وجود آورد، ندیده بگیرد.
     
    ✴️ روزی در این کشور - تقریباً حدود چهل سال قبل - رواج تفکّر الحادىِ مارکسیستی یک بحران بود. هر جا میرفتیم - در دانشگاه، در محیطهای گوناگون، حتی در بعضی از گوشه کنارهای بعضی از حوزه‌ها اثر پای این تفکّر را میدیدیم. عدّه‌ی معدودی متوجه بودند که قضیه چیست؛ با آن مواجهه میکردند، مقابله میکردند. بعد که خطر آشکار شد، آن وقت بزرگانی به فکر افتادند که کاری صورت دهند! مگر ما باید این‌گونه عمل کنیم؟! بگذاریم تا بحران فکری به وجود بیاید، عدّه‌ای از دلها و ذهنها و ایمانها را تباه کند، بعد ما به فکر بیفتیم؟!
     
    ? در حوزه‌ی علمیه باید این ظرفیت و این توان به‌وجود بیاید که #بحرانهای_فکری را #پیش‌بینی کند. بحرانهای فکری، مثل بحرانهای سیاسی نیستند؛ بی سر و صدا و آرام وارد میشوند؛ بتدریج اثر میگذارند؛ ناگهان خودشان را ظاهر میکنند؛ در حالی که علاجشان آسان نیست.
     
    ? من همین جا عرض کنم: حوزه‌ی علمیه‌ی قم که بحمدالله در رشته‌ی #فقاهت - که ما هم بارها گفته‌ایم رشته‌ی اصلی در حوزه‌های علمیه‌ی ماست - پیشرفتهای خوبی کرده است، مبادا پرچم #فلسفه‌ی_اسلامی را زمین بگذارد. من احساس خطر میکنم. فلسفه‌ی اسلامی، فلسفه‌ی بسیار والایی است. فلسفه‌ی اسلامی، آن منطق عقلانی ای است که میتواند بی پایگی بسیاری از تفکّرات شبه فلسفی و فلسفی را روشن کند. فلسفه‌ی اسلامی، #افتخار حوزه‌های علمیه است. پرچم فلسفه‌ی اسلامی، همیشه در دست حوزه‌های علمیه بوده و بیش از همه در دورانهای اخیر، حوزه‌ی علمیه‌ی قم آن را در دست داشته است. مبادا این پرچم را زمین بگذارید. من از چند طریق هشدارهایی شنیدم که برایم قدری #نگران_کننده است. فلسفه‌ی اسلامی باید در سطوح مختلف، با شیوه‌های خوب، با کتابهای قوی و با استفاده از متون راقىِ گذشته تدریس شود.

    ?1379/07/14

    #امام_خامنه_ای
    #حوزه
    #مقابله_با_بحرانهای_فکری
    #فلسفه_اسلامی

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:37:00 ب.ظ ]





      نزدیک تر ازدیگران   ...

    ‍ ? امام خمینی(ره) نزدیک تر از دیگران به امامان معصوم(علیهم السلام)?

    ? هیچ کس به خود اجازه نمی‌دهد که احدی را با امامان معصوم علیهم‌السلام هم‌سنگ و هم‌تراز بداند؛ امّا انسان جایز می‌شمارد که بگوید «حضرت #امام‌خمینی قدّس‌سرّه #نزدیک‌تر از دیگران به #امام_معصوم علیه‌السلام است؛ #شاگرد_برومندتر آنهاست؛ #ارثی را ازآنها برده است که دیگران نبرده‌اند؛ #راه آنان را به گونه‌ای پیموده است که دیگران طی نکرده‌اند»، زیرا هر کدام از آنها، یا گفتند «شریعت است منهای سیاست»؛ یا «طریقت است بدون سیاست»؛ یا گفتند: «أنا ربّ الإبل و للبیت ربٌّ»؛ ولی او همه‌ی این حرف‌ها را زیر و رو کرد و زیر پا گذاشت و گفت: «شریعت» با «سیاست»، «طریقت» با «سیاست» و «حقیقت» با «سیاست» همراه است.

    ?بنیان مرصوص/صفحه105

    #آیةالله_جوادی‌آملی
    #شخصیت_امام_خمینی

    1512115488k_pic_6317d388-18eb-422d-a0df-7f50d6cea7d3.jpg

    موضوعات: براي خدا  لینک ثابت



     [ 01:36:00 ب.ظ ]






      خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

     
     
    سوره الإسراء وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا [80] بگو: اى پروردگار من، مرا به راستى و نيكويى داخل كن و به راستى و نيكويى بيرون بر، و مرا از جانب خود پيروزى و يارى عطا كن.